شما دوست واقعی دارید تو زندگیتون؟؟؟

srn57

عضو جدید
[FONT=times new roman, new york, times, serif]يكي از روزهاي سال اول دبيرستان بود. من از مدرسه به خانه بر مي گشتم كه يكي از بچه هاي كلاس را ديدم. اسمش محسن بود و انگار همه‌ي كتابهايش را با خود به خانه مي برد.
با خودم گفتم: ”كي اين همه كتاب رو آخر هفته به خانه مي بره. حتما ً اين پسر خيلي بي حالي است!“
من براي آخر هفته ­ام برنامه‌ ريزي كرده بودم. (مسابقه‌ي فوتبال با بچه ها، مهماني خانه‌ي يكي از همكلاسي ها) بنابراين شانه هايم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.‌
همينطور كه مي رفتم،‌ تعدادي از بچه ها رو ديدم كه به طرف او دويدند و او را به زمين انداختند. كتابهاش پخش شد و خودش هم روي خاكها افتاد.
عينكش افتاد و من ديدم چند متر اونطرفتر، ‌روي چمنها پرت شد. سرش را كه بالا آورد، در چشماش يه غم خيلي بزرگ ديدم. بي اختيار قلبم به طرفش كشيده شد و بطرفش دويدم. در حاليكه به دنبال عينكش مي گشت، ‌يه قطره درشت اشك در چشمهاش ديدم.
همينطور كه عينكش را به دستش مي‌دادم، گفتم: ” اين بچه ها يه مشت آشغالن!“
او به من نگاهي كرد و گفت: ” هي ، متشكرم!“ و لبخند بزرگي صورتش را پوشاند. از آن لبخندهايي كه سرشار از سپاسگزاري قلبي بود.
من كمكش كردم كه بلند شود و ازش پرسيدم كجا زندگي مي كنه؟ معلوم شد كه او هم نزديك خانه‌ي ما زندگي مي كند. ازش پرسيدم پس چطور من تو را نديده بودم؟
او گفت كه قبلا به يك مدرسه‌ي خصوصي مي رفته و اين براي من خيلي جالب بود. پيش از اين با چنين كسي آشنا نشده بودم. ما تا خانه پياده قدم زديم و من بعضي از كتابهايش را برايش آوردم.
او واقعا پسر جالبي از آب درآمد. من ازش پرسيدم آيا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازي كند؟ و او جواب مثبت داد.
ما تمام اخر هفته را با هم گذرانديم و هر چه بيشتر محسن را مي شناختم، بيشتر از او خوشم مي‌آمد. دوستانم هم چنين احساسي داشتند.
صبح دوشنبه رسيد و من دوباره محسن را با حجم انبوهي از كتابها ديدم. به او گفتم:“ پسر تو واقعا بعد از مدت كوتاهي عضلات قوي پيدا مي كني،‌با اين همه كتابي كه با خودت اين طرف و آن طرف مي بري!“ محسن خنديد و نصف كتابها را در دستان من گذاشت.
در چهار سال بعد، من و محسن بهترين دوستان هم بوديم. وقتي به سال آخر دبيرستان رسيديم، هر دو به فكر دانشكده افتاديم. محسن تصميم داشت به جورج تاون برود و من به دوك.
من مي دانستم كه هميشه دوستان خوبي باقي خواهيم ماند. مهم نيست كيلومترها فاصله بين ما باشد.
او تصميم داشت دكتر شود و من قصد داشتم به دنبال خريد و فروش لوازم فوتبال بروم.
محسن كسي بود كه قرار بود براي جشن فارغ التحصيلي صحبت كند. من خوشحال بودم كه مجبور نيستم در آن روز روبروي همه صحبت كنم.
من محسن را ديدم. او عالي به نظر مي رسيد و از جمله كساني به شمار مي آمد كه توانسته اند خود را در دوران دبيرستان پيدا كنند.
حتي عينك زدنش هم به او مي آمد. همه‌ي دخترها دوستش داشتند. پسر، گاهي من بهش حسودي مي كردم!
امروز يكي از اون روزها بود. من ميديم كه براي سخنراني اش كمي عصبي است. بنابراين دست محكمي به پشتش زدم و گفتم: ” هي مرد بزرگ! تو عالي خواهي بود!“
او با يكي از اون نگاه هايش به من نگاه كرد( همون نگاه سپاسگزار واقعي) و لبخند زد: ” مرسي“.
گلويش را صاف كرد و صحبتش را اينطوري شروع كرد: ” فارغ التحصيلي زمان سپاس از كساني است كه به شما كمك كرده اند اين سالهاي سخت را بگذرانيد. والدين شما، معلمانتان، خواهر برادرهايتان شايد يك مربي ورزش... اما مهمتر از همه، دوستانتان...
من اينجا هستم تا به همه ي شما بگويم دوست كسي بودن، بهترين هديه اي است كه شما مي توانيد به كسي بدهيد. من مي خواهم براي شما داستاني را تعريف كنم.“
من به دوستم با ناباوري نگاه مي كردم، در حاليكه او داستان اولين روز آشناييمان را تعريف مي كرد. به آرامي گفت كه در آن تعطيلات آخر هفته قصد داشته خودش را بكشد.او گفت كه چگونه كمد مدرسه اش را خالي كرده تا مادرش بعدا ً وسايل او را به خانه نياورد.
محسن نگاه سختي به من كرد و لبخند كوچكي بر لبانش ظاهر شد.
او ادامه داد: ”خوشبختانه، من نجات پيدا كردم. دوستم مرا از انجام اين كار غير قابل بحث، باز داشت.“
من به همهمه‌ اي كه در بين جمعيت پراكنده شد گوش مي دادم، در حاليكه اين پسر خوش قيافه و مشهور مدرسه به ما درباره‌ي سست ترين لحظه هاي زندگيش توضيح مي داد.
پدر و مادرش را ديدم كه به من نگاه مي كردند و لبخند مي زدند. همان لبخند پر از سپاس.
من تا آن لحظه عمق اين لبخند را درك نكرده بودم.
هرگز تاثير رفتارهاي خود را دست كم نگيريد. با يك رفتار كوچك، شما مي توانيد زندگي يك نفر را دگرگون نماييد: براي بهتر شدن يا بدتر شدن.
خداوند ما را در مسير زندگي يكديگر قرار مي دهد تا به شكلهاي گوناگون بر هم اثر بگذاريم.
دنبال خدا، در وجود ديگران بگرديم.
حالا شما دو راه براي انتخاب داريد:
1)اين نوشته را به دوستانتان نشان دهيد،
2)يا آن را پاك كنيد گويي دلتان آن را لمس نكرده است.
همانطور كه مي بينيد، من راه اول را انتخاب كردم.
” دوستان،‌ فرشته هايي هستند كه شما را بر روي پاهايتان بلند ميكنند، زماني كه بالهاي شما به سختي به ياد مي‌آورند چگونه پرواز كنند.“
هيچ آغاز و پاياني وجود ندارد...
ديروز،‌ به تاريخ پيوسته،
فردا ، رازي است ناگشوده،
اما امروز يك هديه است...
:gol::gol::gol:
[/FONT]
 

کلروفیل

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان خوب همیشه ی زندگی به یاد آدم میمونن حتی اگه چشمها قادر به دیدنشون نباشه و گوشها از شنیدن سخنانشون بی نصیب بمونه ...
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
رضا منو ببخش که اصل داستان رو می خوام لو بدم اونی که داشت کتاباش رو به خونه می برد تو بودی و منم نجاتت دادم .
تشکر لازم نیست بالاخره دوستیه دیگه انشاالله شرکت جبران می کنی.
 

winter

عضو جدید
سلام

سلام

متنتون خیلی قشنگ بود
به نظر من چنین دوستایی تو دنیا پیدا نمیشن
واقعیت اینه که دوست واقعیه همه ادما یه نفره که همه میشناسیمش و نیاز به معرفی نداره
راستی این متنو واسه همه دوستام فرستادم
 

taravat_tree

عضو جدید
کسی که به من محبت کند ، دوست من است .
و من هم همیشه سعی میکنم به دیگران محبت کنم ....
پس همه دوست من هستند ...
اما دوست واقعی و صمیمی ....
چرا .
دارم .
خوبشم دارم ...
یا
حداقل فکر می کنم که دارم !
 

kavire_ashegh

عضو جدید
ممنون از متن
بهترین دوست من خواهرمه ...شاید فکر کنید آدم اجتماعی نیستم یا با کسی ارتباط ندارم!
دوستام کم نیستن ولی تنها کسی که راز دلم رو میدونه خواهرمه تنها کسی هم که همیشه بهش اعتماد داشتم و همیشه آغوش گرمش برام باز بوده خواهرم فریده است .

به امید شادابی تک تک شماها در کنار بهترینتون:gol:
 

امیر Amir

کاربر حرفه ای
دوست صمیمی

دوست صمیمی

سلام

من یک دوست صمیمی دارم که اسمش محمد هستش..و الان 12 ساله با هم دوست هستیم
و در بهترین و بد ترین شرایط با هم بودیم


بهترین حامی روحی و دوست من که هیچ وقت نمیتونم خودمو ببخشم اگر روزی نتونم زحمت هاشو نو جبران کنم

مادر و پدرم هستند....


 

mina_abasi37

عضو جدید
يه خواهر دارم كه از جزي ترين رفتارم با خبره هميشه مي تونه منو حدس بزنه منم همينطور و دو تا از دوستام كه مثل خواهر هستن برام . داشتن دوست خوب واقعا باعث بالندگي .
 

yalda neshin

اخراجی موقت
دوست خوب یه نعمت بزرگ البته دوست داریم تا دوست
ما خودمونیم که دوست انتخاب میکنیم پس خود کرده را تدبیر نیست
 

pooneh12345

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دونم هنوز که بهترین دوست زندگیمو پیداغ نکردم
امیدوارم به زودی زود پیداش کنم
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ممنون از متنتون.عالی بود.
شاید باورتون نشه ولی تا الان که این پستو می نویسم هیچ دوست صمیمی که همه حرفامو بزنم ندارم جز خدا.
فقط اون هست که صد در صد بهش اعتماد دارم و براش درددل می کنم.
خدا رو شکر تا حالا هم خوب دلداری بهم داده و آرومم کرده.
گمون نکنم که از این به بعد هم کسی پیدا بشه توی زندگیم.
ولی آرزومه که یکی رو داشته باشم.
 

نازنین

عضو جدید
کاربر ممتاز
البته که دوست دارم!

اونم یه رفیق فابریک! گل، با مرام ، با معرفت............ :w38::w40:
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
در دنیایی که همه با هم بیگانه اند,نامیدن کسی به اسم دوست تنها تسلایی است که با آن می توان از حقیقت تنهایی گریخت! We are all thieves & hypocrites!!
 

pooneh12345

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید این تویی که با بقیه بیگانه ای نه ما(این جواب امضاته)
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
شاید این تویی که با بقیه بیگانه ای نه ما(این جواب امضاته)
اولا که جواب امضا رو اینجا نباید بدین! برین تو قسمت مخصوص به خودش!
در ثانی بیگانه بودن یه چیز دو طرفه اس!
سوما کاش منو 1-2 سال پیش می دیدی که چقدر مثل شما شاد و خوشحال بودم,اون وقت شاید به حرفام به به دید دیگه نگاه میکردین!
I am not a hero,but dont think I didn care
 

درگاهي

عضو جدید
موضوع جالبي بود با خوندن اين مطالب همه احساس ميكنند يك آدم سرنوشت سازند يا ازنوع خوبش يا بدش
 

f11691gh

عضو جدید
منم یه دوست واقعی دارم ولی ناامیدش کردم.آه یادم رفت چرا همیشه یادم میره که خدا بهترین دوست انسانه اما چقدر ایمان دارم من که هیچ اگه داشتم اول به یاد او که همه چیزم از اوست و هیچ وقت تنهایم نگذاشته می افتادم خدایا منو ببخش
 

shahab85

عضو جدید
من از خيلي وقت پيش به اين حرف حضرت علي اعتقاد داشتم كه :
"هر كس كه نسنجيده با ديگران طرح دوستي ميريزد،ناچار بايد به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در دهد"
بنابر اين هيچ وقت دوستامو الكي انتخاب نكردم،ولي متاسفانه از اين دوستاي به ظاهر صميمي و جون جوني هم نامردي،آدم فروشي و خيانت و ... زياد ديدم.
بنابر اين به يك نتيجه بزرگ ديگه هم تو زندگيم رسيدم :
"هيچ وقت به كسي اعتماد كامل نكن"
و نتيجه بزرگتري كه :
"خانواده هر كس مخصوصا پدر و مادرش بهترين و بزرگترين دوستاشن،چون هميشه پشتيبان آدم هستن،هميشه خير و صلاحتو ميخوان و هيچ وقت نامردي و خيانت تو كارشون نيست."
 

yasamin_honey_00

عضو جدید
دوست یعنی کسی که تو یه دوره خاص با ماست و نباید یادمون بره هممون انسانیم و 100% که کامل نیستیم پس نباید انتظار داشته باشیم یه نفر برا ما از همه چیزش بگذره تا بشه دوست واقعی ما درست مثل خودمون...;)
 

حميد عسكري

عضو جدید
ميدوني رفيق
اولش منم با تو كاملا موافق بودم ولي وقتي ديدم با هركي كه رفيق شدم
يه طوري شمشير از پشت بهم زد بي خيالش شدم ميدوني من خيلي دوست داشتم ودارم گه يه
دوست واقعي داشته باشم ولي ................
چه كنك كه پيدا نميشه .............
تو نه يا هركي ميدونه من بايد چي كار كنم
بهم كمك كنه
مرسسسسسسسسييييييييييييييييييييييي
 

پرندیس

کاربر بیش فعال
دوست واقعی کسیه که تو سخت ترین لحظه ها کنارت باشه...به یادت باشه....فعلا مونس غم هام رفیق لحظه های خوب و بدم مادرم و خواهرم بودن....
 

mohammad u3fi

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه دونه داشتم
فوت کرد!

یه کم گذشت

یه دونه دیگه پیدا کردم
کنکور جدامون کرد
هنوز دوستیم اما به ظاهر!

خیلی گذشت
یکی دیگه ...
خیلی راحت
شایدم سخت !!
گذاشت و رفت
هنوز از رفتنش زیاد نگذشته
شایدم برگرده!

نمیدونم چرا از دوست شانس نمیارم!



متن اول خیلی قشنگ بود. تشکر نداشتم!
 
آخرین ویرایش:

tamizi

عضو جدید
در این دوران نامردی که مردانش عصا از خلق می دزدند

من نادان محبت آرزو کردم

اول امتیاز بده بعد بقیشو بخون


خیلی داشتم ولی همشون نارفیق بودن حتی اوناییکه شبا با هم روی یه بالش میخابیدیم و 7 8 سال با هم بودیم ولی ......

یه دونه دارم اسمشم میثم رنجبری که خیلی آقاس
 

Similar threads

بالا