گوجه سبز و چاغاله بادوم...با نمکاگه گفتین الان چی میچسبه ؟![]()
راستی چاغاله بادوم اومده....
گوجه سبز و چاغاله بادوم...با نمکاگه گفتین الان چی میچسبه ؟![]()
اگه گفتین الان چی میچسبه ؟![]()
کوجایی نفسی؟
گوجه سبز و چاغاله بادوم...با نمک
راستی چاغاله بادوم اومده....
از دست شما.....همین جا راحت الحقومم
نح
یه مشاجره حسابی می چسبه![]()
از دست شما.....
حالا هی این مشاجره منو تکرار کنید..
اونم نچه ..نه نح![]()
اهان...
تو زبان فارسی ما نه یعنی : نح, نچ, نع, نش ,و برو تا آخر![]()
اهان...
از اون لحاظ...
تا کجا حالا برم؟
همین اولاش بمون میترسم تا آخرش بری بعد کلا محو بشی[/QUOTE
he he he.........
زیاد میخندی دل درد میگیریا... گفته باشم..
عزیزمی .. ایشالله همیشه لبت خندون باشه عزیزدلم.
سیلام نفس حوتمهمین اولاش بمون میترسم تا آخرش بری بعد کلا محو بشی![]()
سیلام نفس حوتم
خوبی مهسایی؟
کم پیدایی
بیا پروفم
سیلام نفس حوتم
خوبی مهسایی؟
کم پیدایی
بیا پروفم
خوب بهم دل و قلوه میدیدا......سلام اومدم گلم![]()
من تشکر نداشتم دوست عزیز...من که رزمنده نبودم من فقط آواره بودم
داستان کودکی رنجیده و بیچاره بودم
بی خبر از پازل و سرگرمی و طیاره بودم
من خودم سرگرمی نارنجک و خمپاره بودم
هشت سالم بود با بابا بزرگم می نشستم
با دودست کوچکم گردو برایش می شکستم
من صدو یک دانه ی تسبیح او را حفظ بودم
در هوای خفه ای هشتاد ساله پر گشودم
من خدای بازو بسته کردن هر ژسه بودم
من دو چشم تیزبین حضرت قناسه بودم
آن قدر در قسمت میدان مین ها لیز خوردم
آن قدر تیر از کنارم رد شده اما نمردم
آن قدر دیدم برای جنگ کردن زود بودند
آن قدر گنجشک دیدم جای شاهین پر گشودند
من که رزمنده نبودم من فقط رزمنده ماندم
در حواس پرت جبهه اتفاقی زنده ماندم
من چرا مدرسه ی کودکیم یادم نیست?
چیزی از خانه ی آلونکی ام یادم نیست?
پس چرا دفتر نقاشی من خانه نداشت?
باغی از شاپرک و غنچه و پروانه نداشت?
پس من و کودکی و سهم عروسک ها چه؟
من به دنیای بد حمله ی موشک ها چه
من هنوز از پدرم در شب مین می ترسم
از کشاورزی او روی زمین می ترسم
تو که یک چادر صد تکه کلاست نشده ست
تو که یک گونی جا کاه لباست نشده ست
تو اگر بچه ی ایلام شوی می فهمی
روی شنزار بیابان بدوی می فهمی
بچه های الآن که سختی نمی کشن؟
ما دهنمون صاف شد انقدر دفتر خط کشی کردیم.
یارو دفتر میخره از قبل توش مشقاشم نوشته شده حتی..!!
بچه های الآن که سختی نمی کشن؟
ما دهنمون صاف شد انقدر دفتر خط کشی کردیم.
یارو دفتر میخره از قبل توش مشقاشم نوشته شده حتی..!!
موافقم
یه دانش آموز دارم هر روز با مادرش میاد مدرسه
تا آخر وقت هم مادرش میمونه
بعضی وقتها بهم میگه:خانم فلانی میشه فردا امتحان نگیرید؟ما دوتا درس دیگه امتحان داریم
کارهای عملی علوم وهنر هم خیلی زیاده نمیریسیم تمومشون کنیم
میپرسم منظورتون از ما کیه دقیقا؟
میگه من وباباش!![]()