زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
خوب این تاپیک قراره چه بلایی سرش بیاد؟:D:D:D
 

Eng.probe

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه صبح پاییزی همه به خصوص محمد رضای گلم به خیر ...
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
افسون
سعید
محمدرضا
حمیدرضا
زهرا
و دوست جدیدمون علی طاهری خوش امدی ( گل گل گل گل )
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
با ساعت دلم وقت دقیق آمدن توست!
من ایستاده‌ام:
مانند تک‌درخت سر کوچه
با شاخه‌هایی از آغوش با برگ‌های از بوسه
با ساعت غرورم اما !
من ایستاده‌ام:
با شاخه‌هایی از تابستان
با برگ‌هایی از پاییز هنگام شعله‌ور شدن من!
هنگام شعله‌ور شدن توست!
ها . . .
چشم‌ها را می‌بندم ها . . .
گوش‌ها را می‌گیرم با ساعت مشامم اینک:
وقت عبور عطر تن توست!
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
برای تو
به انتهای شب که می رسیم چیزی در درونم انگار میمیرد
بیقرار می شوم .
در تاریکه دیدگان تو زمان می گذرد
و من همچنان
برای تو می نویسم
عجب برفی میاید و من آوازم را در سپیدی برف پنهان می کنم
و بی تو
آرام آرام و خیالم خیس میشود.
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
پدر روز نامه می خواند،اما پسر کوچکش مدام مزاحمش می شد .حوصله ی پدر سر رفت و صفحه ای از روز نامه را که نقشه جهان را نمایش می داد ،جدا و قطعه قطعه کرد و به پسرش داد . -((بیا.کاری برایت دارم .یک نقشه ی دنیا به تو می دهم،ببینم می توانی آنرا دقیقا همان طوری که هست ،بچینی ؟))
ود وباره به سراغ روزنامه اش رفت؛می دانست پسرش تمام روز گرفتار این کار است.اما یک ربع ساعت بعد،پسرک با نقشه کامل برگشت .
پدر با تعجب پرسید مادرت به توجغرافی یاد داده ؟))
پسر جواب داد جغرافی دیگر چیست ؟اتفاقا پشت همین صفحه ،تصویری از یک آدم بود . وقتی توانستم آن آدم را دوباره بسازم ،دنیا را هم دوباره ساختم.))
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
تو نیستی كه ببینی...
تو نیستی كه ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها است

چگونه عكس تو در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در جای زندگی سبز است

هنوز پنجره باز است،

تو از بلندی ایوان به باغ می نگری

درختها و چمنها و شمعدانی ها

به آن ترنم شیرین، به آن تبسم مهر، به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند

تمام گنجشكان در نبودن تو

مرا به باد ملامت گرفته اند؛

ترا به نام صدا می كنند

هنوز نقش تو از فراز گنبد كاج

كنار باغچه

زیر درختها

لب آیینه

درون آینه پاك آب می نگرند

تو نیستی كه ببینی دل رمیده من

به جز تو یاد همه چیز را فراموش كرده است

غروب های غریب در این رواق نیاز

پرتده ی ساكت و غمگین بیمارست!

دو چشم خسته من در این امید عبث دو شمع سوخته جان همیشه بیدارست!

تو نیستی كه ببینی..........

هوا تر است به رنگ هوای چشمانت

دوباره فال گرفتم برای چشمانت

اگر چه كوچك و تنگ است حجم این دنیا

قبول كن كه بریزم به پای چشمانت

خدا كند كه بدانی چقدر محتاج است

نگاه خسته من به دعای چشمانت
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
وزش باد را بر روی شانه هایت احساس کن
در یک چشم بر هم زدن می توانی دنیا را در اختیار خود درآوری
پس گذشته را به فراموشی بسپار
آیا می شنوی که نیرویی تو را فرا می خواند؟
آیا آن را در روح خود احساس می کنی؟
آیا می توانی به این رویا اعتماد کنی؟
پس آن را تحت کنترل خود درآور.
پرواز کن آن بخش از وجودت را که پنهان کرده ای نمایان کن
تو می توانی بدرخشی
دلایل کارهایی که در زندگی قادر به انجام آنها نبودی را فراموش کن
و دوباره تلاش را آغاز کن
زیرا اکنون زمان متعلق به توست
زمانی برای اوج گرفتن
تمامی نگرانی هایت را در جایی دیگر بدور بریز
رویاهایت را درک کن و به دنبالش باش
قبل از آنکه زمان بگذرد و هنگامی که می خواهی به آن برسی ، ببینی دیگر چیزی باقی نمانده
و در جهان احساس پوچی کنی
زمانی که افسرده و دلتنگ هستی و احساس تنهایی می کنی
و فقط می خواهی به جایی فرار کنی
به خودت اعتماد کن و مایوس نشو
تو می دانی که بهتر از هر شخص دیگری هستی
پرواز کن. آن بخش از وجودت را که پنهان کرده ای نمایان کن
دلایل کارهایی که در زندگی قادر به انجام آنها نبودی را فراموش کن
و دوباره تلاش را آغاز کن
زیرا اکنون زمان متعلق به توست
زمانی برای اوج گرفتن
در یک لحظه می تواند همه چیز دگرگون شود
 
  • Like
واکنش ها: fgni

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
گفت این 3 تا شاخه گل رو برای تو خریدم
فقط برای تو
نمی خواستم گل رو ازش بگیرم
چون هنوز ازش مطمئن نبودم
از عشقش
از اینکه چقدر دوستم داره
اصلا دوستم داره یا...؟
ولی
اون گل ها رو ازش گرفتم
وقتی از پیشش بر می گشتم
با خودم عهد بستم
مثل چشمام ازشون نگه داری کنم
آخه هدیه یه عزیز بود
ولی افسوس.......
خیلی زود من رو یادش رفت
گفت دیگه دوستم نداره
ولی دروغ گفت
چون از اولم دوستم نداشت
داشت بازیم می داد
قلبش سنگی بود
قبلا بهش گفته بودم
مواظب باش
قلب من شیشه ایه
ولی باور نکرد
فکر کرد قلب من هم از سنگ
قلبم رو برد بالا
محکم انداخت زمین
خرد شد
دید هنوز ریز ریز نشده
جفت پا پرید روش
و رفت
حالا من موندم و یه قلب ریز ریز
نمی دونم چطوری جمعش کنم
اصلا جمع می شه؟
اما من هنوز وفادارم
به عهدی که با خودم بستم
هنوز یادگاریش رو دارم و
بیشتر از چشمام ازشون نگه داری می کنم
 
  • Like
واکنش ها: fgni

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
هیچ كس 2 بار زندگی نمی كند روزی 2 بار به این نوشته نگاه كن !!!
آفتابگردان دنبال خورشید می گشت ، ناگهان ستاره ای چشمك زد..آفتابگردان سرش را پایین نداخت آری...گلها هیچ وقت خیانت نمی كنند
درها را ببند ، پنجره ها را هم ، پرده ها را بكش ، درزها را بگیر، روزنه ها را هم ...
او همیشه آنجا ایستاده است ، آن طرف خیابان ، روبروی خانه ات ، تو را می پاید..
می روی و می آیی...می خوابی و بیداری...
و او چشم از تو برنمی دارد . كمین كرده است و منتظر است ،
منتظر یك آن ...یك لحظه ...یك فرصت...
تا این در باز بماند و این پنجره نیمه بسته ...
منتظر است ، منتظر یك روزن ...یك رخنه .... او شیطان است ......
دنیا آنقدر وسیع است كه برای همه مخلوقات جایی هست ،

به جای آنكه جای كسی را بگیرید تلاش كنید جای واقعی خود را پیدا كنید!!
اشخاصی كه به اجبار می كوشند جالب باشند بیشتر از همه نفرت انگیز می شوند!!
شما هركس و هر چیز هستید ، شناسنامه ای صریح تر و صادق تر از زبان خویش دردست ندارید
پل ها را خراب نكنید ،

از اینكه مجبور خواهید شد چند بار دیگر از همان رودخانه عبور كنید متعجب خواهید شد ...
موفقیت روی ستونهای شكست شكل می گیرد
به چیزی كه گذشت غم نخور ، به آن چیزی كه پس از آن آمد لبخند بزن !!
لبخند ارزانترین راهی است كه می توان توسط آن، نگاه را وسعت داد
وقتی ناراحتید از اینكه به چیزی كه می خواستید نرسیدید ، محكم باشید و خوشحال....
خداوند در فكر چیز بهتری برای شماست...
مشكلات مانند دست اندازهای جاده اند
كمی از سرعتتان كم می كنند

اما از جاده صاف بعد از آن لذت خواهید برد ، زیاد روی دست اندازها توقف نكنید
به حركتتان ادامه دهید .... چه بسیارند كسانی كه به هنگام غروب ،

از غصه ناپدید شدن آفتاب چنان می گریند كه ریزش اشك ها مانع از دیدن ستارگان می شود
تاریكترین لحظه شب ، لحظه قبل از طلوع آفتاب است.
به اوج رسیدن، دشوار است اما در اوج ماندن دشوارتر .چرا كه نهایت اوج ، نخستین مرحله سقوط است.
همه می خواهند روی قله كوه زندگی كنند

اما تمام شادیها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد كه در حال بالا رفتن از كوه هستیم..
بیائید ساده باشیم
چه در باجه یك بانك ، چه در زیر درخت .
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
با ساعت دلم وقت دقیق آمدن توست!
من ایستاده‌ام:
مانند تک‌درخت سر کوچه
با شاخه‌هایی از آغوش با برگ‌های از بوسه
با ساعت غرورم اما !
من ایستاده‌ام:
با شاخه‌هایی از تابستان
با برگ‌هایی از پاییز هنگام شعله‌ور شدن من!
هنگام شعله‌ور شدن توست!
ها . . .
چشم‌ها را می‌بندم ها . . .
گوش‌ها را می‌گیرم با ساعت مشامم اینک:
وقت عبور عطر تن توست!

الان بغض کردم
چشمام یه حلقه اشک توشه که نمذارم بیاد بیرون
افسونم ساعت دلم من خیلی وقته تو اون زمان که باید می آمد ایستاده
دیگه صدایی ازش در نمیاد ...... تکونم نمیخوره ...... شایدم مرده
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
وزش باد را بر روی شانه هایت احساس کن
در یک چشم بر هم زدن می توانی دنیا را در اختیار خود درآوری
پس گذشته را به فراموشی بسپار
آیا می شنوی که نیرویی تو را فرا می خواند؟
آیا آن را در روح خود احساس می کنی؟
آیا می توانی به این رویا اعتماد کنی؟
پس آن را تحت کنترل خود درآور.
پرواز کن آن بخش از وجودت را که پنهان کرده ای نمایان کن
تو می توانی بدرخشی
دلایل کارهایی که در زندگی قادر به انجام آنها نبودی را فراموش کن
و دوباره تلاش را آغاز کن
زیرا اکنون زمان متعلق به توست
زمانی برای اوج گرفتن
تمامی نگرانی هایت را در جایی دیگر بدور بریز
رویاهایت را درک کن و به دنبالش باش
قبل از آنکه زمان بگذرد و هنگامی که می خواهی به آن برسی ، ببینی دیگر چیزی باقی نمانده
و در جهان احساس پوچی کنی
زمانی که افسرده و دلتنگ هستی و احساس تنهایی می کنی
و فقط می خواهی به جایی فرار کنی
به خودت اعتماد کن و مایوس نشو
تو می دانی که بهتر از هر شخص دیگری هستی
پرواز کن. آن بخش از وجودت را که پنهان کرده ای نمایان کن
دلایل کارهایی که در زندگی قادر به انجام آنها نبودی را فراموش کن
و دوباره تلاش را آغاز کن
زیرا اکنون زمان متعلق به توست
زمانی برای اوج گرفتن
در یک لحظه می تواند همه چیز دگرگون شود
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
پادشاهی پس از اينكه بیمار شد گفت:«نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند».
تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند


تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد،


اما هیچ یک ندانست.


تنها یکی از مردان دانا گفت :

که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند.


اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید،


پیراهنش را بردارید


و تن شاه کنید،


شاه معالجه می شود.


شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.

آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند


ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند.


حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.


آن که ثروت داشت، بیمار بود.


آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد،


یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت.


یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.


خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.


آخرهای یک شب،

پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد


که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.


« شکر خدا که کارم را تمام کرده ام.


سیر و پر غذا خورده ام


و می توانم دراز بکشم


و بخوابم!


چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟»


پسر شاه خوشحال شد

و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند


و پیش شاه بیاورند


و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.


پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند،

اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!.


(۱۸۷۲)

لئو تولستوی
 

dalin

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسون جان ، زهرا جان

چی شده ؟ چرا اینقدر بغض آلود حرف می زنید

یه کم پر انرژی ! می دونم سخته ها ولی باید کم کم گذشته ها رو گذاشت کنار

نمی خوام نصیحت الکی کنم ها ... خودتون که حال و روز من رو می دونید

ولی نشستن و افسوس خوردن کاری را درست نمی کنه فقط عمرمون رو تلف می کنه

کاش مي شد سرنوشت خويــــش را از سرنوشت
کاش مي شد اندکي تـــاريــخ را بهتــــــر نوشت
کاش مي شد پشت پا زد بر تمـــــــام زندگي
داستان عمر خود را گونه اي ديگــــر نوشت

یه روانشناسی می گفت داری عمرت رو از دست می دی

قلبت رو خالی کن و اجازه بده یکی دیگه بیاد داخلش

این گل رو برای افسون گرفتم :gol:

اینم برای زهرا :gol:
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسون جان ، زهرا جان

چی شده ؟ چرا اینقدر بغض آلود حرف می زنید

یه کم پر انرژی ! می دونم سخته ها ولی باید کم کم گذشته ها رو گذاشت کنار

نمی خوام نصیحت الکی کنم ها ... خودتون که حال و روز من رو می دونید

ولی نشستن و افسوس خوردن کاری را درست نمی کنه فقط عمرمون رو تلف می کنه

کاش مي شد سرنوشت خويــــش را از سرنوشت
کاش مي شد اندکي تـــاريــخ را بهتــــــر نوشت
کاش مي شد پشت پا زد بر تمـــــــام زندگي
داستان عمر خود را گونه اي ديگــــر نوشت

یه روانشناسی می گفت داری عمرت رو از دست می دی

قلبت رو خالی کن و اجازه بده یکی دیگه بیاد داخلش

این گل رو برای افسون گرفتم :gol:

اینم برای زهرا :gol:

بغض ..... ترکید

کاش میشد...............................
کو دل ..... دلی نیست که کسی بخاد بیاد ............

مرسی بابت گلت ........... خودت گلییییییی...........سنبلی..... شاخه نباتی .......
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
اينم كه فال زهراست





زهرا جون
:heart::gol::heart::gol::heart::gol:
به شما بشارت داده شد كه هر چه غصه داريد دور بريزيد كه روزگار سختيها گذشته و به زودي شادي و پيروزي از در ميرسد. اگر كسي هم به شما بدي كرده آن را فراموش كنيد و از سنگدلي بپرهيزيد...و دريا دل شويد كه پيروزيهاي بسياري در راه است.
 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
گلاب جان اينم فال سفارشي حضرت حافظ برا شما

اينم مال خودم:
:gol::heart::gol::heart::gol::heart::redface:
رفاه و آسايش و هواي خوب و مطالعه كتاب د رگوشه چمن و ديدار عزيزان را نبايد با گنجهاي دنيا عوض نمايي كه منظور از زندگي رفاه و لذت بردن از آن است نه مال اندوزي
 
  • Like
واکنش ها: fgni

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
افسون
نکن
ننویس
دلم پوکید
بغضم ترکید
نذار این متنارو
طاقتم از کفم رفت

بيا اينم بخون از خنده بتركي


غضنفر پیراهن مشکی پوشیده بود ، ازش می پرسن چی شده ؟ میگه : انگشت بابام رفته زیر تریلی ! می گن اینکه پیراهن مشکی پوشیدن نداره ! میگه : آخه انگشت بابام تو دماغش بود :biggrin::biggrin:




غضنفر داشت هلو می خورد ، میرسه به هسته ش ، میگه : به به ، عجب میوه ایی


، وسط ش گردو داره .
 

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
یه روز غضنفر از یکی می پرسه : ساعت چنده ؟


طرف میگه : سه و نیم .


غضنفر میگه : دارم دیوونه میشم ، از صبح تا حالا هر کس یه چیزی گفته .:(:w01:




> ب
ه غضنفر میگن : چرا قرصاتو سر وقت نمی خوری ؟


میگه : می خوام میکروبا رو غافلگیر کنم .:eek::w01:




> غضنفر میره مکه ، می بینه همه دارند از سمت راست دورخانه ی خدا میگردند ،


داد میزنه و میگه : شما از این طرف برین و من از اون طرف ، تا زود تر بگیریمش .:confused:
:w20:
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
افسون جان ، زهرا جان

چی شده ؟ چرا اینقدر بغض آلود حرف می زنید

یه کم پر انرژی ! می دونم سخته ها ولی باید کم کم گذشته ها رو گذاشت کنار

نمی خوام نصیحت الکی کنم ها ... خودتون که حال و روز من رو می دونید

ولی نشستن و افسوس خوردن کاری را درست نمی کنه فقط عمرمون رو تلف می کنه

کاش مي شد سرنوشت خويــــش را از سرنوشت
کاش مي شد اندکي تـــاريــخ را بهتــــــر نوشت
کاش مي شد پشت پا زد بر تمـــــــام زندگي
داستان عمر خود را گونه اي ديگــــر نوشت

یه روانشناسی می گفت داری عمرت رو از دست می دی

قلبت رو خالی کن و اجازه بده یکی دیگه بیاد داخلش

این گل رو برای افسون گرفتم :gol:

اینم برای زهرا :gol:

بغض ..... ترکید

کاش میشد...............................
کو دل ..... دلی نیست که کسی بخاد بیاد ............

مرسی بابت گلت ........... خودت گلییییییی...........سنبلی..... شاخه نباتی .......
راست میگه زهرا
دیگه دلی نیست تموم شد هر چی هم بود:w05:

ببخشین با نوشته هام همرو ناراحت کردم:gol:
 

زهرا فرشید

عضو جدید
کاربر ممتاز
بيا اينم بخون از خنده بتركي


غضنفر پیراهن مشکی پوشیده بود ، ازش می پرسن چی شده ؟ میگه : انگشت بابام رفته زیر تریلی ! می گن اینکه پیراهن مشکی پوشیدن نداره ! میگه : آخه انگشت بابام تو دماغش بود :biggrin::biggrin:




غضنفر داشت هلو می خورد ، میرسه به هسته ش ، میگه : به به ، عجب میوه ایی


، وسط ش گردو داره .
هیییییییییییییییییییییییییی روزگااااااااااااااااااررررررررررررررررررر..............
خوش بحالت غضنفر با این طرزت فکرت پیر نمیشی ...........
 

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
اينم فال خودم بود



سايه جان تعبيرش با شما منمنونم
:gol::gol::gol:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا