فلسفه عاشورا مطهری

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس اگر از ما بپرسند شما در روز عاشورا كه هی حسين حسين می‏كنيد و به‏ سر خودتان می‏زنيد ، چه می‏خواهيد بگوئيد ؟
بايد بگوئيم : ما می‏خواهيم حرف‏ آقايمان را بگوئيم . ما هر سال می‏خواهيم تجديد حيات بكنيم ، « يا ايها
الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ».

بايد بگوئيم‏ عاشورا روز تجديد حيات ماست ، در اين روز می‏خواهيم در كوثر حسينی شستشو بكنيم ، تجديد حيات بكنيم ، روح خودمان را شستشو بدهيم ، خودمان را زنده‏ كنيم ، از نو مبادی و مبانی اسلام را بياموزيم ، روح اسلام را از نو به‏ خودمان تزريق بكنيم . ما نمی‏خواهيم حس امر به معروف و نهی از منكر ،احساس شهادت ، احساس جهاد ، احساس فداكاری در راه حق در ما فراموش‏ بشود ، نمی‏خواهيم روح فداكاری در راه حق در ما بميرد .
اين ، فلسفه عاشورا است ، نه گناه كردن و بعد به نام حسين بن علی‏ بخشيده شدن ! گناه بكنيم بعد در مجلسی شركت بكنيم و بگوئيم خوب ديگر گناهانمان بخشيده شد .

گناه آنوقت بخشيده می‏شود كه روح ما پيوندی بخورد با روح حسين بن علی . اگر پيوند بخورد ، گناهان ما قطعا بخشيده می‏شود ،ولی علامت بخشيده شدنش اينست كه دو مرتبه ديگر دنبال آن گناه نمی‏رويم .
اما اينكه گناه بكنيم ، از مجلس حسين بن علی بيرون برويم و دو مرتبه‏ 221 دنبال آن گناهان برويم ، نشانه اينست كه روح ما با روح حسين بن علی‏ پيوند نخورده است .

شعارهای اباعبدالله ، شعار احيای اسلام است ، اينست كه چرا بيت المال‏ مسلمين را يك عده به خودشان اختصاص داده‏اند ؟ چرا حلال خدا را حرام ، و حرام خدا را حلال می‏كنند ؟ چرا مردم را دو دسته كرده ‏اند ، مردمی كه فقير فقير و دردمندند ، و مردمی كه از پرخوری نمی‏توانند از جايشان بلند شوند ؟

در بين راه در حضور هزار نفر لشكريان حر آن خطبه معروف را خواند كه طی‏ آن حديث پيغمبر را روايت كرد ، گفت پيغمبر چنين فرموده است كه اگر زمانی پيش بيايد كه اوضاع چنين بشود ، بيت المال چنان بشود ، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال بشود ، اگر مسلمان آگاهی اينها را بداند و سكوت كند ، حق است بر خدا كه چنين مسلمانی را به همانجا ببرد كه آن ستمكاران را می‏برد .
بنابراين من احساس وظيفه می‏كنم ، « الا و انی احق من غير » در چنين شرايطی من از همه سزاوارترم .
پس اينست مكتب عاشورا و محتوای شعارهای عاشورا . شعارهای ما در مجالس ، در تكيه‏ها و در دسته‏ها بايد محيی باشد ، نه مخدر ، بايد زنده‏ كننده باشد نه بی حس كننده . اگر بی‏حس كننده باشد ، نه تنها اجر و
پاداشی نخواهيم داشت بلكه ما را از حسين ( ع ) دور می‏كند .

اين اشك برای حسين ريختن خيلی اجر دارد اما به شرط اينكه حسين‏ آنچنانكه هست در دل ما وارد بشود . « ان للحسين » 222 « محبه مكنونه فی قلوب المومنين » .
اگر در دلی ايمان باشد ، نمی‏تواندحسين را دوست نداشته باشد ، چون حسين مجسمه‏ای است از ايمان .
شعارهائی كه اصحاب اباعبدالله می‏دادند ، شعارهای عجيبی است . حادثه‏ كربلا طوری وقوع پيدا كرده كه انسان فكر می‏كند اصلا اين صحنه را عمدا آنچنان ساخته ‏اند كه هميشه فراموش نشدنی باشد . عجيب هم هست !

اباعبدالله گاهی شعار معرفی خودش را می‏داد :
انا الحسين بن علی
آليت ان لا انثنی
احمی عيالات ابی
امضی علی دين النبی ( 1 )
شعارهای ايشان با آهنگهای مختلف است . وقتی كه در ميدان جنگ تنها می ‏ايستاد ، شعارهای بلند می‏داد ، شعاری را می‏خواند كه با وزن طولانی بود :

انا بن علی الطهر من آل هاشم
كفانی بهذا مفخرا حين افخر (2)

اما وقتی كه حمله می‏كرد ، شعارهای حمله‏ ای می‏داد مثل :

الموت اولی من ركوب العار

يا همان شعری كه قبلا خواندم .
شجاعت و قوت قلبی كه اباعبدالله در روز عاشورا از خود نشان داد ، همه‏ [ شجاعان ] را فراموشاند . اين ، سخن راويان دشمن است . راوی گفت :


و الله ما رايت مكثورا قط قد قتل اهل بيته و ولده و اصحابه اربط جاشا
منه به خدا قسم در شگفت بودم كه اين چه دلی بود ، چه قوت قلبی بود ؟ !

يك آدمی كه اينچنين دل شكسته باشد كه در جلوی چشمش تمام اصحاب و اهل‏ بيت و فرزندانش را قلم قلم كرده باشند و اينچنين قوی القلب باشد ! من‏ كه نظيری برايش سراغ ندار م .
در روز عاشورا اباعبدالله نقطه‏ ای را به عنوان مركز انتخاب كرده بود .يعنی وجود مقدس اباعبدالله ابتدا آنجا می‏ايستاد و بعد حمله می‏كرد . به‏ طور قطع و مسلم و بر طبق همه تواريخ ، كسی جرات نكرد تن به تن با
اباعبدالله بجنگد . البته ابتدا چند نفر آمدند ، جنگيدند ، ولی آمدن همان‏ و از بين رفتن همان . پسر سعد فرياد كرد : چه می‏كنيد ؟ !
ان نفس ابيه‏ بين جنبيه يا : ان نفسا ابيه بين جنبيه
اين ، پسر علی است ، روح علی درپيكر اوست ، شما با كی داريد می‏جنگيد ؟ ! با او تن به تن نجنگيد . ديگر
جنگ تن به تن تمام شد . آنوقت جنگی كه از طرف آنها نامردی بود شروع شد، سنگ پرانی ، تيراندازی . جمعيتی در حدود سی هزار نفر ، می‏خواهند يك‏ نفر را بكشند . از دور ايستاده ‏اند ، تير اندازی می‏كنند يا سنگ می‏پرانند.

همين ها وقتی كه اباعبدالله حمله می‏كرد ، درست مثل يك گله روباه كه ازجلوی شير فرار می‏كند ، فرار می‏كردند . ولی حضرت حمله را خيلی ادامه نمی‏ داد يعنی نمی‏خواست فاصله‏اش با خيام حرمش زياد شود . غيرت حسين اجازه‏ نمی‏داد كه تا زنده است ، كسی به اهل بيتش اهانت كند .مقداری كه حمله می‏كرد و آنها را دور می‏ساخت ، برمی‏گشت ، می‏ آمد در آن نقطه‏ ای كه آن را مركز قرار داده بود . آن نقطه ،نقطه ‏ای بود كه صدارس به حرم بود ، يعنی اهل بيت اگر چه حسين رانمی‏ديدند ولی صدايش را می‏شنيدند . برای اينكه مطمئن باشد زينبش ، برای‏ اينكه مطمئن باشد سكينه ‏اش ، برای اينكه بچه‏ هايش مطمئن باشند كه هنوز
جان در بدن حسين هست ، وقتی كه می‏آمد در آن نقطه می ‏ايستاد ، آن زبان‏ خشك در آن دهان خشك به حركت درمی‏آمد و می‏گفت : « لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم » ، يعنی اين نيرو از حسين نيست ، اين خداست كه به‏ حسين نيرو داده است . هم شعار توحيد می‏داد و هم به زينبش خبر می‏داد كه‏ زينب جان ! هنوز حسين تو زنده است .
به خاندانش دستور داده بود كه تامن زنده هستم ، كسی حق ندارد بيرون بيايد . لذا همه در داخل خيمه‏ها بودند.
ابا عبدالله دوبار برای وداع آمدند . يك بار آمدند ، وداع كردند و رفتند . بار دوم به اين ترتيب بود كه ايشان رفتند به طرف شريعه فرات وخودشان را هم به آن رساندند ، در اين هنگام شخصی صدا زد حسين ! تو
می‏خواهی آب بنوشی ؟ ! ريختند به خيام حرمت . ديگر آب نخورد و برگشت .

آمد برای بار دوم با اهل بيتش وداع كرد : « ثم ودع اهل بيته ثانيا » .
چه جمله‏ های نورانی ای دارد ! رو می‏كند به آنها كه : اهل بيت من ! مطمئن‏ باشيد كه بعد از من شما اسير می‏شويد ، ولی كوشش كنيد كه در مدت‏ اسارتتان ، يك وقت كوچكترين تخلفی از وظيفه شرعيتان نكنيد . مبادا كلم ه‏ای به زبان بياوريد كه از اجر شما بكاهد . ولی مطمئن باشيد كه اين ،پايان كار دشمن است ، اين كار ، دشمن را از پا در آورد : « و اعلموا ان‏ الله منجيكم » بدانيد كه خدا شما را نجات می‏دهد و از ذلت حفظ می‏كند .

اين خيلی حرف است : اهل بيت من ! شما اسير خواهيد شد ولی حقير و ذليل‏ نخواهيد شد ، اسارت شما هم اسارت عزت است . به همين جهت بود كه وقتی‏ در كوفه مردم به رسم صدقه به اطفال گرسنه اسرا نان می‏دادند ، زينب‏ نمی‏ گذاشت قبول كنند . اسير بودند ولی هرگز حاضر نشدند خواری را تحمل‏ كنند . شير را هم در زنجير می‏كنند ، ولی شير در زنجير هم كه باشد ، شير است ، روباه ، آزاد هم كه باشد ، روباه است . بار دوم كه امام آمد ،اهل بيت خوشحال شدند ، دوباره با اباعبدالله خداحافظی كردند .
باز به‏ امر ابا عبدالله از خيمه‏ ها بيرون نيامدند .

بعد از مدتی يك دفعه باز صدای شيهه اسب اباعبدالله را شنيدند ، خيال‏ كردند حسين برای بار سوم آمده است تا با اهل بيتش خداحافظی كند ( گريه‏ استاد ) ولی وقتی بيرون آمدند ، اسب بی‏صاحب اباعبدالله را ديدند ( گريه‏ شديد استاد ) .

دور اسب اباعبدالله را گرفتند . هر كدام سخنی با اين‏ اسب می‏گويد . طفل عزيز اباعبدالله می‏گويد : ای اسب ! هل سقی ابی ام قتل‏ عطشانا من از تو يك سوال می‏كنم : پدرم كه می‏رفت ، با لب تشنه رفت (گريه استاد ) ، من می‏خواهم بدانم كه آيا پدرم را با لب تشنه شهيد كردنديا در دم آخر به او يك جرعه آب دادند ؟ ( گريه استاد ) .

اينجاست كه يك منظره ديگری رخ می‏دهد كه قلب مقدس امام زمان را آتش‏ می‏زند . « و اسرع فرسك شاردا محمحما باكيا ، فلما راين النساء جوادك‏ مخزيا و ابصرن سرجك ملويا »

« خرجن من الخدور ناشرات الشعور علی الخدور لاطمات » ( 1 ) .

روضه امام‏ زمان است ، می‏گويد جد بزرگوار ! اهل بيت تو به امر تو از خانه بيرون‏ نيامدند ، اما وقتی كه اسب بی صاحب را ديدند ، موها را پريشان كردند ،
همه به طرف قتلگاه تو آمدند ( گريه استاد ) .
و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم ، وصلی الله علی محمد و آله‏
الطاهرين ، نسالك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم ،
يا الله . . . « اللهم ارزقنا توفيق الطاعه ، و بعد المعصيه و صدق النيه‏
، و عرفان الحرمه ، و اكرمنا بالهدی و الاستقامه ، و سدد السنتنا بالصواب‏
و الحكمه ، و املا قلوبنا بالعلم و المعرفه . »
خدايا ! ما را حسينی واقعی قرار بده ، ما را آشنا به روح نهضت حسينی‏
قرار بده ، پرتوی از آن روح مقدس بر دلهای همه ما بتابان ، ما را به روح‏
حسينی زنده بگردان .
خدايا ! انوار معرفت خودت را بر قلبهای ما بتابان . دلهای ما را محل‏
محبت خودت قرار بده .
خدايا ! ما را از افراد واقعی پيغمبر خودت قرار بده ، دست ما را از
دامان ولای واقعی علی مرتضی و اولاد طاهرينش كوتاه مفرما ، قلب مقدس‏
امام زمان را از همه ما راضی بگردان . و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان .

پاورقی :
1 - بحار / ج 101 ص . 240

227

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Similar threads

بالا