امشب شب اول محرم هست.باورم نمیشه.پارسال که حالم بد بود قبل از رسیدن محرم (سال قبل)همش حس می کردم که دیگه من محرم رو نمی بینم.یه حس دلتنگی عجیبی داشتم.همش می گفتم که خدایا بذار من امسال محرم باشم.پارسال برام عجیب ترین محرم بود.یه حس خاصی داشتم.با خودم گفتم باید حاجتمو از خدا به واسطه امام حسین بگیرم.انگار اگه محرم می اومد تمام غم منم می رفت.پارسال سعی کردم از تک تک لحظات محرم استفاده کنم.حس عجیبی داشتم.همه خانواده ام منتظر بودن تا معجزه محرم رو ببینند.حالا امشب شب اول محرم من دور از خانواده ام هستم.پارسال تو همین شبها همه نگران بودند که من سرنوشتم چی میشه.حالا من برگشتم به زندگی عادی ام.من محرم رو دوست دارم.نه به خاطر معجزه های قشنگی که اتفاق می افته،نه فقط به خاطر اینکه تو محرم ناامیدی ها تبدیل به امید می شه،نه به خاطر اشکهایی که ناخوداگاه جاری میشه،نه به خاطر اینکه همه یکرنگ می شن،من محرم رو دوست دارم،چون حس می کنم خدا نزدیکه نزدیک ماست.من عرش رو تو محرم حس می کنم که به فرش میاد!من عاشق محرمم.امیدوارم تو این روزای عزیز خدا معرفت امام حسین رو به همه عطا کنه،امیدوارم تموم بیماران که از هه جا قطع امید کردند شفا بگیرن.تمام جوونهایی که به نوعی دچار مشکل هستند ،گره از کارشون باز شه.امیدوارم به حق این روزها،روح همه بزرگ شه.