mosae
عضو جدید
تنهائی
تنهائی
اخه می دونید تنهائی دلتنگی هر کدوم حدی داره مگه ادم چقدر طاقت داره
من ان مرغ پریشانم که در کنج قفس از دل. هزاران ناله شبگیر دور ازهای وهو دارم
تنهائی
اخه می دونید تنهائی دلتنگی هر کدوم حدی داره مگه ادم چقدر طاقت داره
من ان مرغ پریشانم که در کنج قفس از دل. هزاران ناله شبگیر دور ازهای وهو دارم
دست هایم مانده به درگاه پنجره ، صدای واضحی مرا می خواند ، آری غروب است خیره می شوم به آیینه ... کسی در آینه از من می پرسد بی قراری باز بی تابی روی از آن بر می گردانم می گویم مرا تابی نیست ، اشتیاقی نیست به این دنیا ، شکوه از خود دارم چرا نور امید را هر از گاهی گم می کنم ...!!!
خسته ام از حرف سكوت خسته ام از هر واژه كه با تنهايي همرا ه است مي خواهم نقطه بگذارم در پايان همه اين جملات شايد باز نتوانم….![]()