[ سینما ] - ديالوگ هاي خاطره انگيز و ماندگار سینما

mirza_seraj

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نظرم دیاگوآی دایی رامیز تو فیلم ازل (میدونم سریالِ) از موندگارترین دیالوگاس
مخصوصاً یادآوری ازل تو قطار

یه مثال:
خــوب به حرفام گوش کنین . . . همه میتونن کسی رو که دوست دارن رو بکشن . . . بعضی ها با یه نگاه این کارو میکنند . . . بعضی ها با حرف های تلخ و تندشون . . . ترسوها با یه بوسه عزیزشونو میکشن ، شجاع ها با یه ضربه شمشیر . . . بعضی ها عزیزشونو در حین جوانی میکشن ، بعضی ها وقتی که پیر شدن این کار و میکنند . . . بعضی ها با دست های آلوده به شهوت ، بعضی ها با دست های طلایی . . . ولی اونی که شرف داره با چاقو
عزیزشو میکشه . . . چون کسی که با چاقو کشته میشه تنش زود سرد میشه . . . عشق بعضی ها رو به زمین میزنه ، بعضی ها رو به اوج میرسونه . . . بعضی ها رو میفروشه ، بعضی ها رو میخره...بعضی ها برای کشتن اشک میریزن ، بعضی ها کشتن برایشون هیچ سخت نیست . . . هر کسی میتونه عزیزشو بکشه . . . ولــی بـه ایـنـا نـیـســت چــون هـر کـسـی کـه فـکـر کـنـی مــرده مـیـتـونـه نـمـرده بـاشــه . . . ! ! !
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیالوگ انتهای فیلم بنجامین باتن:

بعضیا به دنیا اومدن تا در کنار رودخونه بشینن
بعضیا رو باید صاعقه بزنه
بعضیا باید به موسیقی گوش بدن
بعضیا هنرمندن.
بعضیا شنا میکنن
بعضیا دکمه ها رو میشناسن
بعضیا شکسپیر رو میشناسن
بعضیا مادر هستن
و بعضی آدما....میرقصن.


The Curious Case of Benjamin Button |2008| David Fincher
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
جان کافی (مایکل کلارک دانکن) :من خسته ام رییس! خسته از این راه! مثل یه پرستویی که توی بارون باشه! خسته از نداشتن رفیق، خسته از این که نمی فهمم از کجا اومدم و قراره کجا برم! و از همه بیشتر از زشتی هایی که این مردم با هم انجام میدن خسته ام رییس! از این همه درد و رنجی که توی این دنیاست خسته ام! انگار توی مغزم شیشه خورده ریخته باشن! می فهمی؟!!

The Green Mile|مسیر سبز 1999|
 

melodi88

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ادریان: «چرا اینقدر برات مهمه که خواب ببینی؟»
کاب: «بخاطر اینکه توی رؤیاهام ما باهمیم.»
Film Title: [Inception - 2010]

فیلم قشنگیه....

 

melodi88

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شرک: «غول‏ها مثل پیازن.»
خر:
«بو مبدن؟»
شرک:
«آره. یعنی نه!»
خر: «باعث میشن ما گریه کنیم؟»
شرک: «نه.»
خر: «ولشون که بکنی زیر آفتاب، قهوه‌ای میشن و شروع می‌کنن به جوونه زدن؟»
شرک: «نه...! لایه. پیازها لایه لایه‌ن. غول‌ها لایه لایه‌ن. پیازها لایه لایه‌ن. فهمیدی؟ ما هردوتامون لایه لایه‌ایم!»
خر: «اوه، هردوتون لایه لایه‌اید. خب می‌دونی... هرکسی پیاز دوست نداره!»

Film Title: [Shrek - 2001]
 
آخرین ویرایش:

melodi88

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساندرو: «عقلتو از دست دادی؟ تو فقط یه بچه‏ای.»
پسربچه: «یه بچه؟ من سیگار می‏کشم، مست می‏کنم و عربده می‏کشم. آدم هم کشتم، دزدی هم کردم. من یه مردم.»
City Of GOD - 2002
 

Sonrisa

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جان وین:پول خوشبختی نمیاره
ولی گریه کردن توی یک مرسدزبنز اسونتر از گریه کردن روی یک دوچرخه س ..
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
( Manny ) :
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻦ ....
ﺍﻭﻧﺎﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﻣﺸﺖ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﻧﻪ ی ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ....
ومیگن " هی !!بیخیال رفیق "
(Ellie ) :
ﭼﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ !.....
( Manny ) :
ﺑﺮﺍﯼ ﺯن ها ﺁﺭﻩ ؛...
ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺷﺶ ﻣﺎﻩ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ...!!!!
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
+ مسئول ندامتگاه: تو میدونی اکبر واسه چی اون دختره رو کشت؟!

- اعلا: دوسش داشت!...

+ آدم وقتی کسی رو دوست داره مگه میتونه اونو بکشه؟!

- نمیخواست بدنش به یکی دیگه!

+ تو اگه جای اکبر بودی، چیکار میکردی؟... تو هم دختره رو می کشتی؟

- فراموشش می کردم!...

+ پس آدمی که عاشق یکنفره می تونه فراموشش کنه... تو هم خواهر اکبر رو فراموش کن !

- نه، نمیشه!

شهرزیبا - اصغر فرهادی
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
ميدوني.. مردم وقتي روی بلندی ميايستن در واقع از ارتفاع نميترسن ازين که ممکنه بپرن ميترسن.

Margin Call !2011| J.C. Chandor
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
جسی: ببینم، تو بچه داری؟
سلین: آره، دو تا … ای وای! لعنتی!
جسی: چی شد؟؟
سلین: بچه ها رو تو ماشین جا گذاشتم!!! شیشه رو هم داده بودم بالا!! شش ماه پیش!! فکر می کنی حالشون خوب باشه؟؟



Before Sunset|پیش از غروب 2004| ریچارد لینکلیتر
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
دزد (متعجب از حضور صاحبخانه در خانه هنگام سرقت): تو اینجا چیکار می کنی؟ امروز دوشنبه س. الان باید سر کار باشی!!
صاحبخانه: برای اطلاعتون، من حسابی سر کار خسته شدم. برای همین امروز زودتر اومدم خونه یه کم تنها باشم و استراحت کنم. مهمتر از اون اینکه، تو اینجا چیکار می کنی؟
دزد: خب من اومدم از خونه تو دزدی کنم.
صاحبخانه: اصلا از این حرفت خوشم نیومد. اصلا حال نمی کنم با این کارت!!!
دزد: الان که دیگه این کار رو نمی کنم. برای اینکه تو خونه ای.
صاحبخانه: می دونی الان چه اتفاقی میوفته؟ من زنگ میزنم پلیس. اونا هم میان دستگیرت می کنن.
دزد: خب من الان میذارم میرم! تو هم که اسم من رو نمیدونی.
صاحبخانه: اسمت چیه؟
دزد: ریچارد بلیسون!!!!


The Invention of Lying|اختراع دروغگویی 2009| Ricky Gervais, Matthew Robinson







 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
ازدواج هم چيز جالبيه ، مثل ارتش مي مونه ! با وجودی كه همه ناراضين ولی بازم داوطلب داره......

The Fortune Cookie|شیرینی شانس 1966| Billy Wilder
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه بهت می گفتم زن خوشگل نگیر،گرفتی ،حالا نمی خوادت، چقدر گفتم عنترشو بگیر تا کنارت برا همیشه بمونه،گوش ندادی،گوش ندادی...

هامون|1368|داریوش مهرجویی
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
وندی: بهتره یه کم مراقب باشی.
اریک: مراقب چی؟
وندی: جدی میگم اریک. بنظر میاد دیگه چندان خوددار نیستی. می بینم که چطوری هر بار بهش نگاه میکنی.
اریک: این پسر خیلی خوشگله. نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم. اون مثل خدا میمونه.
وندی: لازم نیست به من بگی. من خودم یه بار شیفتهء این پسر شدم. اما من تمام اسرار نیل رو می دونم و اون تو پر از کثافت هست که اصلا لازم نیست تو بدونی. باور کن حرفم رو. وقتی من بذارم برم اونوقت تمام نیل میشه برای تو، اونوقت یه چیز رو خودت می فهمی. اینکه تمام مردم عادی دنیا یه چیزی به اسم قلب دارن، اما نیل مک کورمیک به جاش یه حفرهء سیاه بدون انتها داره، و اگه تو مراقب نباشی میوفتی توش و سقوط میکنی و برای همیشه نابود میشی.

Mysterious Skin|پوست اسرارآمیز 2004| Gregg Arak
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی همه ی عمر با من بوده...
همه جا... توی بار ها، ماشین ها، پیاده روها، مغازه ها، همه جا
راه فراری نیست. من مرد تنهای خدا هستم!


Taxi Driver|راننده تاکسی 1976|
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
امیل (ژان کلود بریالی): آنجلا تو یک موجود شرم آوری
آنجلا( آنا کارینا): من شرم آور نیستم، من فقط یک زن هستم.

A Woman Is a Woman|یک زن یک زن است 1961| Jean-Luc Godard
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهناز جعفرى : زنا زود پیر می‌شن، می‌دونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب می‌شه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم.

باغ های کندلوس|1383|ایرج کریمی
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ وقت فکرش را نمی کردم که زندگی هامون که آنقدر در هم تنیده بود به این سرعت از هم جدا شود . اگر می دانستم محکم تر نگه می داشتم شان و اجازه نمی دادم جزر و مد های نهان مارا از هم جدا کنند .


Never Let Me Go|هرگز رهایم نکن 2010|Mark Romanek
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
جیم کاویزل (ویت): تا حالا تنها شدی؟
شان پن (ولش): فقط وقتی که دور و برم پر آدمه ...

The Thin Red Line|خط قرمزباریک1998| ترنس مالیک
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
رئیس: سلام کل.
کل: سلام قربان.
رئیس: الان گزارش مالی آخر سال رو دیدم … خواستم بگم پسر تو ترکوندی! کارت عالی بود.
کل: آهان، باشه.
رئیس: نه جدی دارم میگم بهت. خیلی عالی بود.
کل: ببینم، کسی بهتون گفته که همسرم میخواد ازم طلاق بگیره؟
رئیس: همسرت میخواد ازت طلاق بگیره ؟!!؟!؟!؟!؟
کل: بله.
رئیس: اوووووف … خدای من … یکی از بچه ها شنیده بود داری توی دستشویی گریه میکنی. ما فکر کردیم سرطان گرفتی!! خدایا شکرت!
کل: نه. فقط همسرمو دارم از دست میدم.
رئیس: ایول! خیلی عالیه!
کل: بله! انگار من خیلی خوش شانسم!
رئیس: فراموش نکن که ممکن بود سرطان باشه!



Crazy, Stupid, Love|دیوانه، احمق، عاشق 2011|Glenn Ficarra, John Requa
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرگرد استریسر: ایرادی نداره که چندتا سئوال ازتون بپرسم؟ البته به‌صورت غیررسمی.
ریک: حتی اگه میل دارید رسمی بپرسید.
سرگرد استریسر: ملیت شما چیه؟
ریک: من دائم‌الخمرم!
سروان رنو: که البته همین باعث می‌شه که ریک یه شهروند جهانی باشه!



Casablanca|کازابلانکا 1942|Michael Curtiz
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز شروع شد
آرام و گنگ
همه چیز زیر نور خورشید
غرق در زیبایی
روز شروع شد
من فقط نگاه می کنم
به آسمان زرد کم عمق...

آسمان زرد کم عمق - بهرام توکلی
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوگو: هر چیزی یه هدف و مقصودی داره، حتی دستگاه‌ها. ساعت‌ها زمان رو حساب می‌کنن و قطارها آدما رو جابه جا میکنن. همه همون کاری که براش ساخته شدن رو انجام میدن… شاید به خاطر همینه که دیدن دستگاه‌های خراب اینقدر منو ناراحت می‌کنه. چون نمی‌تونن کاری رو که براش ساخته شدن، انجام بدن. شاید آدما هم همینطوری باشن. اگه هدفت رو گم کنی، مثل اینه که خراب شده باشی.

Hugo|هوگو 2011|
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه جایی تو پاریس هست "پوندیزا"
بعضی اوقات صبح ها اونجا روی نیمکت میشینم
مردم رو میبینم که آرزو میکنن
و بعد یه قفل میزنن به پل
و بعد کلیدش رو میندازن توی رود "سن"
تمام روز مردم این کار رو میکنن
مادرها، عشاق، پیرمرد و پیر زن ها
کلید رو که داره توی آب غرق میشه تماشا میکنن
و این جوری رازشون تا همیشه سربسته میمونه
واقعی، و همزمان، جادویی...

Now You See Me |2013| Louis Leterrier
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
+ جهان: عروسی دوست داری؟
- اتی: برم عروسی؟
+ نه، عروس بشی!
- زن تو بشم؟!... من زن تو نمیشم !... ناراحت شدی؟
+ نه
- آخه تو پول نداری!... درسته که پول خوشبختی نمیاره ولی بی پولی حتما بدبختی میاره...
+ من گفتم بیا زن من شو؟!
- چیه؟... می ترسی غرورت بشکنه؟... شاید بعدا باهات عروسی کردم!
+ قراره من پولدار بشم؟!
- نه... قراره من پولدار بشم!...


بوتیک - حمید نعمت الله

 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
روث: ازدواج کردی؟
نویسنده: نه.
روث: همجنس بازی؟
نویسنده: نه.
روث: پس یعنی دوست دختر داری؟
نویسنده: یه چیزی بیشتر از این حرفها.
روث: شریک زندگی داری؟
نویسنده: یه چیزی کمتر از این حرفها! نمیدونم، چهل هزار سال از پیدایش زبان بدست انسان میگذره و هنوز هیچ واژه ای برای توضیح رابطه ای که من دارم بوجود نیومده!

The Ghost Writer|نویسنده پشت پرده 2010|رومن پولانسکی
 

Similar threads

بالا