سخنانی از جنس دلتنگی......

3ctor

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان یه مدت بود من بنا به دلایلی تایپیک نمیزدم ولی امروز ..........
.
.
.
.
[FONT=Arial, Helvetica, sans-serif]
پيرمرد همسايه آلزايمر دارد ...
ديروز زيادي شلوغش کرده بودند
او فقط فراموش کرده بود
از خواب بيدار شود ...!

زنده یاد حسين پناهي

عادت ندارم درد دلم را ،
به همه کس بگویم ..! ! !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،
تا همه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبی


دلتنگم،
مثل مادر بي سوادي
که دلش هواي بچه اش را کرده
ولي بلد نيست شماره اش را بگيره.

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد...


انسان های بزرگ دو دل دارند :
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است ...





دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج آقا " دعا " می کند....


کودکی با پای برهنه بر روی برفها
ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی... در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت:
مواظب خودت باش، کودک پرسید:ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط
یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری!!!




در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم...
در "دلم" دلتنگی ام را...
در "سکوتم" حرف های نگفته ام را...
در "لبخندم" غصه هایم را...
دل من...
چه خردساااااال است !!!
ساده می نگرد !
ساده می خندد !
ساده می پوشد !
دل من...
از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!
ساده می افتد !
ساده می شکند !
ساده می میرد !
ساااااااااااااا ­ااااااااده


قند خون مادر بالاست
دلش اما هميشه شور مي زند براي ما


اشک‌هاي مادر , ...مرواريد شده است در صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد
دستانش را نوازش مي کنم
داستاني دارد دستانش




پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود در یخچال را باز می کند
عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد
... کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...​
توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت :
می خورم به سلامتی 2 بوسه !!
بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟!!
گفت :
اولیش اون بوسه ای كه مادر بر گونه بچه تازه متولد شده ميزنه و بچه نمی فهمه !



دومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شدش ميزنه و مادرش متوجه نمیشه ....
[/FONT]
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
دوست خوبم. من تایپیکاتو خیلی دوست دارم. به کلوپ پرسپولیس هم بیشتر سر بزنم. بیشتر سر بزنی با صفاتر میشه
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلیییییییی خیلی زیبا ودلنشین بود
سپاس :w30:
عادت ندارم درد دلم را ،
به همه کس بگویم ..! ! !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،
تا همه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبی:w05:
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد...
ممنون همه اش عالی بود:cry:
 

Shahab

مدیر تالار عکس
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دمت گرم کامران جان خیلی تاپیک خوبی بود
این جملش چسبید بهم ی جورایی مردونه بود خوشم اومد خیلی ;)

عادت ندارم درد دلم را ،
به همه کس بگویم ..! ! !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،
تا همه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبی
 

کوثر89

عضو جدید
یه خیلی گل برای شما...مرسی....عالی بود....
مخصوصا اخریش....هیچی واسه دل ادم نمیذاره.....ادمو نابود میکنه رسما....
 

tinou

عضو جدید
دیگه نه بحث می‌کنم

نه توضیح می‌خوام

نه توضیح میدم

نه دنبال دلیل می‌گردم!

فقط می بینم، سکوت می‌کنم و فاصله می گیرم....
 

tinou

عضو جدید
برای خودت زندگی کن،
کسی که ترا دوست داشته باشد, با تو میماند
برای داشتنت می جنگد....

اما اگر دوستت نداشته باشد, به هر بهانه ای میرود...
 

tinou

عضو جدید
ڪــــــــــــــآش مـــیــشـد

خـــــودمـــو یـــﮧ جـــــآیی جـــــآ بـــذارم...

و

بـــرگـــردم بــبــیـنــم...


دیــگـﮧ نـیــســتــم...!
 

sanaz_panel

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل است دیگر ،می گیرد
هر چقدر هم که برایت تنگ نشده باشد
هر چقدر هم که دیگر شده باشی "فلانی"
...
ناگاه در یک دم و بازدم
از یک لحظه ی بی احساسِ کاملا روزانه
سینه ات تنگ می شود
خاطراتت قلمبه می شوند
و در گلویت چیزی
بی حرکت
ساکن و سنگین
گیر میکند
مانند ناخنی بر روی
تخته ی سیاه
...
دل است دیگر
می گیرد لعنتی


 

Similar threads

بالا