زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میان دقایقم حتی ان دقایق که فراموش میشوم با یادت میگذرد بیانکه کسی بفهمد
 

eliot -esf

کاربر فعال مهندسی کشاورزی , گیاهپزشکی
کاربر ممتاز
خجاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالت کشیدم.:(باش من چشامو میبندم تو قصه بوگو.

افزین نوه گلم !!
یکی بود یکی نبود غیر از خدا مهربون هیچ کس نبود ...
خرتیش خرتیش خرتیش !!مامان بزرگ که خوابش برد...!!!دی:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک استکان چای داغ مهمان منی

کنار پنجره ی بخار گرفته ی دلت

وقت تنهایی

نوش جانت

چای رفاقت ما همیشه تازه دم است


Click here to view the original image of 1600x1200px.

Click here to view the original image of 1600x1200px.


 

eliot -esf

کاربر فعال مهندسی کشاورزی , گیاهپزشکی
کاربر ممتاز
یک استکان چای داغ مهمان منی

کنار پنجره ی بخار گرفته ی دلت

وقت تنهایی

نوش جانت

چای رفاقت ما همیشه تازه دم است


Click here to view the original image of 1600x1200px.

Click here to view the original image of 1600x1200px.


مهمونی چایی توتابستون !! من بستنی میخورم پسرم !!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همیشه
دلتنگ که میشوم
به اسمان مینگرم
اخر تو نیز زیر همین اسمان هستی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پســـری که دستشو بدون ترس همه جا دور کمرت حلقه میکنه، پســری که موقع رد شدن از چراغ قرمز دستتو محکم تر میگیره، پســـری که smsهاش کوتاه اما پر احساسه، این پســـــــر،

.

.

.

.

بـــــــد گـــــرگــیـه ایـنــقـدر با این و اون بود که دیگه حرفه ای شده .

.

.

باید قیدشــــــو بزنی احساسی نشــــو الکی .. !!!!!!!!


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
شبي مار بزرگي وارد دكان نجاري ميشود براي پيدا كردن غذا.

و عادت نجار اين بود كه موقع رفتن بعضي از وسايل كارش را

روي ميز بگذارد ان شب هم اره كارش روي ميز بود همينطور كه مار

گشتي ميزد بدنش به اره گير میكند و كمي زخم ميشود.

مار خيلي ناراحت ميشود و برای دفاع از خود اره را گاز ميگيرد

كه سبب خونريزي دور دهانش ميشود او نميفهمد كه چه اتفاقي افتاده

و از اينكه اره دارد به او حمله ميكند و مرگش حتمي ست تصميم ميگیرد

براي آخرين بار از خود دفاع كرده و هر چه شديدتر حمله كند

و دور اره بدنش را پيچاند و هي فشار داد. نجار صبح كه آمد

روي ميز بجای اره لاشهء ماري بزرگ و زخم آلود ديد كه فقط و فقط

بخاطر بيفكري و خشم زياد مرده است.

احيانا درلحظه خشم می خواهیم ديگران را برنجانيم بعد متوجه ميشويم

خودمان را رنجانده ايم و موقعي اين را درك میکنیم كه خيلي دير شده...

زندگي بيشتراحتياج دارد كه گذشت و چشم پوشي كنيم

از اتفاقها؛ازآدمها؛ از رفتارها؛گفتارها؛

خودمان را ياد دهيم به گذشت و چشم پوشي عاقلانه و بجا.

چون هر كاري ارزش اين را ندارد كه روبرويش بايستي
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
جای مهتاب به تاریکی شبها، تو بتاب...
من فدای تو به جای همه گلها، تو بخند...

اینک این من که به پای تو در افتادم باز....
ریسمانی کن از آن موی دراز،
تو بگیر...
تو ببند...
تو بخواه...
پاسخ چلچله ها را تو بگو...
قصه ابر هوا را تو بخوان...
تو بمان با من، تنها تو بمان ....

در دل ساغر هستی تو بجوش.
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست!
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش
 

غروب دیروز

عضو جدید
متن

متن

من دریا و غروب بهم آرامش بیشتری میدن
عقل مسیر پر پیچ و خمی است که تا خدا میرساند... عشق مسیری مستقیم که به خدا میرساند
 
بالا