عکس/ علی واکسیما در گذر زمان

behnam.95

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از تکراری بودن یا نبودنش خبر ندارم..چون به نظرم خیلی باحال بود گفتم شما هم ببینید اگر هم تکراری باشه فکر نکنم با این کاملی ارسالش شده باشه



علی واکسیما اولین و با کلاس ترین واکسی تلفنی، اینترنتی در ایران با گذر زمان از پای پیاده حالا دارای ماشینی است.


علي را در حاشيه بتهوون شناختم ، مثل خيلي هاي ديگر كه او را درهمين حاشيه شناختند . اگرچه علي اصلاً « حاشيه » نيست و خودش قصه اي است مستقل از يك آدم واقعي و حسابي ، يك آدم زنده و فعال ، يك آدم سرراست و درست و پر ازانرژي زندگي و آرزوهاي قشنگ و دوست داشتني ، كه يه كار وحرفه او معنا مي دهد و او را يك آدم منحصر به فرد معرفي مي كند. علي ، آدمي است كه به حرفه اش هويت داده و از روي كسي كپي نكرده ، او اولين واكسي هويت دار اين شهر است .
در تاريخ اين مملكت ، پيشه وار ، هميشه ، به ظاهر در حاشيه بوده اند، ولي به واقع هميشه درمتن زندگي مردم زندگي كرده اند و با آنها بوده اند . كفشدوزي دراين كشور ، حرفه اي قديمي است ولي « واكسي » حرفه اي است جديد ، تا مدتها كفاش ها واكس هم مي زدند و بعدها اين دو كار از همديگر جدا شدند . يك صاحب دكان و اسم و رسم وهدايت مشخص و ديگري غالباً بي مكان و اسباب به دوش و بدون هويت مشخص .براي اين كه اين حرفه ، هميشه حرفه اي موقتي بوده وهيچ جوان سالمي دلش نمي خواسته كه در اين كار باقي بماند . پيرمردها هم كه غالباً از سرناچاري اين كار را ، با دلمردگي و بي ميلي انجام مي دادند و مي دهند . براي اين كه دركار سادة واكس زدن و برق انداختن كفش هاي خلايق ، نه جنبه¬اي از هنر ديده مي شود و نه سايه¬اي از صنعت و فن . كاري است كه براي بسياري ازهمين خلايق ، زياد هم واجب به نظر نمي رسد. مي بينيم آدم هاي زيادي كه شيك پوشي شان از دور شيپور مي زدند ، ولي كفش هايشان هميشه خاكي و كثيف و چاك چاك است . آدم هاي آراسته و كلاسيك ، مي گفتند كه آراستگي حقيقي يك آدم در تميزي و براقي كفش هايش است . يعني همان تكه هايي از لباس كه به چشم نمي آيند . همان طور كه نظافت حقيقي يك خانه را از سالن پذيرايي آن نمي شود شناخت ، در نظافت و خوشبويي آشپزخانه و حمام و دستشويي است كه مي شود ببينيم طرف چه كاره است. عكس هاي موسيقيدانان بزرگ ايران دوره تجدد را اگر نگاه كني ، مي بيني كه گره كراوات محكم و كفش هايشان براق است .بيشتر از همه، استاد صبا، استاد حسين تهراني و استاد فرامرز پايور.

اگر واكس زدن كفش هاي مردم ، حرفه اي است نمي تواند به صاحب آن هويت بدهد ، درعوض حالا كنار مغازه با يك چني آرا و دوستانش ، آدمي پيدا شدن كه به اين حرفه ، هويت داده است .در فرهنگ ما ، متاسفانه افرادي كه با همت و انرژي حياتي شان ، به كارشان شخصيت بدهند و خودشان نيز با آن مطرح شدند ، خيلي كم است . مثل پيرمرد خوشروي متديني كه در جاده قديم شميران شصت هفتاد سال پيش.

قهوه خانه اي داشت و حالا در هياهوي اين شهر ، چهار راه بزرگ و پل عظيمي به نام اوست . به نام سيدخندان كه من اسم حقيقي او را هم نمي دانيم . امثال سيدخندان قهوه چي ، جوانمرد قصاب،حسن شمشيري صاحب چلوكبابي معروف را كه براي مرادش (دكتر مصدق جان مي داد)، شادرام ( اولين راننده اداره راديو سالهاي 1320 كه اتومبيلش حامل هميشگي هنرمندان به مقصدشان بود ) ، تا حتي آدم ساده و پاك كه كارش اصلاً « كار » نبود و ناني از آن در نمي آمد و فقط يك نشانه يا يك آدم بود براي مسابقه هاي فوتبال در تهران ديروز و پريروز ، محمد نامي كه معروف به مشهد بوقي شد واسمش از تاريخ فوتبال ايراني پاك شدني نيست ، اينها آدم هايي بودند كه با عشق فراوان به كارشان ، صاحب شخصيت مستقل شدند ، پيش مردم به جذابيت پيدا كردند و به خاطر جاذبه صميمي وجود آنها بود كه آن كار يا حرفه هم مطرح شد . تاريخ نويسان و هنرمندان ما از كنار اين افراد بي تفاوت گذشته اند .چرا ؟ واقعاً نمي دانم . شايد به خاطر ادامه آن سايه سياه ، استثناً روشنفكر نهايي هميشگي در اين سرزمين ، كه ماجراها و آدم هاي واقعي وساده وبي ريا را عمدتاً ناديده مي گيرد . نمونه اش جلال آل احمد كه در » غرب زدگي » واكسي را با تاكسي به خيال خودش همقافيه كرد تا بازهم به خيال خودش نيش طعنه وتمسخري بسازد و به تيپ و طبقه اي كه مورد پسند او نبود ، متلك پرت كند . آدم هايي مثل علي واكسيما يا اسي صلحه فروش ( كه او را در جمعه بازار خيابان اسلامبول ، صفحه گرامي مي فروشد و رضا حائري مستند ساز از او خيلي جذاب بيست دقيقه اي ساخته است ) . نقش دشواري را در زندگي دادند . اين ها آدم هايي هستند كه به خاطر سادگي حقيقي شان در مكاره بازار ، ادا و ريا به اصطلاح « تحويل » گرفته نمي شود .
اما علي واكسيما كه من مي شناسم ، اهل سرخم كردن وافسرده شدن و وادادن نيست ، سر به زيري او به اندازه سرسختي اوست و هراوي آن ها تا جايي كه من مي دانم ، ظرفيت بالايي دارند. درباره زندگي و خصوصيات و آرزوهاي او بازپي نمي نويسم . مطلب درباره اش زياد نوشته شده. سايتش را هم عليرضامهيجي به راه انداخته ودرآينده بازهم اسم علي واكسيما را مي شنويم . مي خواستم حرف دلم را خيلي ساده و سر راست درباره اين دوست شريف و سرراست ، بيان كنم . با همه تقليدهاي بچه گانه و شريفش از قيافه آدم هاي معروف و فيلمهايي كه ديده ، او خود خودش است . علي واكسيماست .
كه مي گويد با فرچه اش ويولون مي زند. رابطه واكسي با مشتريانش رابطه اي است بين آدم ايستاده و آدم نشسته پيش پاي او. آن كه نشسته درواقع اختياردار پاي افزار آن كسي است كه ايستاده و به ظاهر سرش خم است در حالي كه به واقع ، بلند است . همانطور كه وقتي ويولونيست به ساز آرشه مي كشد ، ظاهراً مي بينيم كه سرش را بر يك و پهلو خم كرده و به صداي سازمثل گوش مي دهد ، در حالي كه بيشتر ، اين شنوندگانش هستند كه به آن صداگوش مي كنند. همه ما مشترهاي مغازه بتهوون در خيابان سنايي ، آرزومند روزي هستيم كه اسم و عكس علي واكسيماي خودمان رادر اينترنت ، درچهارگوشه دنيا مشغول سير وسياحت تماشا كنيم كه سرافراز وسربلند، سرش را پايين انداخته تاكفش هنرمندي، ورزشكاري، دولتمردي يا آدمي ساده ودرست مثل خودش را برق بيندازد.









































 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

shakibam

عضو جدید
کاربر ممتاز
اتفاقا من برای یه پروژه ای باید یه بازدیدی انجام میدادم.اونجا یه واکسی دیدم که لیسانس فیزیک داشت!
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایول دمش گرم
ایشالا روز بروز درامدش بیشتر بشه
مرسیییییی:w30:
 

behnam.95

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به میبینیم که ویرایش شده توسط ملودی

کاش زودتر میومدید صداش رو هم میشنیدید...صداش باحال بود که ملودی منفجرش کرد:D
 

fereshte.m

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن,
کاربر ممتاز
آدم تو هر کاری باید سعی کنه همیشه بهترین باشه و پیشرفت کنه ..

مرسی :gol:
 

Similar threads

بالا