گفتگو با رسول گنجی صاحب پرتفوی دومیلیارد دلاری در بورس
با مردی گفت وگو کرده ام که ادعا می کند یک درصد تولید ناخالص داخلی ایران (GDP) است.این آقا،پدرخوانده یک تراست خانوادگی است که سهام بیش از84 شرکت را درپرتفوی دارد.این پرتفوی، دومیلیارد دلار دارایی می ارزد.دربورس همه اورا می شناسند.او قبله آمال خیلی از سهامدارن است.رسیدن به دارایی افسانه ای او،برای خیلی ها آرزویی دست نیافتنی به شمار می رود.
این گفت وگونخستین گفت وگویی است که برای روزنامه هم میهن گرفته ام.
* [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بدون اينكه بخواهم اغراق كنم، بايد بگويم، همه شما را ميشناسند. هيچكس نيست كه رسول گنجي را نشناسد اما در مورد رسول گنجي، كم آگاهي وجود دارد. دربورس همه دنبال شما راه ميافتند و سهمی را ميخرند که شما خریده اید. اما درسایت ها وتلویزیون ها وروزنامه ها از شما مطالبی عنوان می شود که عجیب است.مردم فکر می کنند "رسول گنجی"یعنی پشت پرده خیلی ازشرکت ها.شما این چیزهارا می شنوید؟[/FONT]
خيلي وارد حاشيهها نشويم بهتر است.این چیزهارا شماها می نویسید.
* حاشيه يعني چه؟ نميخواهيد بگوييد چقدر پول داريد يا پشت شما به چه گروهي گرم است؟
- با هم قول و قراري گذاشتهايم. نبايد کاری کنید که اسير حاشيه شوم. شما خواستيد گفتوگو كنيم. من هم قبول كردم و البته گفتم و خواستم اين گفتوگو در چارچوب روشهاي معمول و مورد قبول اين روزها انجام شود.
* آقاي دكتر من هم قبول دارم و دوست ندارم هر دو وارد حاشيههاي صنفي خودمان بشويم. شما مدير ثروتمندي هستيد و چندین شركت را اداره ميكنيد من هم خبرنگار اقتصادي هستم و به اندازه كافي در كانون حاشيه قرار دارم. موضوع مهم اين است كه من و شما به اتفاق، متهم به چيزي نشويم. شما كه به" بازي برنده - برنده" اعتقاد داريد.
- من هم قبول دارم و البته شما حتما ميدانيد كه ما هم حاشيههاي صنفی خودمان را داريم. پس اجازه بدهيد اولين تجربه گفتوگوي مفصل يك كارآفرين ،با يك روزنامه، تجربه خوبي باشد.
* بسيار خوب. ميخواهم از خود شما شروع كنم. چه سابقهاي داريد؟ اهل كجا هستيد؟ ميدانيد كه مردم خيلي كنجكاو هستند تا در مورد ميلياردرها بدانند.
- اگر نخواهيد اين گفتوگو مثل مصاحبه با يك خانم بازيگر يا يك تكواندوكار، به جاهاي زرد و صفحههاي زرد كشيده شود، بايد بگويم نام اصلي من «رسول تقي گنجي» است. در تهران متولد شدهام. سه ساله بودم كه كودتاي 28 مرداد اتفاق افتاد. با جريانهاي ناآرام سياسي و اجتماعي آن روزها بزرگ شدم اما چون خيلي با سياست ميانهاي نداشتم، به سمت اقتصاد گرايش پيدا كردم.
من متولد خانواده بزرگ و با نام و نشاني بودم كه ترقي و پيشرفت در آن اهميت زيادي داشت. بنابراين با جديت تمام درس خواندم تا ديپلم گرفتم و پس از آن، وارد دانشگاه شدم.
آن روزها هفده سال بيشتر نداشتم كه وارد "دانشگاه پليتكنيك" شدم و درسم را در رشته مهندسي شيمي با گرايش پتروشيمي آغاز كردم. با همان جديتي كه هنوز هم در وجود من هست، درسم را خواندم تا اينكه در سن 21 سالگي موفق شدم درسم را تمام كنم. بعد از درس و با توجه به اينكه معافيت اعزام به خدمت داشتم، به صف مهندسان پتروشيمي كشور پيوستم. خيلي جالب است، من كارم را در قسمت تجهيز نيروي انساني سازمان پتروشيمي در شيراز، آغاز كردم.
عمر ماندن من در شهر سعدي و حافظ، يك سال و نيم طول كشيد و بعد از آن منتقل شدم به نقاط جنوبي كشور. اين بار "پتروشيمي ايران – ژاپن" ميزبان جواني بود كه روياهاي زيادي در سرداشت. آن روزها من جوانترين مهندس "شركت پتروشيمي ايران – ژاپن" بودم.
در همين شركت بود كه بناي اوليه الگوي مديريتي من در مكتب ژاپني شكل گرفت. يادم هست كه آقاي «نی شي يو» كه مدير من در شركت ايران – ژاپن بود، در طول سه سالي كه در جنوب كشور بودم. چيزهاي زيادي به من ياد داد.
اين آقاي «ني شييو» كه بيشتر از 60 سال سن داشت، خيلي به من علاقه پيدا كرده بود. نگران من بود و همه چيز را به من منتقل ميكرد. روزي كه خواستم از او جدا شوم، به من چيزي گفت كه باعث شد من بيشتر خودم را بشناسم. او گفت؛ من تو را كشف كردهام. بنابراين اخبار رشد و ترقيات را به من برسان.
در مكتب ژاپني آقاي «نی شي يو» كار را ياد گرفتم. سختكوشي را آموختم تا اينكه در همين شركت، به سمت معاون پروژه انتخاب شدم. آن روزها من جوانترين مدير شركت بودم.بعد از آن، مجددا به تهران برگشتم و اين بار در رشته مهندسي صنايع در" دانشگاه صنعتي شريف" به ادامه تحصيل پرداختم. در عين حال مدتي به آمريكا سفر كردم و در «هاروارد» موفق شدم، مدرك فوق ليسانس مديريت استراتژيك بگيرم و در ادامه تحصيل، موفق شدم در «دانشگاه پنسيلوانيا»، مدرك دكتراي پليمر بگيرم.
* مثل اينكه هنوز هم به تحصيل علاقه داريد.
- بله در «دانشگاه استانفورد» درس علوم سياسي ميخوانم.
* كار اقتصادي خيلي از ميلياردرها، با يك جرقه يا يك اتفاق كوچك آغاز شده است، شما چگونه آغاز كرديد؟ با پيدا كردن يك سكه يا فروش ارث خانوادگي؟
- هيچ كدام. همان طور كه پيش از اين هم گفتم، خيلي از موفقيتهاي من در بستر خانواده شكل گرفت. من آن قدرها كه به برنامهريزي و تلاش اعتقاد دارم، به شانس اعتقاد ندارم.
* گفتيد خانواده بزرگي داشتيد. خانوادهاي كه به سياست دلبستگي زيادي نداشت. اما در عالم سياست، يك گنجي ديگر هم ميشناسيم. آيا شما با «اكبر گنجي» نسبت داريد؟
- با ايشان هيچ نسبتي ندارم. به نفي يا اثبات عقيدههاي ايشان هم كاري ندارم اما خيليها ميپرسند آيا شما با «منوچهر گنجي» كه قبل از انقلاب اسلامي، آدم بسيار معروفي بود، نسبتي داريد كه باز هم ميگويم نه. البته اگر در فاميل ما، آدمهاي معروف ديگري هم وجود داشته باشند، قرار نيست كه در مورد آنها صحبت كنيم. موضوع ما فعلا «رسول گنجي» است.
* بله درست ميگوييد. آقاي گنجي آيا شما در خانواده ثروتمندي به دنيا آمديد؟
- خانواده من خيلي ثروتمند نبود. اما وضع آنها خوب بود. در مورد خانوادهام اين را بگويم كه ما در تمام ايران پراكندهايم. حتي در هند و پاكستان هم فاميل زياد داريم كه معمولا آدمهاي موفق و مطرحي هستند.خانواده ما پيش از انقلاب، جزو طبقه مالكين بود. جد من هم به «صمصامالسلطنه بختياري» برميگردد.اين آقا، زماني رييس ايل بختيار بود و حتي بعد از «مشيرالدوله»، 100 روزي نخستوزير ايران بود. ميبينيد كه زندگي خانوادگي من پيشينه روشني دارد.
با مردی گفت وگو کرده ام که ادعا می کند یک درصد تولید ناخالص داخلی ایران (GDP) است.این آقا،پدرخوانده یک تراست خانوادگی است که سهام بیش از84 شرکت را درپرتفوی دارد.این پرتفوی، دومیلیارد دلار دارایی می ارزد.دربورس همه اورا می شناسند.او قبله آمال خیلی از سهامدارن است.رسیدن به دارایی افسانه ای او،برای خیلی ها آرزویی دست نیافتنی به شمار می رود.
گفتگو با رسول گنجی صاحب پرتفوی دومیلیارد دلاری در بورس
با مردی گفت وگو کرده ام که ادعا می کند یک درصد تولید ناخالص داخلی ایران ([FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]GDP) است.این آقا،پدرخوانده یک تراست خانوادگی است که سهام بیش از84 شرکت را درپرتفوی دارد.این پرتفوی، دومیلیارد دلار دارایی می ارزد.دربورس همه اورا می شناسند.او قبله آمال خیلی از سهامدارن است.رسیدن به دارایی افسانه ای او،برای خیلی ها آرزویی دست نیافتنی به شمار می رود.نمی خواهم به صراحت ازاو نام ببرم اما اگر اشاره کنم که او مالک شرکت هایی هم چون"آرتاویل تایر"،"مهرام"،شیمیایی رازی (تولید کننده چسب رازی)" ، "مینو" سرمایه گذاری ملت" وده ها شرکت کوچک وبزرگ دیگر است،حتما می فهمید منظورم کدام سرمایه گذارمعروف است.بله درست حدس زدید.او "رسول تقی گنجی" است.سه سال پیش،او با خرید سهام شرکت سرمایه گذاری بانک ملت،درمیان رادیو وتلویزیون های لس آنجلسی شهرتی به هم زد."شهرام همایون" مدیر شبکه سیاسی کانال یک، چندین برنامه علیه گنجی پخش کرد وسعی کرد القا کند که او(گنجی) یکی از میلیاردرهایی است که مشاور سرمایه گذاری چند چهره معروف سیاسی کشور است."بنیاد الزهرا" نام اورا به چند چهره معروف جمهوری اسلامی پیوند زد وباعث شد نام "رسول تقی گنجی" خیلی بیش تر از ارزش پرتفویی که داشت،درگیر حاشیه میلیاردرها شود.درگفت وگوی سه ساعته ای که با اوانجام داده ام،خیلی از حرف وحدیث های اطراف اورا بازخوانی کرده ام.[/FONT] این گفت وگونخستین گفت وگویی است که برای روزنامه هم میهن گرفته ام.
***
* [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بدون اينكه بخواهم اغراق كنم، بايد بگويم، همه شما را ميشناسند. هيچكس نيست كه رسول گنجي را نشناسد اما در مورد رسول گنجي، كم آگاهي وجود دارد. دربورس همه دنبال شما راه ميافتند و سهمی را ميخرند که شما خریده اید. اما درسایت ها وتلویزیون ها وروزنامه ها از شما مطالبی عنوان می شود که عجیب است.مردم فکر می کنند "رسول گنجی"یعنی پشت پرده خیلی ازشرکت ها.شما این چیزهارا می شنوید؟[/FONT]
خيلي وارد حاشيهها نشويم بهتر است.این چیزهارا شماها می نویسید.
* حاشيه يعني چه؟ نميخواهيد بگوييد چقدر پول داريد يا پشت شما به چه گروهي گرم است؟
- با هم قول و قراري گذاشتهايم. نبايد کاری کنید که اسير حاشيه شوم. شما خواستيد گفتوگو كنيم. من هم قبول كردم و البته گفتم و خواستم اين گفتوگو در چارچوب روشهاي معمول و مورد قبول اين روزها انجام شود.
* آقاي دكتر من هم قبول دارم و دوست ندارم هر دو وارد حاشيههاي صنفي خودمان بشويم. شما مدير ثروتمندي هستيد و چندین شركت را اداره ميكنيد من هم خبرنگار اقتصادي هستم و به اندازه كافي در كانون حاشيه قرار دارم. موضوع مهم اين است كه من و شما به اتفاق، متهم به چيزي نشويم. شما كه به" بازي برنده - برنده" اعتقاد داريد.
- من هم قبول دارم و البته شما حتما ميدانيد كه ما هم حاشيههاي صنفی خودمان را داريم. پس اجازه بدهيد اولين تجربه گفتوگوي مفصل يك كارآفرين ،با يك روزنامه، تجربه خوبي باشد.
* بسيار خوب. ميخواهم از خود شما شروع كنم. چه سابقهاي داريد؟ اهل كجا هستيد؟ ميدانيد كه مردم خيلي كنجكاو هستند تا در مورد ميلياردرها بدانند.
- اگر نخواهيد اين گفتوگو مثل مصاحبه با يك خانم بازيگر يا يك تكواندوكار، به جاهاي زرد و صفحههاي زرد كشيده شود، بايد بگويم نام اصلي من «رسول تقي گنجي» است. در تهران متولد شدهام. سه ساله بودم كه كودتاي 28 مرداد اتفاق افتاد. با جريانهاي ناآرام سياسي و اجتماعي آن روزها بزرگ شدم اما چون خيلي با سياست ميانهاي نداشتم، به سمت اقتصاد گرايش پيدا كردم.
من متولد خانواده بزرگ و با نام و نشاني بودم كه ترقي و پيشرفت در آن اهميت زيادي داشت. بنابراين با جديت تمام درس خواندم تا ديپلم گرفتم و پس از آن، وارد دانشگاه شدم.
آن روزها هفده سال بيشتر نداشتم كه وارد "دانشگاه پليتكنيك" شدم و درسم را در رشته مهندسي شيمي با گرايش پتروشيمي آغاز كردم. با همان جديتي كه هنوز هم در وجود من هست، درسم را خواندم تا اينكه در سن 21 سالگي موفق شدم درسم را تمام كنم. بعد از درس و با توجه به اينكه معافيت اعزام به خدمت داشتم، به صف مهندسان پتروشيمي كشور پيوستم. خيلي جالب است، من كارم را در قسمت تجهيز نيروي انساني سازمان پتروشيمي در شيراز، آغاز كردم.
عمر ماندن من در شهر سعدي و حافظ، يك سال و نيم طول كشيد و بعد از آن منتقل شدم به نقاط جنوبي كشور. اين بار "پتروشيمي ايران – ژاپن" ميزبان جواني بود كه روياهاي زيادي در سرداشت. آن روزها من جوانترين مهندس "شركت پتروشيمي ايران – ژاپن" بودم.
در همين شركت بود كه بناي اوليه الگوي مديريتي من در مكتب ژاپني شكل گرفت. يادم هست كه آقاي «نی شي يو» كه مدير من در شركت ايران – ژاپن بود، در طول سه سالي كه در جنوب كشور بودم. چيزهاي زيادي به من ياد داد.
اين آقاي «ني شييو» كه بيشتر از 60 سال سن داشت، خيلي به من علاقه پيدا كرده بود. نگران من بود و همه چيز را به من منتقل ميكرد. روزي كه خواستم از او جدا شوم، به من چيزي گفت كه باعث شد من بيشتر خودم را بشناسم. او گفت؛ من تو را كشف كردهام. بنابراين اخبار رشد و ترقيات را به من برسان.
در مكتب ژاپني آقاي «نی شي يو» كار را ياد گرفتم. سختكوشي را آموختم تا اينكه در همين شركت، به سمت معاون پروژه انتخاب شدم. آن روزها من جوانترين مدير شركت بودم.بعد از آن، مجددا به تهران برگشتم و اين بار در رشته مهندسي صنايع در" دانشگاه صنعتي شريف" به ادامه تحصيل پرداختم. در عين حال مدتي به آمريكا سفر كردم و در «هاروارد» موفق شدم، مدرك فوق ليسانس مديريت استراتژيك بگيرم و در ادامه تحصيل، موفق شدم در «دانشگاه پنسيلوانيا»، مدرك دكتراي پليمر بگيرم.
* مثل اينكه هنوز هم به تحصيل علاقه داريد.
- بله در «دانشگاه استانفورد» درس علوم سياسي ميخوانم.
* كار اقتصادي خيلي از ميلياردرها، با يك جرقه يا يك اتفاق كوچك آغاز شده است، شما چگونه آغاز كرديد؟ با پيدا كردن يك سكه يا فروش ارث خانوادگي؟
- هيچ كدام. همان طور كه پيش از اين هم گفتم، خيلي از موفقيتهاي من در بستر خانواده شكل گرفت. من آن قدرها كه به برنامهريزي و تلاش اعتقاد دارم، به شانس اعتقاد ندارم.
* گفتيد خانواده بزرگي داشتيد. خانوادهاي كه به سياست دلبستگي زيادي نداشت. اما در عالم سياست، يك گنجي ديگر هم ميشناسيم. آيا شما با «اكبر گنجي» نسبت داريد؟
- با ايشان هيچ نسبتي ندارم. به نفي يا اثبات عقيدههاي ايشان هم كاري ندارم اما خيليها ميپرسند آيا شما با «منوچهر گنجي» كه قبل از انقلاب اسلامي، آدم بسيار معروفي بود، نسبتي داريد كه باز هم ميگويم نه. البته اگر در فاميل ما، آدمهاي معروف ديگري هم وجود داشته باشند، قرار نيست كه در مورد آنها صحبت كنيم. موضوع ما فعلا «رسول گنجي» است.
* بله درست ميگوييد. آقاي گنجي آيا شما در خانواده ثروتمندي به دنيا آمديد؟
- خانواده من خيلي ثروتمند نبود. اما وضع آنها خوب بود. در مورد خانوادهام اين را بگويم كه ما در تمام ايران پراكندهايم. حتي در هند و پاكستان هم فاميل زياد داريم كه معمولا آدمهاي موفق و مطرحي هستند.خانواده ما پيش از انقلاب، جزو طبقه مالكين بود. جد من هم به «صمصامالسلطنه بختياري» برميگردد.اين آقا، زماني رييس ايل بختيار بود و حتي بعد از «مشيرالدوله»، 100 روزي نخستوزير ايران بود. ميبينيد كه زندگي خانوادگي من پيشينه روشني دارد.