زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

jovhar

عضو جدید
کاربر ممتاز
شماها چرا اینقدر نزدیک و کنار هم عکس گرفتین:surprised:

این لنگای تویه رضا
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها به این دقت کردین؟ تیم مدیریت تالار کشاورزی!!

http://www.www.www.iran-eng.ir/customavatars/avatar211883_67.gif

شماها چرا اینقدر نزدیک و کنار هم عکس گرفتین:surprised:

این لنگای تویه رضا

اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد همین نکته بود...!
اما جالبه...( فراموشش نمی کنم!)
 

Mr.Pouyan

عضو جدید
کاربر ممتاز


Andy Timmons - Live A Stockholm
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبح همگی بخیر...
13-14 بیشتر نیستن...یه نفرشونم ادمینه...چقد این ادمین کم خواب و سحر خیزه:دی
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
صبح همگی بخیر...
13-14 بیشتر نیستن...یه نفرشونم ادمینه...چقد این ادمین کم خواب و سحر خیزه:دی

سلاممم مریمی خوووبی ؟ نه بابا من هستم !!!

علیک سلام خانمی

سلاممم احوال شما .... ؟ خوبین ؟


بچه ها من ساعت 10 امتحان دارم دعام کنین.......
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلاممم مریمی خوووبی ؟ نه بابا من هستم !!!



سلاممم احوال شما .... ؟ خوبین ؟


بچه ها من ساعت 10 امتحان دارم دعام کنین.......

شکر خدا خوبم...
کوجا هستی؟:دی
ایشالله امتحانتو خوب میدی(من که امتحانام تموم شد(ابرو بالا انداختن))

علیک سلام خانمی
گللللللل
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد
معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد
دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيد...ه شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم
معلم گفت: اگر حضرت يونس به بهشت نرفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد
ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد
از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى از موهايم سفيد مى‌شود
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند
معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده، الان وکيله
يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچه‌ها درناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست
در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت: هر چند تا مى‌خواهيد برداريد! خدا مواظب سيب‌هاست
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن هایی که رفته اند و آنهایی که مانده اند!!


آنهايي که (از ايران) رفته اند، ايميلشان را در حسرت ِ نامه از آنهايي که مانده اند باز مي کنند و از اينکه هيچ نامه اي ندارند کلافه مي شوند.

آنهايي که (در ايران) مانده اند هر روز ايميلشان را چک مي کنند و از اينکه نامه اي از آنهايي که رفته اند ن...دارند، کفرشان در ميايد

-----------------------------------.

آنها که رفته اند همانطور که دارند يک غذاي فوری درست مي کنند تا تنهايي بخورند، در این خیالند که آنهايي که مانده اند الان دارند دور هم دیزی یا قورمه سبزي با برنج زعفراني مي خورند و جمعشان جمع است

.

آنها که مانده اند، همانطور که دارند يک غذاي سر دستي می پزند، تجسم مي کنند آنها که رفته اند الان با دوستان جديدشان گل مي گويند و گل ميشنوند و از ان غذاهايي مي خورند که توي کتاب هاي آشپزي عکسش هست.

--------------------------
---------.
آنها که رفته اند، فکر مي کنند آنهايي که مانده اند دائم با هم به گردش میروند... دربند، لواسان، بام تهران و درکه و… و آنها را که آن گوشه دنيا تک افتاده اند، فراموش کرده اند.

آنها که مانده اند، تصور مي کنند آنها که رفته اند، هرشب به بار و ديسکو مي روند و خوش مي گذرانند و آنهایی را که توي اين جهنم گير افتاده اند فراموش کرده اند.

-----------------------------------. .

آنهايي که رفته اند دلشان لک زده بجای آن مشروب ها که چندان باب طبعشان نيست، يک چاي دم کرده سماوری حسابي بخورند.

آنهايي که مانده اند آرزو به دل شده اند که برای يکبار هم که شده بروند داخل مغازه اي و بی دغدغه و نگرانی، مشروب سفرش بدهند.

-----------------------------------. .

آنها که مانده اند بر این باورند که آنهايي که رفته اند دیگر حق اظهار نظر ندارند و فوري قلم برداشته و اسم شان را خط مي زنند.

آنها که رفته اند، با شوق و ذوق بيانيه امضا مي کنند و مي خواهند خودشان را به جريان سياسي کشوري که تويش نيستند، ملحق کنند.

-----------------------------------. .

آنها که مانده اند در حسرت بي بي سي و صداي آمريکای بدون پارازيت، و اینترنت بدون ***** و رسانه های تماماً دولتی کلافه مي شوند.

آنها که رفته اند پاي اينترنت پر سرعت، دنبال فوتبال شبکه 3 با گزارش عادل يا سريالهاي داخلی و با کلام پارسي و فضاهایی ايراني هستند

-----------------------------------.

آنها که مانده اند، در ذهنشان از آن طرف، مدينه فاضله مي سازند.

آنها که رفته اند، به خاک گرفتن خاطراتشان در سرزمین مادری، حسرت میخورند.

-----------------------------------.

و بالاخره:

آنهايي که مانده اند مي خواهند بروند...

آنهايي که رفته اند مي خواهند بر گردند...

اما... هم آنهايي که رفته اند و هم آنهايي که مانده اند در يک چيز مشترکند :

احساس تنهايي
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی شیوانا پیر معرفت یكی از شاگردانش را دید كه زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت كرد و اینكه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت كه سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ كرده بود و بارفتن دخ...تر به خانه مرد دیگر او احساس می كند باید برای همیشه باعشقش خداحافظی كند.
شیوانا با تبسم گفت:" اما عشق تو به دخترك چه ربطی بهدخترك دارد!؟"
شاگرد با حیرت گفت:" ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟"
شیوانا با لبخند گفت:" چه كسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار دادهاست. این ربطی به دخترك ندارد. هركس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترك برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این استكه شعله این عشق را در دلت خاموش نكنی . معشوق فرقی نمی كند چه كسی باشد! دخترك اگررفت با رفتنش پیغام داد كه لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برودتا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا كند! به همین سادگی
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بند دوم مرغ سحر



چرا قسمت دوم مرغ سحر توسط کسی خوانده نمی شود ؟
در زیر بند دوم مرغ سحر آورده شده است که معمولا کسی حتی با آن آشنایی هم ندارد, به نظر شما چرا این قسمت معمولا کمتر مورد توجه قرار میگیرد؟

عمر حقیقت به سر شد ----- عهد و وفا پی‌سپر شد
نالهٔ عاشق، ناز معشوق ----- هر دو دروغ و بی‌اثر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد ----- قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد ----- دیده تر شد
ظلم مالک، جور ارباب ----- زارع از غم گشته بی‌تاب
ساغر اغنیا پر می ناب ----- جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ! ناله سر کن ----- از قویدستان حذر کن
از مساوات صرفنظر کن ----- ساقی گلچهره! بده آب آتشین
پردهٔ دلکش بزن، ای یار دلنشین! ----- ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!
کز غم تو، سینهٔ من پرشرر شد ----- کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن هایی که رفته اند و آنهایی که مانده اند!!
...

قبول ولی باز می خوام رفته اند باشم!...

روزی شیوانا پیر معرفت یكی از شاگردانش را دید كه زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت كرد و اینكه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت كه سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ كرده بود و بارفتن دخ...تر به خانه مرد دیگر او احساس می كند باید برای همیشه باعشقش خداحافظی كند.
شیوانا با تبسم گفت:" اما عشق تو به دخترك چه ربطی بهدخترك دارد!؟"
شاگرد با حیرت گفت:" ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟"
شیوانا با لبخند گفت:" چه كسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار دادهاست. این ربطی به دخترك ندارد. هركس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترك برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این استكه شعله این عشق را در دلت خاموش نكنی . معشوق فرقی نمی كند چه كسی باشد! دخترك اگررفت با رفتنش پیغام داد كه لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برودتا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا كند! به همین سادگی

نظرت خودت چیه؟
فکر کنم این طرف عاشق نشده!!

بند دوم مرغ سحر



چرا قسمت دوم مرغ سحر توسط کسی خوانده نمی شود ؟
در زیر بند دوم مرغ سحر آورده شده است که معمولا کسی حتی با آن آشنایی هم ندارد, به نظر شما چرا این قسمت معمولا کمتر مورد توجه قرار میگیرد؟

عمر حقیقت به سر شد ----- عهد و وفا پی‌سپر شد
نالهٔ عاشق، ناز معشوق ----- هر دو دروغ و بی‌اثر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد ----- قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد ----- دیده تر شد
ظلم مالک، جور ارباب ----- زارع از غم گشته بی‌تاب
ساغر اغنیا پر می ناب ----- جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ! ناله سر کن ----- از قویدستان حذر کن
از مساوات صرفنظر کن ----- ساقی گلچهره! بده آب آتشین
پردهٔ دلکش بزن، ای یار دلنشین! ----- ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!
کز غم تو، سینهٔ من پرشرر شد ----- کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد

عجب... واقعا خیلی خیلی جالب بود، خیلی...
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
شکر خدا خوبم...
کوجا هستی؟:دی
ایشالله امتحانتو خوب میدی(من که امتحانام تموم شد(ابرو بالا انداختن))


گللللللل

خوش به حالت...


روزای تعطیل سایت بهینه سازی ! تشریف ندارن!! تشکرا برگشته، خوش آمدی...!!
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوش به حالت...


روزای تعطیل سایت بهینه سازی ! تشریف ندارن!! تشکرا برگشته، خوش آمدی...!!

خوب بودن و خوشحال بودن دست خود ادمه...تو بدترین شرایط میتونی بهترین روحیه رو داشته باشی و بلعکس(تجربه کردم که میگم)
اما باید یه مهارتی داشته باشی واسش
قبول ولی باز می خوام رفته اند باشم!...



نظرت خودت چیه؟
فکر کنم این طرف عاشق نشده!!



عجب... واقعا خیلی خیلی جالب بود، خیلی...

به نظر منم مهم حس عاشق شدنه...شاید معشوقی هم در کار نباشه... همین که سرشار از شور و هیجان و عشقی خیلی شادی بخش و قشنگه
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد
ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد
از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى از موهايم سفيد مى‌شود
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده
بیشتر از 6600 پست داری که مش اینجاست نمیترسی این تاپیک پاک بشه و تو بی پست بشی :دی ( یک تهدید اصاصی)
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن هایی که رفته اند و آنهایی که مانده اند!!


آنهايي که (از ايران) رفته اند، ايميلشان را در حسرت ِ نامه از آنهايي که مانده اند باز مي کنند و از اينکه هيچ نامه اي ندارند کلافه مي شوند.

آنهايي که (در ايران) مانده اند هر روز ايميلشان را چک مي کنند و از اينکه نامه اي از آنهايي که رفته اند ن...دارند، کفرشان در ميايد

-----------------------------------.

آنها که رفته اند همانطور که دارند يک غذاي فوری درست مي کنند تا تنهايي بخورند، در این خیالند که آنهايي که مانده اند الان دارند دور هم دیزی یا قورمه سبزي با برنج زعفراني مي خورند و جمعشان جمع است

.

آنها که مانده اند، همانطور که دارند يک غذاي سر دستي می پزند، تجسم مي کنند آنها که رفته اند الان با دوستان جديدشان گل مي گويند و گل ميشنوند و از ان غذاهايي مي خورند که توي کتاب هاي آشپزي عکسش هست.

--------------------------
---------.
آنها که رفته اند، فکر مي کنند آنهايي که مانده اند دائم با هم به گردش میروند... دربند، لواسان، بام تهران و درکه و… و آنها را که آن گوشه دنيا تک افتاده اند، فراموش کرده اند.

آنها که مانده اند، تصور مي کنند آنها که رفته اند، هرشب به بار و ديسکو مي روند و خوش مي گذرانند و آنهایی را که توي اين جهنم گير افتاده اند فراموش کرده اند.

-----------------------------------. .

آنهايي که رفته اند دلشان لک زده بجای آن مشروب ها که چندان باب طبعشان نيست، يک چاي دم کرده سماوری حسابي بخورند.

آنهايي که مانده اند آرزو به دل شده اند که برای يکبار هم که شده بروند داخل مغازه اي و بی دغدغه و نگرانی، مشروب سفرش بدهند.

-----------------------------------. .

آنها که مانده اند بر این باورند که آنهايي که رفته اند دیگر حق اظهار نظر ندارند و فوري قلم برداشته و اسم شان را خط مي زنند.

آنها که رفته اند، با شوق و ذوق بيانيه امضا مي کنند و مي خواهند خودشان را به جريان سياسي کشوري که تويش نيستند، ملحق کنند.

-----------------------------------. .

آنها که مانده اند در حسرت بي بي سي و صداي آمريکای بدون پارازيت، و اینترنت بدون ***** و رسانه های تماماً دولتی کلافه مي شوند.

آنها که رفته اند پاي اينترنت پر سرعت، دنبال فوتبال شبکه 3 با گزارش عادل يا سريالهاي داخلی و با کلام پارسي و فضاهایی ايراني هستند

-----------------------------------.

آنها که مانده اند، در ذهنشان از آن طرف، مدينه فاضله مي سازند.

آنها که رفته اند، به خاک گرفتن خاطراتشان در سرزمین مادری، حسرت میخورند.

-----------------------------------.

و بالاخره:

آنهايي که مانده اند مي خواهند بروند...

آنهايي که رفته اند مي خواهند بر گردند...

اما... هم آنهايي که رفته اند و هم آنهايي که مانده اند در يک چيز مشترکند :

احساس تنهايي
خواستم تشکر کنم اما متاسفانه یا از بدشانسی تو دکمه تشکر غیب شده
ایشالله از پست های تخصصیت تشکر میکنم :دیییی
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
با سلامممممم

نه انتقاد دارم نه پیشنهاد !!!
تقدیم به مدیران گل و لج درار :redface: :heart: :gol:

بفرمایید سالاد الویه دست پخت خودم

با استاد راهنما : .آیسا (یانگوم کوچولووو)

با استاد مشاور : afsoon6282 (بزرگ بانوی تالار)

کارفرما : خودم....

مصرف کننده : بچه های گل تالار کشاورزی باشگاه مهندسان ایران

نوووش جون :redface::gol:

پ.ن : اسپم ممنوعه توی این تاپیک :cry:







http://www.iran-eng.com/member.php/8341-afsoon6282
 

پیوست ها

  • pejman.jpg
    pejman.jpg
    97.4 کیلوبایت · بازدیدها: 0

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بند دوم مرغ سحر



چرا قسمت دوم مرغ سحر توسط کسی خوانده نمی شود ؟
در زیر بند دوم مرغ سحر آورده شده است که معمولا کسی حتی با آن آشنایی هم ندارد, به نظر شما چرا این قسمت معمولا کمتر مورد توجه قرار میگیرد؟

عمر حقیقت به سر شد ----- عهد و وفا پی‌سپر شد
نالهٔ عاشق، ناز معشوق ----- هر دو دروغ و بی‌اثر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد ----- قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد ----- دیده تر شد
ظلم مالک، جور ارباب ----- زارع از غم گشته بی‌تاب
ساغر اغنیا پر می ناب ----- جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ! ناله سر کن ----- از قویدستان حذر کن
از مساوات صرفنظر کن ----- ساقی گلچهره! بده آب آتشین
پردهٔ دلکش بزن، ای یار دلنشین! ----- ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!
کز غم تو، سینهٔ من پرشرر شد ----- کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد

به به
آدمای بی ذوقی بودن که حذف کردند این قسمت هاشو .

عمر حقیقت به سر شد ----- عهد و وفا پی‌سپر شد
نالهٔ عاشق، ناز معشوق ----- هر دو دروغ و بی‌اثر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد ----- قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد ----- دیده تر شد
:gol::gol::gol::gol::gol:
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
معلم چو آمد٬ کلاس چو شهری فرو خفته خاموش شد. سخنهای نا گفته در دلها به لب نا رسیده فراموش شد. معلم گفت:” بیا احمدک درس دیروز را بخوان. بگو تا ببینم سعدی چه گفت؟ ” زجا جست احمدک و بند دلش از این ناگفته حرف ناگه گسست. به لکنت بیافتاد و گفت:
بنـــــــــی آدم اعضـــــــــای یکدیـــــــــگرند کـــــــــه در آفرینـــــــــش ز یک گوهـــــــــرند
چـــــــــو عضوی بـــــــــه درد آورد روزگـــــار دگـــــــــر عضوهـــــــــا را نماند قـــــــــرار
تو کـــــــــه٬… تو کـــــــــه…
وای یادش نبود٬ جهان پیش چشمش ســـیه روی شد. ندای محبت ز هر سو بلند گیرد؛ و نارفته در گوش شد.
معلم گفت به خوی گران:”مگر چیست فرق تو با دیگران؟ چرا احمدک کودنِ بی شعور نخواندی چنین درس آسان بگو؟؟
خدایا! چه میگوید آموزگار؟؟ مگر نمی داند که این در این میان بُوَد٬ فرق بین دارا و ندار.٬ که آنان به دامان مادر خوشند ولی… ولی من بی وجودش نهم سر به خاک. کنم با پدر پینه دوزی و کار٬ ببین! دست پُر پینه ام شاهد است.
معلم گفت: به من چه که مادر ز دستت داده ای٬ به من چه که دستت پُر از پینه است! رود یک نفر پیش ناظم که او به همراه خود یک فلک آورد.
احمدک چون این سخنها را بشنید ، ز چشمانش کور سوی دمید. به یادش آمد شعر سعدی و گفت :

تـــــــــو که از محنـــــــــت دیگران بی غمـــــــــی نشـــــــــاید که نامـــــــــت نهند آدمـــــــــی
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با سلامممممم

نه انتقاد دارم نه پیشنهاد !!!
تقدیم به مدیران گل و لج درار :redface: :heart: :gol:

بفرمایید سالاد الویه دست پخت خودم

با استاد راهنما : .آیسا (یانگوم کوچولووو)

با استاد مشاور : afsoon6282 (بزرگ بانوی تالار)

کارفرما : خودم....

مصرف کننده : بچه های گل تالار کشاورزی باشگاه مهندسان ایران

نوووش جون :redface::gol:

پ.ن : اسپم ممنوعه توی این تاپیک :cry:







http://www.iran-eng.com/member.php/8341-afsoon6282

بابا با سلیقه...اشپز...سالاد ساز...اینکاره....
من که عمرااااااااااااااا بتونم اینجوری تزیین کنم اولویه رو....
شکوفه هایی که درست کردههههههههههههههه...
بابا اشپز...اینکاره....
خوشبحال خانوم ایندت:دی

اما خدایش فک نکردی یکی رد بشه دلش بخواد چکار کنه...گناه گشنگیش گردن تو...منم میخوام اصلا ازت نمیگرم...فقط در صورتی که همین حالا یه جوری برسونی دستم...من از این الویهه میخواااااااااااااااااااااام : ((((((((


واسه من ممنوع نیس...خودت اسپم گشنه کن فذستادی...بعد واسه بقیه ممنوعههههههههههههههه...اگه قبلا اخطار بهت دادم حالا دیگه اخراااااااااااااااااااااااااج
منم از این الویهه میخوااااااااااااااااااااااااااااااام
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواستم تشکر کنم اما متاسفانه یا از بدشانسی تو دکمه تشکر غیب شده
ایشالله از پست های تخصصیت تشکر میکنم :دیییی

بگو نمیخوام تشکر کنم :w25:
بیشتر از 6600 پست داری که مش اینجاست نمیترسی این تاپیک پاک بشه و تو بی پست بشی :دی ( یک تهدید اصاصی)
ما به عقش اسپم زنده ایم...تعداد پست مهم نیست...:w25:
ما را از تهدید باکی نیست:w01:

(واسه احتیاط بقیه جاها هم پست دارم:lol::w25:)

اما خدایش من از این تاپیک خاطره های خوب زیادیییی داریم...واسه همین خیلی دوسش میدارم... اگه پاک کردی حکم اخراجتو از ادمین میگیرم:lol:
اگه اسمشو هم برگردونین به قبل که دیگه محشر میشه
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=42967&d=1295605713

قلبه...سیبه..چیه وسطش...: ))))
هر چی هست کلا دست سامان گلریزو از پشت بسی...خیلی خوشکل تزیینش کردی
ماشالله...از این کارا بیشتر یاد بگیر واسه خانومت خوبه...خوشبحالش میشه
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا