فراق یار

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

امشب
از ايـــــنجا
صدايت ميـــــکنم !
تو
از آنــــــجا بغلم کن لعــــنتــــی مــــن ! ...​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

مــن هـمـه چــیـز را بــا تـو تـَــرک مـیـکـنـم...

تـــو را بـا چـه تـَـرک کــنـم ؟...
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب

از ان شبهاییست ........که دل بیتاب است ........عشق ..اواز خوان کوچه های مهتاب است .......

امشب .......از ان شبهاییست که خاطزاتم را دوباره از نو مینویسم .....

از شبهایی که نگاهت دوباره در سرنوشتم مینویسم ......

من خاطراتم را هر ثانیه در خود دوباره تکرار کنان زندگی میکنم ............

چه شبیست امشب .........من با تو همه عالم را به خواب میکنم ...............

سکوت میکنم ..........در رویایم تو را تصور میکنم ......

در رویایی عاشقانه .........تن به تن...... .لب به لب .....تو را نوازش میکنم ......

اههههههههه ........حرارتت مرا زندگیست .......

نسیمی که مرا از انسوی دریا میخواند .......

نفست مرا نسیمی از زمستان سرد به اغوش گرم تابستانیت میخواند .....

اوووومممم ........نگاهت مرا بهاری از گل های ارغوانی عاشق است ......

مرا بخوان ......

به مانندخورشید که روز را ........به مانند ماه که شب را .....

مرا بخوان .....

به مانند دل که بی قرار توست ......

زندگی من ...




 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میان دو دست تمنای من روییدی ،

در من تراویدی

آهنگ تاریک اندامت را شنیدم ،

نه صدایم نه روشنی

طنین تنهایی تو هستم ، طنین تاریکی تو . . .


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ل و جرات میخواهد خواستنت کار هر کسی نیست دوست داشتنت !

با تو بودن انتهای دلخوشی هاست . . .

بی تو ماندن دردیست بی درمان !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام خویش را
در اغوش میفشارم
انقدر محکم
تا مبادا
هوس بودن
کسی را بکنم
دلم که تنگ میشود
میسرایم
برای خودم و دل بی تابم
و میدانم نمیخوانی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

امروز
به پایان می رسد
از فردا برایم چیزی نگو !
من نمی گویم " فردا روز دیگری ست "
فقط می گویم
" تو روز دیگری هستی "
تو
فردایی
همان که باید بخاطرش زنده بمانم.
" جبران خلیل جبران "
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گفتی که به احترام دل باران باش


باران شدم و به روی گل باریدم

گفتی که ببوس روی نیلوفر را

از عشق تو گونه های او بوسیدم

گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن

من هم چو گل ستاره ها تابیدم

گفتی که برای باغ دل پیچک باش

بر یاسمن نگاه تو پیچیدم

گفتی که برای لحظه ای دریا شو

دریا شدم و تو را به ساحل دیدم

گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش

مجنون شدم و ز دوریت نالیدم

گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز

گل دادم و با ترنّمت روییدم

گفتی که بیا و از وفایت بگذر

از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم

گفتم که بهانه ات برایم کافیست

معنای لطیف عشق را فهمیدم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه میدانی
در لحظات
فراقت
چه میکشم
تو که
حتی
صدای
اشکهای
شبانه ام را نشنیدی
صدای
لحظات سخت
دلتنگیم را نشنیدی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخه عاشقم میدونی


بگو همیشه میمونی

نرو دیوونه ی من می میرم

نزار اشکاتو ببینم عزیزم نازنینم

دیگه طاقت ندارم می میرم

نرو یکی یک دونه ی من

سر بزار روی شونه ی من پیش من دیگه گریه نکن



می میرم

با دلم دیگه بازی نکن با چشات منو راضی نکن

که بری از خونه ی من می میرم...

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در دوریت
نمیدانی
چه سخت میگذرد
اما گاهی
فراق هم
شیرین میشود
اخر
همه جا
پر میشود
از نامت
و همش سر برمیگردانم
به سوی نامت
ولی تو نیستی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای دیدن چشمانت
برای لمس دستانت
برای با تو بودن
تا قیامت صبر خواهم کرد
فرقی نمی کند امروز باشد یا در فرداها
یقین در من موج می زند که روزی با تـــــو خواهم بود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در نبودنت
چشمانم را
ارام میبندم
نمیدانی
چه لذتی
دارد
که همیشه
تو را در کنار خویش
میبینم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی
و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در لحظاتی که
دورم از تو
نمیتوانم
لبخند بزنم
اما در لحظاتی که
نزدیکم
هستی
میتوانم
لبخندم را به همه
هستی
تقدیم کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمان تو شعرند و لبهای تو آهنگ* اینگونه نبود دست و لب و چشم هماهنگ*
آشوب نگاهت که پر از شادی و خشم است*
تنها نه مرا، بلکه کند آب دل از سنگ*
ای بسته دهان با که حدیث تو بگویم*
تنها نه دلم، قافیه ها نیز شده تنگ
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا
که خالی از هوای توست
ابرها
راه گلویم را می شناسند
و اشک ها
بیراهه های گونه هایم را
زیر این باران نهائی
چه ساده
از خیال من می گذری
و چه سخت
دنیای من به هم می ریزد !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روی آینه بخار گرفته ی اتاقم

نام تو را می نویسم

به تصویر تو در آینه خیره می شوم

نام تو، اندک اندک محو می شود

و من، در عشق تو محو

اشک من و آینه بر گونه هایمان می غلتد

و من تازه می فهمم که به اندازه ی بی نهایتِ تصویر،

از تو دورم.

و تو به اندازه ی تمامی ِ تمامی اشکهای ِ من،

از عشق دور.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در گوشه ای مینشینم
ارام و بی صدا
گاهی
از سر دل تنگی
سر میگذارم
بین زانوانم
گاهی هم
به قلبم میگویم
اینقدر
بی تابی نکند
گاهی هم
دستانم را
در موهایم
میبرم تا
صدای ناله
اشکهایم را
هیچ کس نشنود
و ارام بماند
این
دل و
قطرات اشکم
 

maryam-25

عضو جدید
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد


تظاهر به بی تفاوتی،


تظاهر به بی خیـــــالی،


به شادی،


به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست


اما . . .


چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
من
بانوی تاریکی
هستم
بانویی عاشق
عاشق ولی تنها
میدانی
خیالت راحت
خوب
بلدم
تظاهر کنم
و خوب بلدم تو را
خود بیزار
تا اسوده شوی
از تمام
مزاحمتهایم
اسوده باش
از تک تک
مزاحمتهای بانوی تاریکی
دست بانوی خودت را بگیر
و بخند
بگذار
اسوده شود قلب هزار تکه ام
با شادیت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو کجایی و.......................................منِ ساده ی درویش کجا؟

تو کجایی و .................................................. .....................من بی خبر از خویش کجا؟

دل خزانسوز بهاریست.......بهاریست که نیست

روز وشب منتظر اسب و سواری ست ....که نیست

در دلم این عطش کیست ..........................خدا می داند

عاشقم................. دست خودم نیست خدا می داند

عاشق چشم تو هستیم و زما بی خبری

خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در این لحظات
چه تلخ میگذرد
تنها میگوییم
نبودنت سخت میگذرد
و بودنت ارامم میکنند
در لحظات
فراقت حتی
نمیتوانم بگویم
باریدن
چشمانم
تمامی ندارد
کاش باران میبارید تا به زیرش بروم
 
آخرین ویرایش:

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فردا می اید ...........و بار دیگر اولین نگاهت را به یاد می اورم

فردا می اید و من تو را دوباره می یابم ....

فردا دوباره دستم را به دستت میسپارم ای عشق .....

با تو تجدید عهدی دوباره خواهم کرد ...

فردا ......در یک همچین روزی من زندگی ام را یافتم .......یافتم دیوان همه ی اشعارم را ...

من ....دختری از تبار دلهای باران دیده ی ساکن دریا ..

تو را یافته ام ......در قلبم .....

زندگی من ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در لحظات که نبودنت را
به رخم میکشی
میدانی
میگویم
امروز نیز میگذرد
اما
تلخ میگذرد
و نمیدانم
منتظر فردایم
تا با تو
بگذرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهم ریختم مثه دریا زمانی که موجو به کامه خودش زهر کرده/
به هم ریختم مثه اتشفشانی که با هر چیز غیر از خودش قهر کرده/
میگن عاشقا بارون دوست دارن/ ولی یه چیو هیچ وقت نگفتم /چه بارون بباره چه بارون نباره....
با هر اتفاقی بیادت می افتــــــــــم .........
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کجایی یار من ؟؟؟؟


کجایی ترنم وجود من .؟؟؟

نیستی و قلبم دلتنگیت را فریاد میزند ....

کجایی زندگی من ؟؟

دلم تنگ است ...

چگونه زندگی کنم در جایی که حضور تو نیست .....

چگونه نفس بکشم هوایی را که ازبازدم نفسهای تو نیست ...

چگونه ارامش یابم در مکانی که اغوش تو نیست ...

یار من ...دلتنگم ....

دوستت دارم ....



 
بالا