سخنان تامل برانگیز

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

mahtab72

عضو جدید
دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟

مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
دربین اونا
یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
...
و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی
پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته
باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،
اونوقت دلش میشکنه ...............
 

masoud612

عضو جدید
انسان با ســه بوسه تکمیل میشود
بوسه ی مــــــادر که با آن پا به عرصه ی خاكي میگذاری
بوسه ی عشــــــــق که یک عمر با آن زندگي میکنی
بوسه ی خــاکــــــ که با آن پا به عرصه ی ابديت میگذاری
 

Beat

متخصص محیط زیست
کاربر ممتاز
کدام فاحشه ترند !!!!
زن خیابانی یا مرد خیابانی؟
هر دو به یک اندازه می فروشند.
وای به روزی که مغزها فاحشه شوند و دین ها خریدار.
 

kheshtianak

عضو جدید
مسلمان

مسلمان

[h=5]
جوانی با چاقو وارد مسجد شدو گفت : بین شما کسی هست که مسلمان باشد !!!!؟

همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد !

بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا !

پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند،جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک او احتیاج دارد !

پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را نیز برای کمک با خود بیاورد !

جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری هم در بین شما هست ؟!!

افراد حاضر در مسجد یا دیدن چاقوی خونی وحشت زده همه نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند !!

پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : ای نامسلمانان ! چرا به من نگاه میکنید !!! به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!
[/h]
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
او دیگر صدایت را نخواهد شنید ! ...

او دیگر صدایت را نخواهد شنید ! ...


When U Were 15 Yrs Old, I Said I Love U...
U Blushed.. U Look Down And Smile

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U...
U Put Ur Head On My Shoulder And Hold My Hand...
Afraid That I Might Dissapear...

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی


When U Were 25 Yrs Old, I Said I Love U...
U Prepare Breakfast And Serve It In Front Of Me
And Kiss My Forhead
N Said :"U Better Be Quick, Is''''s Gonna Be Late.."

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه


When U Were 30 Yrs Old, I Said I Love U...
U Said: "If U Really Love Me, Please Come Back Early After Work.."

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
.بعد از کارت زود بیا خونه


When U Were 40 Yrs Old, I Said I Love U...
U Were Cleaning The Dining Table And Said: "Ok Dear,
But It''''s Time For
U To Help Our Child With His/Her Revision.."

وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی


When U Were 50 Yrs Old, I Said I Love U..
U Were Knitting And U Laugh At Me

وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی


When U Were 60 Yrs Old, I Said I Love U...
U Smile At Me

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...

When U Were 70 Yrs Old. I Said I Love U...
We Sitting On The Rocking Chair With Our Glasses On..

I''''M Reading Your Love Letter That U Sent To Me 50 Yrs Ago..
With Our Hand Crossing Together

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود

When U Were 80 Yrs Old, U Said U Love Me!
I Didn''''t Say Anything But Cried...

وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد


That Day Must Be The Happiest Day Of My Life!
Because U Said U Love Me !!!

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

to tell someone how much you love,
how much you care.
Because when they''''re gone,
no matter how loud you shout and cry,
they won''''t hear you anymore

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید.
 

قنبری پور

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز روی اعتراض به گیله مرد میگم : ما حتی وقتی میخوایم خدا رو هم صدا کنیم میگیم خدای من ! بنظرت این خودخواهی نیست ؟ و مگه خدای من و خدای تو داره که میگیم خدای من !
گیله مرد تبسمی کرد و دستی بر روی شونه ام گذاشت و گفت : البته که در یگانگی خدا شکی نیست ، ولی وقتی با خدا صحبت میکنی ، چنان مهربانانه به حرفهات گوش میده که انگار فقط همین یک بنده رو داره و عشق هم احساسیه که منتقل میشه !


منبع یکـ گیله مرد


 

kheshtianak

عضو جدید
ریخ ۹۰/۰۹/۲۴ ساعت 16:11 بازدید: 570 نفر 0
می‌پسندم



دلبستن
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد.
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید، گفت: بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگین شان می کنی. دوستت ندارند. می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند.
سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.
جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.
خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای! و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد. دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.


جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آنکس که می فهمد، می داند آواز او پیغام خداست

_________________
کوچک باش و عاشق... که عشق میداند ائین بزرگ کردنت را
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچگاه مجبور نیستید برای حذف آدم های سمی از زندگی تان احساس گناه کنید. فرقی نمی کند از بستگانتان باشد یا عشقتان یا رئیستان، یا دوست دوران کودکی، یا یک آشنای تازه. مجبور نیستید برای کسانی که باعث رنج یا احساس حقارت در شما می شوند جایی باز کنید. خوب است اگر افراد مراقب رفتار و روحیات خود باشند و همیشه برای بهبود آن بکوشند. اما اگر شخصی به احساسات شما بی توجه است و مرزهایتان را نادیده می گیرد و همیشه به رفتارهای مضر خود نسبت به شما اصرار می ورزد، همان بهتر که از زندگی تان برود
 

Similar threads

بالا