صندلی داغ - 19
صندلی داغ - 19
1394.05.29
16:00
صندلی داغ - 19
سلام اقا احسان
نمیدونم کسایی هم ک خیلی وقت نیست عضو هستن میتونن اینجا سوال بپرسن یا نه؟بهرحال امیدوارم پستم حذف نشه
سلام خانوم مهندس
این چه حرفیه، خیلی خوش اومدید |
1.بزرگترين درسي كه در زندگيت گرفتي چي بوده ؟
آخرین مطلبی که در این مورد نوشتم اینه :
بزرگترین که نه ، اما یکی از بزرگترین درسهای زندگی م اینه که همیشه روی چیزی حساب می کنم که توی دستم هست و دل به هیچ وعده ای خوش نمی کنم و منتظر هیچ معجزه ای نیستم ، بلکه معجزه ی امید و تلاش رو باور داشته باشم.
2.هیجان انگیز ترین كاری كه كردین چی بوده؟
یکی از هیجان انگیز ترین ها :
به گناباد رفته بودم. برای دیدن بزرگترین قنات جهان به اسم قنات قصبه .
در دل کویر بودم و فصل تابستان بود و هوا بس ناجوانمردانه گرم .
ورودی این قنات یه حفره ی باریک بود که بعد از پائین رفتن روبرو بن بست بود و باید از چپ و راست وارد میشدی.
دو نفر بودیم..
بعد از طی کردن چند قدم به تاریکی مطلق رسیدیم . چراغ موبایل ها رو روشن کردیم و در کورسوی تابیده از ال سی دی ش، تصمیم داشتیم ادامه بدیم و دادیم.
هر چقدر جلوتر میرفتیم ، فضا هیجان انگیز تر می شد و گاهی سر و صدای کمی هم میومد. حس این سفرهای اکتشافی بهم دست داده بود.
به حدی جلو رفتیم که دیگه از سرما، طاقت نیاوردیم و تصمیم گرفتیم برگردیم.
ناگفته نمونه که هر لحه آدم انتظار برخورد با یه جانور عجیب الحلقه داشت ؛ مثل تو فیلما
باورش سخته که در فصل تابستان و در دل کویر، توی یه قنات از سرما بلرزه آدم .
به صورت ناخودآگاه یاد این داستان افتادم . یادش بخیر...
3.بهترین اسباب بازی دوران کودکیت؟
اسمش یادم نیست ؛ تجهیزات کامل ِ پینگ پونگ روی فرش . دو تا راکت و یکی دو تا توپ ابری ِ بی صدا و یه تور که وسط میزاشتیم و بازی میکردیم.
فکر کنم ریشه ی مهارتی که الان در این رشته ورزشی دارم ، به همون موقع بر میگرده .
4.ملاک های انتخاب همسر از دیدگاه شما چی بود ؟
- تقوا (سلامت روحی) و تندرستی ( سلامت جسمی)
- هم کفو بودن
- صداقت در اعمال و گفتار
- استقلال شخصیت
- خوش اخلاقی و حُسن سلوک
- پیشینه ی مطلوب
- هم ترازی و تشابهات در زمینه های اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، سیاسی، فرهنگی و ..
- داشتن اهداف مشترک و نزدیکی اندیشه ها
- اهل خانه و خانواده بودن
- و ...
که مجموعه ی این سجایا و محامد اخلاقی منجر به پدید اومدن "عشق و محبت قلبی" میشه ؛
و اگر ریشه درخت عشق، در زمینی باشه که خاک و آبش از عقل و منطق تغذیه میکنه ، "شجره ی طیبه" میشه که ریشه ش در اعماق زمین و چترش به آسمانها خواهد رسید ان شاء الله.
5.تفاوت عشق و محبت را چطور تعریف میکنید؟ ایا اصلا تفاوتی دارند؟
اوهوم ، تفاوت دارند.
در این مورد خیلی صحبت ها گفته شده و خیلی حرف و حدیث هست ؛ و دیدم که غالبا به نوشتار دکتر شریعتی در این مورد ارجاع میدن و البته درست هم هست. اما من مطلب کوتاهی از شهید مطهری میزارم که نظرم با نظر ایشون هماهنگ و موافق هست :
فرق عشق و محبت
محبت برای طبیعت و عشق برای مافوق طبیعت آفریده شده است.
محبت وسیله ای است كه در طبیعت برای رساندن انسان به هدفهایی یا رسیدن طبیعت به هدفهای خودش قرار داده شده، مثل محبت مرد و زن به یكدیگر، محبت به فرزندان در حیوانات عموماً و محبت به همنوع و امثال اینها. محبت با منطق و تعقل هماهنگ است و هم قابل كثرت و به اصطلاح قابل تقسیم است. اما عشق نه با عقل و منطق سازگار است- همان طوری كه شعرای ما گفته اند- و نه قابل كثرت و تعدد است و نه به درد هدفهای طبیعت و انسان می خورد و لهذا عشق به یكی از مظاهر طبیعت با سایر دستگاههای طبیعت هماهنگی ندارد. از این رو می توان فهمید كه عشق برای طبیعت آفریده نشده است، چون آنقدر سركش است كه به درد طبیعت نمی خورد.
عشق برای افقی مافوق طبیعت است كه برای مرحله ای فوق مرحله ی عقل است كه در آنجا وسیله نیست بلكه خود هدف است.
یادداشت های استاد مطهری - جلد یازدهم . ص: 466
6.سطح علمی چقدر بر روی آگاهی و برخورد ها در همه زمینه ها تاثیر گذار است؟ مثالی بزنید.
به نظرم در این مورد باید اول مشخص کرد که "علم" چی هست ، و بعد سطح علمی به چه معناست ، و بعد از اون، تاثیرش رو در برخورد با اتفاقات در زمینه های مختلف بررسی کرد.
علم ، نور هستش . که خداوند این نور رو به قلب هر کسی که بخواد ، میتاباند.
اون چیزی که ما توی مدرسه و حوزه و دانشگاه میخونیم ، "دانش" هست که به محفوظات معروفه . یعنی چیزی که با حافظه سر و کار داره.
پس فهمیدیم که علم با قلب در ارتباط هست و دانش با حافظه .
از نشانه های بارز علم ، خشیت و خاموشی هست و از نشانه های دانش ادعا و غرور و خود برتر پنداری.
خب حالا ما فرض میکنیم که شما در مورد علم سوال پرسیدید.
یک فرد عالم، در تمام حالات و لحظاتش اون نور رو در کنار و پیشاپیش و پشتش داره و می بینه ، و در نتیجه رفتار و کردار و گفتارش راسخ تر هست (راسخون فی العلم) . در نتیجه ای راسخیت و ثبات قدم ، کمتر دچار تزلزل میشه و در برخورد با مسائل در هر زمینه ، به بهترین وجه ممکن عمل میکنه .
در مقابلش دانش هست . این دانش، گاهی به همون نور که عرض کردم میرسه ؛ مثل دانش مخترعین . و گاهی به تاریکی میرسه که فرد نه تنها چیزی نمیفهمه ، بلکه گمان میکنه که چیزی میفهمه و این بدترین نوع نفهمی هست . ( جهل مرکب ) .
7.ترس رو چه چیزی تعریف میکنید؟ آیا ترس با حقارت رابطه ایی دارد؟ از چه چیزی می ترسید؟
ترس یه عکس العمل و واکنش نسبت به یه خطری هست که به نوعی یک رفتار ذاتی هست برای محافظت از نفس .
ترس انواع و اقسام مختلف داره که بزرگترین و پرکاربردترینش سه تاست : ترس از مرگ ، ترس از فقر، ترس از خدا
فکر میکنم ریشه ی بقیه ی ترس های متفرقه از این سه تا نشأت میگیره.
این رو هم خاطر نشان کنم که ترس، صفت بدی نیست و لازمه ی حیات و بقای انسان هست . گاهی اوقات ترسیدن، یه نوعی شجاعت هست و نترسیدن نوعی حماقت .
ترس های من :
نمیدونم اسمش ترس هست یا نگرانی. ولی خب حالا فرض میکنیم ترس و نگرانی با هم هستش.
-ترس از نیازمندی ( نیازی که توسط هم نوع من برآورده میشه ! )
- ترس از بدقولی ( اینکه نتونم به واسطه ی جبر شرایط حرفایی که میزنم پایبند باشم، همیشه یه نگرانی برام به همراه داره) .
- از خدا نمیترسم . شاید به خاطر عدم درک عظمت هست یا شاید تفاوت در ماهیت ِ معرفت و رابطه. نمیدونم
و ...
8.تا به حال کسی را رنجانده اید یا کسی شما را رنجانده؟
بلی - قطعا کسانی هستند که به خاطر اعمال و گفتار من رنجیده شدند که امیدوارم منو بخشیده باشند.
بلی - قطعا کسانی هستند که به خاطر اعمال و گفتارشون رنجیده شدم و اکثرا بخشیدمشون.
9.شما ک گفتین متاهلی یک خاطره از از زمان مراسم خاستگاریت بگو!
آخرین مطلبی که در مورد سوالات ِ اینچنینی نوشتم این بود که :
برخی سوالات هست که وارد شدن به جزئیاتش و شرح کاملش تنها در اختیار من نیست . یعنی در پاسخ دادنش فقط من ذیاالحق و صاحب اختیار نیستم مربوط به حق و حقوق دیگران هم میشه مخصوصا که اون دیگران و دیگران ها روی این مسائل حساسیت داشته باشند.
شاید شما شخصیت های نامبرده شده در فلان خاطره رو مثلا نشناسید ، اما هستند کسانی که میشناسند و اون موقع پای اشخاص حقیقی باز میشه و ما بقی ِ ماجرا .
10.دوست دارین میزبان چه کسانی باشید؟
کلا ما به خاطر آداب و رسوم خانوادگی ، خیلی پر مهمان هستیم و هر از گاهی هم مهمان شهرستانی داریم و با پدیده ی "مهمان" مشکلی خاصی نداریم :دی
ولی به صورت کلی، وقتی از صحبت از دوست داشتن ِ میزبانی باشه ، دوس دارم میزبان کسی باشم که نیاز نباشه تمام وقت در حضورش باشم . یه طوری باشه که در لابلای اوقاتی که حضور دارند ، آدم یه اوقاتی هر چند مختصر رو به خودش اختصاص بده. همین
خدا قوت
مرسی ؛ ممنونم از حضورتون ..
سوالات ِ خوبی بود ..![]()
1394.05.29
16:00
