دیشب وقتی پست بالا رو گذاشتم دیدم حیفه آدم این مطلب و بخونه ولی معنیاشو نفهمه ، به خاطر همین سعی کردم معنی لغاتی که احتمالا بلد نیستیم از لغت نامه دهخدا در بیارم که بفهمیم متن بالا چی گفته این لغات به شرح زیر است:
1. مطحون . [ م َ ] (ع ص ) آردشده و آسیاب شده . (ناظم الاطباء). آسیابی شده . آرد شده . دستاس شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا(
2.
نحاس محروق نحاس محروق . [ ن ُ س ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روسختج . راسخت . نخاس محرق . روی ِ سوخته .
3. مدهون . [ م َ ] (ع ص ) چرب کرده . به روغن پرورده . (انجمن آرا). نعت مفعولی است از دهن .
به معنی مطلق اندوده به ماده ای ، اعم طلا یا جز آن و بیشتر اندوده با آب طلا : و از بغداد جامه های پنبه و ابریشم و آبگینه های مخروطی و آلاتهای مدهون خیزد. (حدود العالم ).
ز گنج شاهوار آورد بیرون
به زر کرده صد و سی تخت مدهون
فخرالدین اسعد.
صحرا به لاژورد و زر و شنگرف
از بهر چه منقش و مدهون است .
ناصرخسرو
4.طینی . [ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب بفروشنده ٔگِل
5.یاقوت اکهب ؛ نوعی از یاقوت برنگ تیره ٔ مایل به سیاهی . رجوع به الجماهر ص51 و 86 و صص 74 - 77شود.
6.مغنیسیا. [ م َ ] (معرب ، اِ) مغنسیا : زهره دلالت کند بر مغنیسیا و سرمه . (التفهیم ). ارسطاطالیس چنین فرموده است که یک جزومغنیسیا بباید گرفت با یک جزو بسد و یک جزو زنگار، آنگه هر سه را خرد بساید. (نوروزنامه ). و رجوع به مغنسیا شود. || منیزی کلسینه را گویند که ازتکلیس طباشیر فرنگی ، یعنی کربنات منیزیم
۞ حاصل شود و فرمولش Mgo می باشد. طباشیر فرنگی مکلس . || طباشیر فرنگی و آن کربنات منیزیم است که گرد سفیدرنگی می باشد و ضد امتلاء معده به کار می رود. و رجوع به فرهنگ فارسی معین شود.
7.صبغ. [ ص ِ ب َ ] (ع اِ) رنگ . (منتهی الارب(.
8.مصمت . [ م ُ م َ ] (ع ص ) رُست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که میان خالی نباشد. ضد مجوف . (ناظم الاطباء). توپر. (یادداشت مؤلف ). آگنده . هرچیز که متخلخل نبود. مصمد. مقابل خالی . خلاف کاواک . (یادداشت مؤلف ). آگنده میان ثوب مصمت ؛ جامه ٔ یک رنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صراح اللغة)
· صبغ مصمت : رنگ یکدست و یکپارچه
9.محرق . [ م ُ رَ ] (ع ص ) نیک سوخته شده به آتش . (از منتهی الارب ). مشتعل و افروخته . (ناظم الاطباء). سوزانیده شده . (غیاث ). سوخته شده .
10. مسحوق . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سحق . رجوع به سحق شود. سوده و کوفته یا ریزه ریزه کرده شده . (آنندراج ). بشدت کوفته شده . (از اقرب الموارد). سائیده . نرم شده . آردشده . || دم مسحوق ؛ خون سائل و ریزان . (از اقرب الموارد