زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مرا مي بيني و هر دم زيادت مي كني دردم
تو را مي بينم و ميلم زيادت مي شود هر دم
به سامانم نمي پرسي نمي دانم چه سر داري؟
به درمانم نمي كوشي نمي داني مگر دردم
نه راهست اين كه بگذاري مرا بر خاك و بگريزي
گذاري آر و بازم پرس تا خاك رهت گردم
ندارم دستت از دامن بجز در خاك آن دم هم
كه بر خاكم روان گردي بگيرد دامنت گردم
فرو رفت از غم عشقت دمم دم مي دهي تا كي
دمار از من برآوردي نمي گويي برآوردم
شبي دل را به تاريكي ز زلفت باز مي جستم
رخت مي ديدم و جامي هلالي باز مي خوردم
كشيدم در برت ناگاه و شد در تاب گيسويت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا كردم
تو خوش مي باش با حافظ برو گو خصم جان مي ده
چو گرمي از تو مي بينم چه باك از خصم دم سردم
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی اینجایی
با تو رویا می بینم
وقتی پیش من نیستی
رویای تو را می بینم
پس زمانی سپری نمی شود
بدون تو...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از عذابِ جاده خسته نرسيده و رسيده ...
آهي از سر رسيدن نكشيده و كشيده.. .
غمِ سرگردونيامو با تو صادقانه گفتم.. .
اسمي كه اسمِ شبم بود با تو عاشقانه گفتم.. ..
با تنم زخمي اگه بود بي رمق بود اگه پاهام .. .
تازه تازه با تو گفتم اگه كهنه بود دردام.. .
منِ سرگردونِ ساده تورو صادق مي دونستم...
اين برام شكسته امِا تورو عاشق مي دونستم ..
تو تموم طول جاده كه افق برابرم بود.. ..
شوق تو راهتوشه من اسمِ تو همسفرم بود .. .
منِ دلشيشه اي هر جا هر شكستن كه شكستم .. ..
زيرِ كوه،بارِ غصّه هر نشستن كه نشستم .. .
عشق تو از خاطرم برد كه نحيفم و پياده.. .
تورو فرياد زدم و باز خون شدم تو رگِ جاده.. .
نيزه نمبادِ شرجي وسط دشت تابستون.. .
تازيانه هاي رگبار توي چلّه زمستون.. ..
نتونستن،نتونستن جلوي منو بگيرن..
از منِ خستة خسته شوق رفتنو بگيرن .. ..
حالا كه رسيدم اينجا پرِ قصّه براگفتن.. .
پر نياز تو براي آه شنيدن و شنفتن.. .
تورو با خودم غريبه از خودم جدا مي بينم ..
خودمو پر از ترانه تورو بيصدا مي بينم.. ..
من سرگردون ساده تو رو صادق ميدونستم .. .
اين برام شکسته اما تو رو عاشق ميدونستم.. ..
اون هميشه با محبت براي من ديگه نيستي.. .
نگو صادقي به عشقت آخه چشمات ميگه نيستي ..
من سرگردون ساده تو رو صادق ميدونستم.. . .
اين برام شکسته اما تو رو عاشق ميدونستم.. .
اون هميشه با محبت براي من ديگه نيستي
نگو صادقي به عشقت آخه چشمات ميگه نيستي
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
منتظر نباش كه شبي بشنوي
از اين دلبستگي هاي ساده دل بريده ام
كه روسري تو را
در آن جامه دان ِ قديمي جا گذاشته ام
يا در آسمان
به ستاره ي ديگري سلام كرده ام
توقعي از تو ندارم
اگر دوست نداري
در همان دامنه دور ِ دريا بمان
هر جور تو راحتي! بي بي باران
همين سوسوي تو
از آنسوي پرده دوري
براي روشن كردن ِ اتاق تنهائيم كافي ست
من كه اينجا كاري نمي كنم
فقط, گهگاه
گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت مي كنم
همين !
اين كار هم كه نور نمي خواهد
مي دانم كه مثل ِ هميشه
به اين حرفهاي من مي خندي
با چالهاي مهربان ِ گونه ات ...
حالا، هنوز هم
وقتي به آن روزيهاي زلالمان نزديك مي شوم
باران مي آيد
صداي باران را مي شنوي ؟؟
 

amator-2

عضو جدید
[FONT=&quot]من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من[/FONT]
[FONT=&quot] من خودم بودم و یک حس غریب [/FONT]
[FONT=&quot]که به صد عشق و هوس می ارزید [/FONT]
[FONT=&quot]من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت[/FONT]
[FONT=&quot]گر چه درحسرت گندم پوسید[/FONT]
[FONT=&quot]من خودم بودم و هر پنجره ای [/FONT]
[FONT=&quot]که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود[/FONT]
[FONT=&quot]و خدا می داند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود [/FONT]
[FONT=&quot]من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلندو نه آلوده به افکار پلید[/FONT]
[FONT=&quot]من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم می فهمید[/FONT]
[FONT=&quot]آرزویم این بود... دور اما چه قشنگ[/FONT]
[FONT=&quot]تا روم تا در دروازه نور[/FONT]
[FONT=&quot]تا شوم چیده به شفافی صبح[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT]
 

samira zibafar

عضو جدید
الهی . دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم
الهی . نگاهدار تا پشیمان نشویم و به راه آر که سر گردان نشویم
الهی . چون بتو بنگریم پادشاهیم تاج بر سر و چون به خود نگریم خاکیم بلکه از خاک کمتر
الهی . چون توانستم ندانستم و چون دانستم نتوانستم
الهی . اگر چه گناه من افون است اما عفو تو از حد بیرون است
الهی . اگر چه شب فراق تاریک است دل خوش دارم که صبح وصال نزدیک است
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاصله شعر های من
با درک تو
فرسنگ ها فاصله دارد


کاش جاده ای می ساختند
از جنس برف
تا اگر
روی شعر های من عبور می کنی
هر بار دلت
بیشتر از دیروز نسوزد ...
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوباره شب شد و با من
حدیث بیداری
گذشته بود شب از نیمه من ز هشیاری
و پلکهای تو این حاجبان سحر مبین
چو پرده های حریری برآفتاب افتاد
در آن شب تاری
نسیم از سر زلف تو
بوی گل آورد
شب از طراوت گیسوی تو نوازش یافت
به وجد آمدم از آن طراوت و خواندم
به چشمهای سیاهت که راحت جانند
به آن دو جام بلور
آن شراب بی مانند
به آن دو اختر روشن
دو آفتاب پر از مهر
به آن دو مایه امید
به آن دو شعر شرر خیز
آن دو مروارید
مرا ز خویش مران
با خود آشنایی ده
مرا از این غم بیگانگی رهایی ده
بیا
بیا و باز مرا قدرت خدایی ده
 

م.سنام

عضو جدید
شاید تقصیر دل من بوده
تو بی تقصیری
نمی دونم ولی خوب می دونم که تو میدونی
د و س ت ت دارم
نگو چرا اینجوری نوشتی
آخه خیلی از تو بی وفایی دیدم
ولی باز....
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دلم واست تنگ شده...خودت ميدوني كه هيچوقت از ياد و خاطرم نميري
خودت ميدوني كه چقدر مشتاق شنيدن صدات و ديدن رويت هستم
واقعا دلم واست تنگه...بيا
آخه چرا اينقدر دلت از سنگ شده.
 

ehsanstr

عضو جدید
کوله بار جدایی

کوله بار جدایی

کوله بار جدایی
به دوشم کوله باری از جدایی است
مرا با کوی هجران آشنایی است
بگوش من هنوز از دور و نزدیک
صدای گفتگو های جدایی است
 
  • Like
واکنش ها: noom

koochooloo_m

عضو جدید
رفتی
هیچ وقت با خودت فکر نکردی تکلیف این دل ساده و بیقرار من چی میشه؟
 
  • Like
واکنش ها: noom

koochooloo_m

عضو جدید
مطمئنم بر میگردی
دیر یا زود...
خودت رو ناراحت نکن که تنهام گذاشتی...
سخت هست ولی تحمل میکنم
منتظر برگشتنت میمونم...
 
  • Like
واکنش ها: noom

samira3242

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیشه ای می شکند!
یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟
مادر می گوید...شاید این رفع بلاست.
یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی، مثل یک کودک شیطان آمد.
شیشه ی پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم، مثل آن شیشه ی مغرور شکست!عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای را مي برد مرهمی بر دل تنگم می شد...
اما امشب دیدم...
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم ارزش قلب من از شیشه ی يك پنجره هم کمتر است؟

 
  • Like
واکنش ها: noom

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با توام ای غم ،ای غم مبهم!
دل دریایی ات بشکاف و
آرام وا کن در برم ساز خوش آهنگت

منم
منم آن ساز خوش کوک دل انگیزی
که دارد رقص و آهنگ غم انگیزی

به ساز من اگر رقصی
به جز غم نایدت چیزی

بجز سیلاب ماتم خورده اشکی
بجز صحرای مبهوت در اندشتی
نیابی چیزکی
ای جان جانانم

ضحی ساروی/آبان 86
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه دلتنگ می شوم دلتنگتر از همه ی دلتنگی ها
گوشه ای میشینم و حسرت ها را می شمارم و باختن ها را و...
و صدای شکستن ها را و وجدانم را محاکمه می کنم.....
من کدام قلب را شکستم وکدام امید را ناامید کردم
و کدام احساس را له کردم و کدام خواهش را نشنیدم و.....
و به کدام دلتنگی خندیدم که این چنین دلتنگم؟؟
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد


و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده است


همه چلچله ها برگشتند

و طراوت را فریاد زدند


کوچه یکپارچه آواز شده است

و درخت گیلاس


هدیه جشن اقاقی ها را

گل به دامن کرده ست


باز کن پنجره ها را ای دوست

هیچ یادت هست


که زمین را عطشی وحشی سوخت

برگ ها پژمردند


تشنگی با جگر خاک چه کرد

هیچ یادت هست


توی تاریکی شب های بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد


با سرو سینه گلهای سپید

نیمه شب باد غضبناک چه کرد


هیچ یادت هست

حالیا معجزه باران را باور کن


و سخاوت را در چشم چمنزار ببین

و محبت را در روح نسیم


که در این کوچه تنگ

با همین دست تهی


روز میلاد اقاقی ها را

جشن میگیرد


خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی


تو چرا اینهمه دلتنگ شدی

باز کن پنجره ها را


و بهاران را
باور کن


فريدون مشيري
 
  • Like
واکنش ها: noom

گلابتون

مدیر بازنشسته
روزی که تو را دیدم
همه نقشه هایم را
همه ی پیشگویی هایم را
پاره کردم.
چون اسبی عربی
باران وجودت را حس کردم
پیش از آنکه خیس شوم.
تپش صدایت را شنیدم
پیش از آنکه سخن بگویی .
تارهای درخت را با اتگشتانم باز کردم
پیش از آنکه ببافی اش.
نه من نمی توانم کاری بکنم ؛ نه تو
زخم ؛ با خنجری که رو به اوست
چه کند؟
 

barg

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک صبح سرد زمستانی با صدای گرم بهاری تو آغاز میشود
تمام بخاری ها خاموش هم که شوند گرمایی هست که بشود سوز زمستان را تاب آورد
دلگرمی ها همیشه از سر گرمی ها گرم تر بوده اند
برایم حرف بزن که شنیدن صدایت را سخت بی تابم ...:razz::(
 

noom

عضو جدید
عروسک کوچکم
آنقدر توی کارتن خاک خورد که خفه شد!
تو هم
آنقدر توی قلبم ماندی
که کپک زدی
بوی گند می دهی برو بیرون...
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]سایه های تو و من [/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]روزگاری است غریبانه به هم مینگرند،[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]نه به افسون نگاهی دل خود می سپرند [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]و نه از دوست عبث می گذرند،[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]سایه ها خوشبخت اند کینه را در دلشان راهی نیست[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]عشق های من وتو هر دو افسانه این سنگ و سبوست[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]من غریبانه به خوشبختی خود مینگرم[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]وتو غمگین تر از آنی که مرا شاد کنی.[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]هر دو همزاد همیم،[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]هردو همزاد غمیم ...[/FONT]
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هنوز چیزی نگفتم
که تو طاقتت تموم شد
باقیشم بگم میبینی
گریه هات کلی حروم شد

من که آسمون نبودم
اما عشق تو یه ماهه
سرزنش نکن دلم رو
بخدا اون یه بیگناهه

باز که ابری شد نگاهت
بغضتم واسم عزیزه
اما اشکاتو نگه دار
نذار اینجوری بریزه

حال من خیلی عجیبه
دوست دارم پیشم بشینی
من نگاهت بکنم تا
تو چشام عشقو ببینی
تو چشام عشقو ببینی

بدجوری دیوونتم من
فکر نکن این اعتراضه
همیشه نبودن تو
کرده این دلو کلافه

میدونم فرقی نداره
واست عاشق بودن من
میدونم واست یکی شد
بودن و نبودن من

اولش گفتم یه حسه
یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم یه عشقه
حد و اندازش زیاده

بیا و مثل گذشته
جز به من به همه شک کن
من بدون تو میمیرم
بیا و بهم کمک کن

من هنوز چیزی نگفتم
که تو طاقتت تموم شد
باقیشم بگم میبینی
گریه هات کلی حروم شد

من که آسمون نبودم
اما عشق تو یه ماهه
سرزنش نکن دلم رو
بخدا اون یه بیگناهه...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
جــــــــام را بوسه زنان توبه شکستم امشب
مژده ای باده کشان مژده که مستم امشب

کس نبیند به صفای می و مینا به جهــــــــــان
زان به جز ساغـــر می از همه رستم امشب

دست در گردن مینا فکنم تا به سحــــــــــــــر
بر نیاید به جز این کار ز دستــــــــــــم امشب

بست پیمان مــــــــــــــــرا اختر روشن با می
آسمان نشکند این عهــــــد که بستم امشب

ساز شد طالع ناساز،مـــــــرا چون من و عقل
عهــــــــد هر چند که بستیم شکستم امشب

آشنایی به خـــــــــــــرد کار من شیفته نیست
رشته الفت بیگــــــــــــــــانه گسستم امشب

روشن از پرتو مــــــی شد دل گلشن که چنین
شمع سان تا سحــــــر از پا ننشستم امشب


 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]سلام[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]حال همه ی ما خوب است. [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند. [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
با این همه عمری اگر باقی بود٬ [/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]و نه این دل ناماندگار بی درمان...

تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود [/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]میدانم همیشه حیات آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]اما تو لااقل حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست؟ [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
راستی خبرت بدهم خواب دیده ام [/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]خانه ای خریده ام [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]هی بخند [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
بی پرده بگویمت [/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]چیزی نمانده است من چهل ساله خواهم شد [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]فردا را به فال نیک خواهم گرفت. [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفید از فراز کوچه ما میگذرد [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]باد بوی نامهای کسان من میدهد. [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟ [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
نامه ام باید کوتاه باشد، ساده باشد، [/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]بی حرفی از ابهام و آینه، [/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]از نو برایت مینویسم:

حال همه ی ما خوب است، [/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]اما تو باور نکن.
[/FONT]





[FONT=times new roman,times,serif]سید علی صالحی
[/FONT]
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
لازمست آیا بگویم من ،
روزگاری مرده ای بودم ،
مانده در گهواره ی خورشید ؟
لازمست آیا بگویم من ،
سایه ای در جنگلی لغزید
با نسیمی چهره در هم زد
زنده گشتم ، سایه ام خندید ؟
من دگر چیزی نمی دانم
هستیم را بازخواهم گفت
گر توانم باز آن را دید
 
بالا