از حسین پناهی
حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی لحظه ی عزیمتت ناگزیر می شود
ای دریغ و حسرت و همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر می شود
چه اندوه بار است ؛
بزرگ میشویم
که بمیریم.
چه اندوه بار است
عمری
در مسافرخانه ای سر راهی زیستن
که مسافرش از ساس کمتر است
و از دوش زنگ زده اش
سم فرو میریزد
از خود گذشته اند ریشه ها
تنهایی را تاب می آورند
برای رسیدن میوه ای که نه می بینند و نه می شناسند
از جان گذشته اند شهیدان
برای روشنایی کوچکی می میرند
که به خیالشان می رسد ،
چه اندوه بار است در اشیانه ی ققنوسی زیستن
که پری ندارد.
استخوانم را آرد کن
و نانش را ببخش
به پرنده ای
که دقیقه ای از عمرش باقی مانده است ،
دهانم را از چهره ی زردم بازکن
و به آنانی ده
که دلی برای سخن گفتن دارند و دهانی ندارند .
مصیبت بار است
آرزوی آن که بزرگ شویم
و بمیریم.
روزی دیگر آغاز می شود
و میشنوم در میدان ها پرچم ها را تکان می دهند ،
دشوار است
زیستن
درمسافر خانه ای که دری ندارد
و بوی سوختن
از ملافه و تختش برخاسته است .
به این همه پنجه نیازی نبود
درخت چنار من !
به این همه پنجه نیازی نبود
اگر چیزی در هوا بود .
شمس لنگرودی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
عشاق ناکام در شعر فارسی | ادبیات | 0 | ||
شعر ویژه محرم | ادبیات | 0 | ||
علی علیه السلام در شعر فارسی | ادبیات | 20 | ||
شعر مازندرانی(طبری) با ترجمه | ادبیات | 1 | ||
••๑۩๑۞๑۩๑ اخبار و تازه های شعر و ادبيات ๑۩๑۞๑۩๑ •• | ادبیات | 570 |