شعر بگوو

می دانی؟

یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

...
... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی


دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.

حسين پناهي

هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!

پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو
از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو
دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو
پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟

واقعا مرسی.
لطف کردی.
بازم بیا
 

maryam-25

عضو جدید
خالی ام از حرف
پُرم از دلتنگی
تشویش هجرت باران
خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها
آلوده ام به روزمرگی
دورم از عشق
بی میلم به گفتن یا نگفتن
حنجره را رغبتی به فریاد نیست
تلخم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم
از خود فرسنگها فاصله دارم ..فاصله ای که کم نمی شود
در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم
خسته ام ...خسته ام از تکرار ..از تکرار لبخند بی ریشه !
میان این درد تا درد بعدی ..
 

maryam-25

عضو جدید
قول داده ام
گاهے،هراز گاهے
فانوس یادت را بے چراغ و چلچله
روشن کنم
خیالت راحت، من ھمان منم
هنوز هم در این شبهاے
بے خواب و بے خاطرہ
میان این کوچه هاے تاریک پرسہ میزنم
اما به هیچ
ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد
خیالت راحت…
 
خالی ام از حرف
پُرم از دلتنگی
تشویش هجرت باران
خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها
آلوده ام به روزمرگی
دورم از عشق
بی میلم به گفتن یا نگفتن
حنجره را رغبتی به فریاد نیست
تلخم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم
از خود فرسنگها فاصله دارم ..فاصله ای که کم نمی شود
در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم
خسته ام ...خسته ام از تکرار ..از تکرار لبخند بی ریشه !
میان این درد تا درد بعدی ..

قول داده ام
گاهے،هراز گاهے
فانوس یادت را بے چراغ و چلچله
روشن کنم
خیالت راحت، من ھمان منم
هنوز هم در این شبهاے
بے خواب و بے خاطرہ
میان این کوچه هاے تاریک پرسہ میزنم
اما به هیچ
ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد
خیالت راحت…
مرسی ممنون
بازم سربزن به ما
 

Golnara

عضو جدید
وقتی ساده‌ای ،

ساده عین كاغذ كه سفید است و بی‌نقش،


آنوقت زندگی و آدمها هر چه بخواهند بر تو خواهند نوشت.


اینكه زندگی یا دیگران نقشی از غم بر تو بنویسند یا نقشی از شادی


دست تو نیست،


دست تو نیست، چون تو ساده‌ای.

وقتی ذهن سپید و ساده‌ات را داری خوشی، اما خوشی تو دیر نمی‌پاید،


همیشه خطی هست، بله یك خط كه به ساده‌گی‌ات می‌خندد.


تقصیر خط است یا تو؟


تو نمی‌دانی. همیشه همینطور است.


از وقتی زاده می‌شوی تا وقتی كه می‌میری،


كابوس یك خط با توست.


با همه این خطها تو ساده می‌مانی،


چون تو ساده‌ای،


ساده عین همین كاغذ كه سفید است.

تو ساده‌ای پس ساده می‌مانی، چون باید ساده بمانی.


تو ساده می‌مانی، تقصیر زندگی‌است یا تو؟


تو نمی‌دانی.


همیشه همینطور است.


از وقتی زاده می‌شوی تا وقتی كه می‌میری،


كابوس یك خط با توست.

سعی كنیم این كابوس فقط یك كابوس باشه


دل های خودتون رو خط خطی نكنید


بزارید همیشه روشن بمونه


پاك


ساده


مهربان


و دوست بدارید


لذتی كه در دوست داشتن و مهربانی هست در هیچ چیز نیست


به همین سادگی



 

nahid alz

عضو جدید
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
باید رویید،در پس یک باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
زندگی باور می خواهد ان هم از جنس امید............
 

nahid alz

عضو جدید
رفیق بت پرست نیستم
اگر دوستت دارم
نه به این خاطر است که ایده آلی
نیستی
ایده آل نیستی
اما تو را با هیچ ایده آلی عوض نمی کنم
زیرا جایت
یک جای قشنگ در قلبم است
جایی که صاحبش فقط تویی
دوستت دارم
به اندازه ی همان روز !
می دانی کدام روز ؟
درست به اندازه ی
یک روز قبل از اینکه تو بگویی دوستت دارم
درست یک روز قبل
اگر هم اکنون بیشتر
شعرهایم را
برایت به رقص در می آورم
به این خاطر است
که تو دیگر
یا دیگر نمی گویی
من همیشه عاشق بودم
درست از یک روز قبل از اینکه تو بگویی دوستت دارم
دوست داشتن
با جا و مقام پرستی
پول پرستی و
ایده آل پرستی فرق دارد
با بت پرستی فرق دارد
این یک عریضه است
یک فریاد
یک اعتراض خفه شده
از منه عریض نویس فقیر
برای تمام عاشق هایی
که فراموش شده اند
از چشم یار
 

nahid alz

عضو جدید
نمیدونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم
دارم میمیرم از اینکه تو رفتی و نمیمیرم
نمیدونی تو این روزا چقدر یاد تو میفتم
ته دنیام نزدیک ِنگاه کن کی بهت گفتم
کجا باید برم بی تو؟! تویی که قد دنیامی
که هرجایی رو میبینم نبینم پیش چشمامی
برم هرجای این دنیا شبم با بغض دم سازه
آخه هرجا یه چیزی هست منو یاد تو بندازه
 
نمیدونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم
دارم میمیرم از اینکه تو رفتی و نمیمیرم
نمیدونی تو این روزا چقدر یاد تو میفتم
ته دنیام نزدیک ِنگاه کن کی بهت گفتم
کجا باید برم بی تو؟! تویی که قد دنیامی
که هرجایی رو میبینم نبینم پیش چشمامی
برم هرجای این دنیا شبم با بغض دم سازه
آخه هرجا یه چیزی هست منو یاد تو بندازه

وقتی ساده‌ای ،

ساده عین كاغذ كه سفید است و بی‌نقش،


آنوقت زندگی و آدمها هر چه بخواهند بر تو خواهند نوشت.


اینكه زندگی یا دیگران نقشی از غم بر تو بنویسند یا نقشی از شادی


دست تو نیست،


دست تو نیست، چون تو ساده‌ای.

وقتی ذهن سپید و ساده‌ات را داری خوشی، اما خوشی تو دیر نمی‌پاید،


همیشه خطی هست، بله یك خط كه به ساده‌گی‌ات می‌خندد.


تقصیر خط است یا تو؟


تو نمی‌دانی. همیشه همینطور است.


از وقتی زاده می‌شوی تا وقتی كه می‌میری،


كابوس یك خط با توست.


با همه این خطها تو ساده می‌مانی،


چون تو ساده‌ای،


ساده عین همین كاغذ كه سفید است.

تو ساده‌ای پس ساده می‌مانی، چون باید ساده بمانی.


تو ساده می‌مانی، تقصیر زندگی‌است یا تو؟


تو نمی‌دانی.


همیشه همینطور است.


از وقتی زاده می‌شوی تا وقتی كه می‌میری،


كابوس یك خط با توست.

سعی كنیم این كابوس فقط یك كابوس باشه


دل های خودتون رو خط خطی نكنید


بزارید همیشه روشن بمونه


پاك


ساده


مهربان


و دوست بدارید


لذتی كه در دوست داشتن و مهربانی هست در هیچ چیز نیست


به همین سادگی




زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
باید رویید،در پس یک باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
زندگی باور می خواهد ان هم از جنس امید............

رفیق بت پرست نیستم
اگر دوستت دارم
نه به این خاطر است که ایده آلی
نیستی
ایده آل نیستی
اما تو را با هیچ ایده آلی عوض نمی کنم
زیرا جایت
یک جای قشنگ در قلبم است
جایی که صاحبش فقط تویی
دوستت دارم
به اندازه ی همان روز !
می دانی کدام روز ؟
درست به اندازه ی
یک روز قبل از اینکه تو بگویی دوستت دارم
درست یک روز قبل
اگر هم اکنون بیشتر
شعرهایم را
برایت به رقص در می آورم
به این خاطر است
که تو دیگر
یا دیگر نمی گویی
من همیشه عاشق بودم
درست از یک روز قبل از اینکه تو بگویی دوستت دارم
دوست داشتن
با جا و مقام پرستی
پول پرستی و
ایده آل پرستی فرق دارد
با بت پرستی فرق دارد
این یک عریضه است
یک فریاد
یک اعتراض خفه شده
از منه عریض نویس فقیر
برای تمام عاشق هایی
که فراموش شده اند
از چشم یار

شـــب باشـــد

جنگل مه گرفته باشد

باران باشد

تو باشی و من

بیــــــــــــــا راه را گــــــــــــــــم کنیم...

مرسی از همتون
بازم سربزنید
منتظر همتون هستم..........
 

maryam-25

عضو جدید
به خودم می نگرم
به قدم هایم
و به روزهایی که گذشت
به خودم می نگرم
به زندگیم
و به بغض هایی که فرو خوردم
به خودم می نگرم
به گریه هایم
و به فریادهایی که در سکوت شب بر آوردم
به خودم می نگرم
به باران هایی که عاشقانه تماشایشان کردم
به برف هایی که عاشقانه رویشان قدم نهادم
بی آنکه بترسم از خیس شدن
بی آنکه بترســـــــم از افتادن
به خودم می نگرم
به راه هایی که رفتم
تاریکی های وحشت انگیزی که دیدم
و به باغ های سرسبزی که رسیدم
به خودم می نگرم
به قدم هایم
به من
به لبخند هایم
به اشک هایم
به هق هق هایی که کسی ندید
به دل شکسته ای که سر سجاده ام مانده
و به تنهایی ای که آرام به کنج اتاقم تکیه داده
به خودم می نگرم
به خدایم
خدایی که یقین دارم
در همین نزدیکیست . . .
 

maryam-25

عضو جدید
می خواهم از این آینه ها خانه بسازم
یک خانه برای تو جداگانه بسازم


یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل
با دور نمای پَر پروانه بسازم


من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم
آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟


هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل ، من
با نان تن داغ تو صبحانه بسازم


شاید به سرم زد ، سر ظهری ، دم عصری
در گوشه آن مزرعه میخانه بسازم


وقتی که تو گنجشک منی ، من بپرم باز
یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم


می ترسم از آن روز خرابم کنی و من
از خانه آباد تو ویرانه بسازم
 

maryam-25

عضو جدید
هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست
هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!
عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!
دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست

نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد
شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست
تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست
کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست

بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر،
بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست
تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق
چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست

"فریدون مشیری"
 

pakmojtaba

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می نویسم چنان زیبایی
که صخره ها سر راهت آب می شوند
تا با تو راهی دریا شوند
کرجی ها به صخره پناه می برند تا پیشت بمانند و به بستر دریا نیفتند
می نویسم چنان زیبایی
که تمامی آب ها دهانه ی دریا جمع می شوند تا ورود تو را ببینند
ای رود !
انگشتت را به من ده
به ساحل شعرهای من قدم نه
نمی توانم از تو چنان بگویم که دفتر اشعارم تر شود
انگشتت را به من ده
بر پله های دفتر من قدم نه
می خواهم گل هایی در شعرم بروید
که کرک ملتهبش را
زیر سرانگشتانم حس کنم
 

pakmojtaba

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:همیشه تو آسمون، از یه ارتفاعی به بعد، دیگه هیچ ابری وجود نداره؛
پس هر وقت آسمون دلت ابری شد، با ابرها نجنگ! فقط کمی اوج بگیر
:gol:

 
:gol:همیشه تو آسمون، از یه ارتفاعی به بعد، دیگه هیچ ابری وجود نداره؛
پس هر وقت آسمون دلت ابری شد، با ابرها نجنگ! فقط کمی اوج بگیر
:gol:


می نویسم چنان زیبایی
که صخره ها سر راهت آب می شوند
تا با تو راهی دریا شوند
کرجی ها به صخره پناه می برند تا پیشت بمانند و به بستر دریا نیفتند
می نویسم چنان زیبایی
که تمامی آب ها دهانه ی دریا جمع می شوند تا ورود تو را ببینند
ای رود !
انگشتت را به من ده
به ساحل شعرهای من قدم نه
نمی توانم از تو چنان بگویم که دفتر اشعارم تر شود
انگشتت را به من ده
بر پله های دفتر من قدم نه
می خواهم گل هایی در شعرم بروید
که کرک ملتهبش را
زیر سرانگشتانم حس کنم

هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست
هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!
عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!
دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست

نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد
شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست
تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست
کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست

بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر،
بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست
تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق
چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست

"فریدون مشیری"

می خواهم از این آینه ها خانه بسازم
یک خانه برای تو جداگانه بسازم


یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل
با دور نمای پَر پروانه بسازم


من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم
آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟


هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل ، من
با نان تن داغ تو صبحانه بسازم


شاید به سرم زد ، سر ظهری ، دم عصری
در گوشه آن مزرعه میخانه بسازم


وقتی که تو گنجشک منی ، من بپرم باز
یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم


می ترسم از آن روز خرابم کنی و من
از خانه آباد تو ویرانه بسازم

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم....

گر خداوند رازی نباشد
نماز و روزه جز بازی نباشد

به خودم می نگرم
به قدم هایم
و به روزهایی که گذشت
به خودم می نگرم
به زندگیم
و به بغض هایی که فرو خوردم
به خودم می نگرم
به گریه هایم
و به فریادهایی که در سکوت شب بر آوردم
به خودم می نگرم
به باران هایی که عاشقانه تماشایشان کردم
به برف هایی که عاشقانه رویشان قدم نهادم
بی آنکه بترسم از خیس شدن
بی آنکه بترســـــــم از افتادن
به خودم می نگرم
به راه هایی که رفتم
تاریکی های وحشت انگیزی که دیدم
و به باغ های سرسبزی که رسیدم
به خودم می نگرم
به قدم هایم
به من
به لبخند هایم
به اشک هایم
به هق هق هایی که کسی ندید
به دل شکسته ای که سر سجاده ام مانده
و به تنهایی ای که آرام به کنج اتاقم تکیه داده
به خودم می نگرم
به خدایم
خدایی که یقین دارم
در همین نزدیکیست . . .

مرسی از همتون
بازم سربزنید
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست.............
 
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست.............

مرسی
بازم سربزن حتما
 

pakmojtaba

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دستانم ، تاب دوری ات ندارند


به هر شاخه گلی می آویزند ،


تا عِطر نفس های تو را وام بگیرند....




قدم هایم یارای مقاومت ندارند


به هر بوم و برزنی کشیده می شوند ،


تا ردی از تو یابند....




چشمانم ، دو دو می زنند


تا مگر ،


میان چهره ی دلبرکان سیمین بر ،


نام و نشانی از تو یابند ....





افسوس !....




چه دیر فهمیدم ، قرن هاست که

از اینجـــا ،

کوچیـــده ای !.....
 

reza faraji azar

عضو جدید
وقت زندگی دل ها خرابو تیره
وقت مردن دلها پشیمانو خسته
این همه گفتیم زندگی بدست
این همه از زندگی فرار کردیم
آخر چه شد این زندگی
روح جدا جان جدا
 

Nafasam_F

عضو جدید
درگیر رویای توام

منو دوباره خواب کن

دنیا اگه تنهام گذاشت

تو منو انتخاب کن

دلت از آرزوی من

انگار بی خبر نبود

حتی تو تصمیمای من

چشمات بی اثر نبود

خواستم بهت چیزی نگم

تا با چشام خواهش کنم

درا رو بستم روت تا

احساس آرامش کنم

باور نمی کنم ولی

انگار غرور من شکست

اگه دلت میخواد بری

اصرار من بی فایدست

هر کاری میکنه دلم

تا بغضمو پنهون کنه

چی میتونه فکر تو رو

از سر من بیرون کنه

یا داغ رو دلم بذار

یا که از عشقت کم نکن

تمام تو سهم منه

به کم قانعم نکن
 
درگیر رویای توام

منو دوباره خواب کن

دنیا اگه تنهام گذاشت

تو منو انتخاب کن

دلت از آرزوی من

انگار بی خبر نبود

حتی تو تصمیمای من

چشمات بی اثر نبود

خواستم بهت چیزی نگم

تا با چشام خواهش کنم

درا رو بستم روت تا

احساس آرامش کنم

باور نمی کنم ولی

انگار غرور من شکست

اگه دلت میخواد بری

اصرار من بی فایدست

هر کاری میکنه دلم

تا بغضمو پنهون کنه

چی میتونه فکر تو رو

از سر من بیرون کنه

یا داغ رو دلم بذار

یا که از عشقت کم نکن

تمام تو سهم منه

به کم قانعم نکن

حرف نداشت
مغسییییی
عاشق انتخاب شم
 
دستانم ، تاب دوری ات ندارند


به هر شاخه گلی می آویزند ،


تا عِطر نفس های تو را وام بگیرند....




قدم هایم یارای مقاومت ندارند


به هر بوم و برزنی کشیده می شوند ،


تا ردی از تو یابند....




چشمانم ، دو دو می زنند


تا مگر ،


میان چهره ی دلبرکان سیمین بر ،


نام و نشانی از تو یابند ....





افسوس !....




چه دیر فهمیدم ، قرن هاست که

از اینجـــا ،

کوچیـــده ای !.....

تاب تاب عباسی
خدا جونم چه نازی
دوست دارم یه دنیا
بزرگتر از یه دریا

:w40::w40::w40:

وقت زندگی دل ها خرابو تیره
وقت مردن دلها پشیمانو خسته
این همه گفتیم زندگی بدست
این همه از زندگی فرار کردیم
آخر چه شد این زندگی
روح جدا جان جدا

بهتر از شادمهر مگه داریم؟؟؟داریم؟؟؟کسی میتونه معرفی کنه؟؟؟؟
بعد خدا و زنم شادمهر نفسه:D
واقعا ممنون
بازم بیایید
 

Similar threads

بالا