باز هم قلم جاری تو یه دستم روون
هر چی کلمات هستند تو مغزم تموم
همه صف بستن تا که وصل شن هنوز
ندارم هیچکدوم رو من شخصا قبول
نمیدونم چرا ولی انگار نمیرسم
هر چی میگردم دنبالش به زیر سنگ
غمی که سینه هست واسه کسی که رفت
نمیدونم کجا کج شدش مسیر من
ای کاش میتونستم فریاد زنون
بگم سخن از عشق با پنجاه زبون
از مجرای گوش با حرفهای خوب
مرهم قلبها بودم و درمان روح
اما هر بار سکوت میشکنه
من همراه رود تو دریای نور
یخ زده قلبم انگار سرمای کوه
حبس دلم - از جریان عبور
سخته واسم - تنها آرزوم
هستش باز هم من پیداش کنم
و ای کاش که من - میتونستم بهتر باشم
تا که امشب شاید - همراهم بود پهلوم هنوز عشقم با من
پشت میله هام، تو مغزم همهمه
شعر رو دیوار بهم میگه که عقلم کمه
شعری که حاوی غم و شکایت قلبمه
اصل اینه شعر همه دردامو مرحمه
هر دفعه فکرش میاد توی سر همه
تقصیر منه که الان این وضعمه
روزی صد دفعه افسوس میخورم
که یه بازنده بودم توی این محکمه
آرزوی قلبمه برگرده زمان
تا که بسازم.از لحظه طلا
یه چی میگم تا که باشه یادت
دلتنگم و عاشق خانواده
شاید حرفمو درک کنی دردمو لمس
چونکه توی شهر امثال ما زیاده