روایت خواندنی پزشک مخصوص امام از آخرین لحظات و توصیه‌ها

phalagh

مدیر بازنشسته
شهاب‌نیوز ـ دكتر سید حسن عارفی که پزشک مخصوص و همراه امام خمینی (ره) طی سال‌های 57 تا 68 بوده است، در گفتگویی جالب و خواندنی به تشریح برخی از خاطرات و تجربیات خود پرداخت.


به گزارش خبرنگار شهاب‌نیوز، عارفی که در دولت شهید رجایی مسئولیت وزارت علوم را نیز بر عهده داشته و همزمان پزشک بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی هم بوده است، در آغاز این مصاحبه گفت: من از ابتدای بازگشت امام (ره) به ایران در سال 57، در تیم پزشكی استقبال از امام (ره) حضور داشتم، بعد هم كه ایشان مریض شدند، در بیمارستان‌های شریعتی و شهید رجایی نیز در محضر امام بودم، بعد هم كه بیماری ایشان بیشتر شد، تیم تشكیل دادم و مسوول تیم پزشكی ایشان نیز بودم.

وزیر علوم دولت شهید رجایی در بخشی دیگر از اظهارات خود یادآور شد: امام خمینی، آدمی بود كه علاوه بر اینكه غیور و شجاع بود، اما چون از خدا می‌ترسید، ترس داشت كه یك وقت موضوعی را كه باید بگوید، نگوید، یا كاری كه باید بكند را نكرده باشد. بنابراین آن كاری كه فكر می‌كرد باید انجام بدهد را انجام می‌داد و از مرگ نمی‌ترسید، تنها از خدا می‌ترسید.

وی با تاکید بر این که تنها اختلافات داخلی و مسایل احساسی بر وضعیت جسمی امام خمینی اثر می‌گذاشت، یادآور شد: حوادثی كه ما فكر می‌كردیم، امام (ره) را تحریك می‌كند و بر سلامتی ایشان اثر می‌گذارد، اثرگذار نبود زیرا من شخصا حس می‌كنم، ایشان می‌دانست كه زمانی كه جنگ می‌كنیم قرار نیست همه‌اش پیروزی باشد؛ در جنگ قرار نیست كه تنها ما پیروز باشیم و كسی از ما كشته نشود، بلكه ممكن است ما هم شكست بخوریم، به هر حال منطق جنگ است. این وضعیت را امام پذیرفته بود در صورتی كه ما به این آ‌گاه نبودیم.

عارفی اظهار داشت: وقتی حزب جمهوری را بمب‌گذاری كردند، شهید رجایی به من اطلاع داد كه زود خودت را برسان چون من وزیر علوم بودم. من هم به عنوان طبیب به آنجا رفتم، نه به عنوان وزیر علوم و تا صبح آنجا بودم و خیلی هم موثر بود، برای اینكه قبل از اینكه من برسم، كسانی كه از زیر آوار بیرون می‌آمدند و می‌دیدند حالشان خوب نیست را رها می‌كردند اما من كه رسیدم گفتم هر كسی از زیر آوار بیرون آمد، ‌چه زنده چه مرده، ‌یك سرم و یك ماسك اكسیژن به او وصل كنید و یك نوار بگیرید. تیم‌هایی هم آماده كردم و خیلی از كسانی كه علایم حیاتی نداشتند با همین روش ماساژ خوب شدند و زنده ماندند و من تا صبح آن جا بودم، تا ساعت 4 صبح كه به منزل رفتم، باز به من اطلاع دادند كه 6 صبح هیات دولت هست، در هیات دولت 9 نفر از ما شهید شده بودند و بعد هم صحبت كردیم و عیادت زندگان رفتیم و من یادم آ‌مد كه امام (ره) را ندیدم، نكند كه نگران باشند. آن موقع به راننده گفتم كه به جماران برود.

وی افزود: رفتم پیش امام، سلام كردم، فشارشان را گرفتم، دیدم خوب است. ضربانشان هم خوب است. احساس كردم آرامش ایشان از آگاهی ایشان است. امام برای این آرام بود كه می‌دانست در یك انقلاب و حركت بالاخره یك عده هم كشته می‌شوند. ممكن است صدماتی بخوریم ولی هیچ انقلابی در دنیا نیست كه بدون مبارزه و درگیری باشد. این اتفاقات تاثیر منفی روی امام نمی‌گذاشت.

عارفی، تنها حادثه اثرگذار بر روی سلامتی امام را اختلافات داخلی دانست و افزود: تنها یك چیز روی امام اثر می‌گذاشت و آن زمانی بود كه احساس می‌كرد اختلافات داخلی وجود دارد و شدیداً ایشان را ناراحت می‌كرد. برای نمونه در جاهایی ذكر كردم كه حضرت امام وقتی كه مسایلی با آقای منتظری به وجود آمد، ما كما بیش از موضوع دور بودیم، ایشان با امام ملاقات می‌كرد، شب به آن جا می‌رفت و ما نبودیم، اگر امام مشكل پزشكی داشت من می‌رفتم، نمی‌رفتم آن جا بنشینم گوش بزنگ باشم كه چه كسی می‌آید و می‌رود.

وی تشریح كرد: ولی بعدا هر یك شب در میان، قفسه سینه امام درد می‌گرفت كه من یادم است، دو بار اتفاق افتاد و فكر كردیم به خاطر بیماری است اما وقتی رفتم آن جا، دیدم این واقعه تكرار می‌شود. یك شب قبل و دو شب قبل بوده است و امشب هم هست. پرس و جو كردم تا علت را پیدا كنم، گفتند مگر نمی‌دانی این موضوع آقای منتظری و امام، ایشان را نگران كرده است. ما فهمیدیم كه مسایلی مثل حزب جمهوری، جنگ و بمب انداختن بر امام تاثیری ندارد. چون اینها را طبیعی می‌داند ولی آن چیزی كه تاثیر می‌گذارد، اختلافات داخلی است و آن مساله، امام را خیلی زجر می‌داد یا مسایل احساسی بر ایشان همین اثر را می‌گذاشت؛ مثلا یك روز شنبه من امام را ملاقات كردم، فشارشان را گرفتم، معمولا هم بعد می‌آمدم بیمارستان شریعتی كارهای علمی‌ام را انجام بدهم، به من زنگ زدند، گفتند:‌ بیا، امام درد قفسه سینه دارد.

عارفی افزود: من زود رفتم و گفتم كه آقا من ساعت 8 این جا بودم، شما خوب بودید، چطور شد نیم ساعت بعد حالتان بد شده است. گفتند یك خانمی آمده است كه مادر یك شهید بوده و پلیوری آورده و به امام داده گفته كه من هر دانه‌ای را كه بافتم یك صلوات فرستادم یا یك دعایی كردم و امام تحت تاثیر این قرار گرفته و احساس ناراحتی كرده و درد قفسه سینه پیدا كرده بود كه دارو دادیم و خوب شدند و به سر كارمان برگشتیم. منظورم این است كه مسایل احساسی و اختلافات داخلی ایشان را ناراحت می‌كرد. ایشان هم كه دائما می‌گفت متحد باشید، از دشمن نمی‌ترسید و همیشه می‌گفت كه اگر شما خودتان با هم متحد باشید، اختلافات نداشته باشید، دشمن را به زانو در می‌آورید و درست هم می‌گفتند تا آخر عمرشان هم به همه مسوولین همین را می‌گفتند.



وی ادامه داد: بروز درد قلبی برای حضرت امام كه اكثرا معلول مسایل اجتماعی و سیاسی بود، روح لطیف و حساس حاج‌احمد آقا را سوهان می‌زد ولی به علت مصالح اجتماعی و انقلابی نمی‌توانست عكس‌العمل طبیعی در مقابل دردها و فشارها نشان دهد و در درون می‌ریخت و می‌سوخت و می‌ساخت.

عارفی در ادامه هر لحظه با امام بودن را درسی بزرگ دانست و گفت: بنابراین امام را نمی‌توان در یك یا دو جمله خلاصه كرد. ‌خاطرات من كتابی قطور است و آخر آن كتاب احساس كردم شاید من انجام وظیفه نكردم و امام را نتوانستم معرفی كنم و در كتاب مثلا گفتم امام منظم بود، در سلام پیشی می‌گرفت ولی این خصوصیات اخلاقی و روش زندگی است، اما آنچه در ایشان وجود داشت، ترس از خدا بود و می‌دانست و باور داشت كه خدا همیشه هست و بر اعمالش نظارت دارد. اگر یك جمله می‌گفت یا حركتی می‌كرد، فكر می‌كرد خدا او را می‌بیند، احساس می‌كرد. بنابراین به هیچ وجه خلاف عمل نمی‌كرد و همان طور كه گفتم، بد فكر نمی‌كرد.

عارفی در ادامه اظهار داشت: من بعدا به این نتیجه رسیدم كه اگر كسی بخواهد امام را بشناسد باید دیوان امام را بخواند، شعر ایشان را بخواند. آن جا امام خودش را نشان داده است كه چه كسی است بنابراین، آن می‌تواند كمی كمك كند.

وی افزود: من الان هم با خانواده امام در تماس هستم و پزشك آنها نیز هستم و مشكلی در خانواده نیست. خانم حضرت امام كه مسن هستند، مشكلی ندارند. من از قبل با امام و خانواده ایشان همراه بودم و بعد از امام هم رابطه‌ حفظ شد. من به خاطر سن خودم، خانواده را كاملا می‌شناختم.

این استاد دانشگاه در ادامه گفت: بیمارستان جماران را خودم ساختم. ایده من بود، به حاج احمد آقا گفتم كه ما باید جایی درست كنیم كه اگر آقا حالشان بد شد، بتوانیم این جا بیاوریمشان، بیرون از جماران نمی‌توان ایشان را منتقل كرد. من در اتاق بیمارستان دوربین مداربسته گذاشتم، در آن ایام تمام مراحل را فیلم و عكس گرفتم. این ابتكار من بود و هیچ كسی در دنیا این كار را نكرده بود. همه فیلم‌ها را داریم. امام اجازه نمی‌داد كسی در زمان نمازشان فیلم و عكس بگیرد ولی یك دوربین سری گذاشتم كه در همه حالات فیلم می‌گرفت و الان از تلویزیون پخش می‌شود. همه می‌پرسیدند چرا، من می‌گفتم از جهت تاریخی لازم است و بعدا هم معلوم شد كه فكرم درست بوده است.

وزیر علوم دولت شهید رجایی در ادامه تصریح كرد: اگر مریضی داشته باشم كه منظم باشد یاد امام می‌افتم، زیرا ایشان در كمال نظم و اطاعت از دستورات طبیب بود. اما تنها یك بار كه خسته شده بود، اعتراض كرد و آن روز هم ما ایشان را اذیت كرده بودیم. از نظر پزشكی ساعت 7:30 دقیقه صبح عكس مری و معده گرفتیم، بعد آندوسكوپی كرده بودیم، بعد من برای ادامه كارم وقتی فهمیدم كه زخم وجود دارد، خواستم قلب را ببینیم كه توان دارد تا كار دیگر بكنیم و به ایشان گفتم. امام گفت "خسته شدم" و ما كوتاه آمدیم و بعدا ایشان از من عذرخواهی كرد. من هم از ایشان معذرت‌خواهی كردم. عكس‌هایی از این لحظه هست كه من ایستادم و كفش امام آن سوی تخت است و وقتی رفت كفش را بپوشد، برگشت و از من عذرخواهی كرد.

دكتر عارفی در ادامه بیان كرد:‌ امام گفتند "این امكاناتی كه برای من به كار می‌برید، باید كوشش كنید برای آحاد مردم این كار را كنید"، این را در همان اوایل كه در بیمارستان شهید رجایی بودم گفته و نوار ضبط شده‌اش هست. ما از جهت كار پزشكی‌مان تصمیم داشتیم با امام مثل یك بیمار معمولی رفتار كنیم ولی از جهت زمینه‌های قبلی‌مان كه امام را می‌شناختیم كه فرد غیوری است و از كسی جز خدا نمی‌ترسد، برای ما یك رهبر بود.

پزشك امام یادآور شد: حضرت امام در ساعت چهار بعدازظهر 6/ 1/ 65 در حالی كه برای ریختن چای به آشپزخانه تشریف برده بودند، احساس ضعف كرده و بعد كلیه علایم حیاتی مثل تنفس، ضربان قلب و هوشیاری از بین رفته بود و به لطف خداوند منان و تهمیداتی كه قبلا پیش‌بینی شده بود توسط جناب آقای دكتر پورمقدس پزشك كشیك آن روز و پرستاران و خانواده محترم حیات دوباره یافتند.بعد از آن حادثه با امكانات مجهز فراهم شده آماده پذیرایی بودیم، كنترل ضربان منظم و نامنظم قلب از راه دور به مدت سه سال و سه ماه منحصر به فردترین روشی بود كه برای ایشان انجام دادیم.

وی افزود: من ایشان را آقاجون صدا می‌كردم، ایشان هم به من آقای دكتر می‌گفت. در واقع رابطه ما مثل یك پدر و فرزند بود. وقتی امام (ره) در بیمارستان شهید رجایی بود، عیدی به من قرآنی هدیه كرد كه روی آن نوشتند؛ "از جناب آقای دكتر عارفی باید تشكر كنم، چون فرزندی عزیز از پدر پیرش پذیرایی كرد." ایشان علاوه بر مریض به صورت یك رهبر،‌ یك پدر، یك پیشوا و یك مرجع تقلید بود و با این دید ما او را می‌دیدیم.

دكتر عارفی خاطر نشان كرد: دستمان نمی‌لرزید چون از خود او یاد گرفته بودیم. گاهی اوقات هم اگر دستمان می‌لرزید، ایشان ما را تسكین می‌داد. چون می‌فهمید ما ناراحتیم، ما را تسكین می‌داد و می‌گفت "اتكا به خدا كنید، كارتان را انجام بدهید." باز آن جا هم یار ما بود. چند بار ایشان حس كرد كه سیمای ما نشان می‌دهد كه نگرانیم، ما را دلداری می‌داد تا ما ناراحت نشویم و كارمان را انجام دهیم، به هر جهت دوست و پدر خوبی بود.

وی افزود: پدر من وقتی در آمریكا بودم فوت شد، من وظیفه فرزندی‌ام را نسبت به پدر خودم داشتم، منتها پدر من روحانی، رهبر و مرجع تقلید نبود.

وزیر علوم دولت دوم جمهوری اسلامی ایران گفت: من در جایی این را نگفتم؛ آمریكا كه بودم كراوات می‌زدم و وقتی هم محضر امام (ره) بودم، كراوات داشتم. اتفاقا وقتی امام (ره) را از قم به تهران آوردند به خانم گفتم كراوات من‌را بیاور تا كسی فكر نكند تا قبل از اینكه با ایشان بودم، كراوات می‌زدم حالا دیگر نمی‌زنم، مخصوصا پیراهن را عوض كردم، كراوات زدم و عكس‌هایم با ایشان همه‌اش با كراوات است و ایشان هم یك بار به من نگفت كراوات نزن. ‌ بعدا با اجازه ایشان مكه رفتم و دیگر نزدم. امام (ره) وقتی می‌خواستم مكه بروم جمله خوبی گفتند. هر كسی به مكه می‌رود همه سفارش می‌كنند فلان جا برای من دعا كن، امام به من جمله‌ای گفت كه بسیار مهم بود.

وی تشریح كرد: وقتی رفتم و گفتم می‌خواهم بروم، گفتند: "رفتی آن جا در مسجد النبی و مسجد الحرام، پیروزی انقلاب را از خدا بخواه"؛ اگر كسی دیگر بود می‌گفت برای سلامتی من دعا كن، اما امام جمله‌ای از من خواست كه برای من خیلی ارزش داشت. این حركت‌ها درس است. اگر كسی خیلی متدین هم باشد می‌گوید عاقبت به خیری من را بخواه ولی ایشان چنین حرفی نزدند.

عارفی در تشریح روزهای آخر زندگی و حضور امام (ره) در بیمارستان از 28 اردیبهشت تا 14 خرداد ماه 1368 گفت: ساعت 10:30 شب، مورخ 1/ 3/ 68 حضرت امام خمینی برای آماده شدن جهت عمل جراحی معده در صبح روز بعد در بیمارستان بقیه‌الله الاعظم شماره 2 بستری شدند. با اینكه چندین بار به علت كسالت‌های مختلف در این بیمارستان بستری شده بودند ولی عكس‌العمل معظم‌له در آستانه در ورودی بیمارستان با حاج احمد‌آقا خمینی حاكی از معنی و آینده‌نگری دیگری بود زیرا امام عزیز در بدو ورود به بیمارستان به طور غیرمنتظره و ناگهانی حاج‌احمد آقا را در آغوش گرفتند و گردن ایشان را بوسیدند.

وی افزود: به تاریخ 2/ 3/ 68 در ساعت 45/ 6 دقیقه حضرت امام جهت گذاشتن پیس‌میكر موقت به لابراتور كاتتریراسیون منتقل شدند و بعد از گذاشتن پیس‌میكر موقت توسط جناب آقایان دكتر پورمقدس و دكتر محبی در حدود ساعت 8 صبح به اتاق عمل انتقال یافتند. در این لحظه اعضای محترم خانواده و دفتر حضرت امام، آیت‌الله خامنه‌ای،‌ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، آیت‌الله اردبیلی، مهندس موسوی و اغلب مسوولان بالای مملكتی حضور داشتند و جریان رفتن به اتاق عمل و عمل جراحی را از طریق تلویزیون مداربسته مشاهده می‌كردند.

استاد دانشگاه علوم پزشكی تهران خاطرنشان كرد: وقتی امام از اتاق عمل بیرون آمد، حالش خوب بود. هوش آمد و مشكلی نداشت. بعد از مدتی هم شروع به غذا خوردن كرد ولی بیماری امام (ره)، مساله دیگری بود. سرطان، امام را آزار می‌داد؛ اول به شكل سرطان معده ظاهر شد ولی بعدا به شكل سرطان خون بود كه آن سرطان خون او را آزار می‌داد.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
پزشك امام، لحظات آخر زندگی امام خمینی (ره) را برای خبرنگار ایسنا تشریح كرد: امام گه گاه چشمان خود را باز و به اطراف نگاه می‌كردند. برای آنكه حضرت امام حس كند حتی در لحظات آخر ما تیم پزشكی به خصوص حقیر از نظر خدمات پزشكی در خدمت ایشان بوده و هستیم، دست راست مبارك ایشان را در بین دستهایم گرفتم. حضرت امام درك كردند كه در لحظات آخر عاطفه‌ها، محبت‌ها و احساسات پاك پدر و فرزندی و مقلد و مرید و مرادی مبادله شده است.

وی افزود: از این لحظه به بعد دست‌های مرا به هیچ وجه رها نكردند و من هم كه می‌دانستم در لحظات آخر عمر، بیمار را به هر نحوی كه شده نباید تنها گذاشت، چشمانم به صفحه تلویزیونی بود كه ضربان قلب امام عزیز را نشان می‌داد و دست‌هایم دست مبارك امام عزیز را به آرامی می‌فشرد. فشار خون شریانی حضرت امام عزیز از طریق شریان رادیال كنترل می‌شد و این فروغ دل‌ها در افق آمال به خاموشی می‌گرایید.

عارفی اضافه كرد: سقوط تدریجی فشار خون شریانی و نامنظم و سریع شدن ضربان و عدم جواب مناسب به درمان دقیق وخامت حال حضرت امام را نشان می‌داد و هر لحظه انتظار حادث شدن فاجعه‌ای دردناك می‌رفت. به همین دلیل افراد تیم پزشكی ثابت و برادران جراح و پرستاران با مجهزترین و مدرن‌ترین امكانات پزشكی در كنار تخت امام عزیز حاضر برای انجام اقدامات پزشكی لازم ایستاده بودند كه ناگهان در ساعت 3:58 دقیقه انتقال الكتریسیته از دهلیز به طرف بطن متوقف شد و به‌دنبال آن به فیبریلاسیون بطنی منجر و فشار خون به صفر رسید.

وی خاطر نشان كرد: در ساعت 3:58 بعدازظهر مطابق نوار قلبی، قلب از حركت باز ایستاد ولی با آمادگی كامل تیم پزشكی با الكترو شوك‌های مكرر و با قرار دادن پیس‌میكر خارجی روی قفسه صدری (باطری) و با گذاشتن لوله داخل مجرای تنفس و متصل كردن به دستگاه تنفس مصنوعی موقتا ضربان قلب و تنفس ولو مصنوعی شروع به كار كرد؛ ولی امام عزیز ما بیهوش بود. برای گذاشتن پیس میكر از راه ورید به داخل كت لب انتقال داده شدند و پیس‌میكر موقت از راه ورید گذاشته شد و ما می‌دانستیم سلول‌های سرطانی همه جا پخش شده و به جای سلول‌های طبیعی در اندام‌ها و اعضای مختلف سلول‌های سرطانی جایگزین شده است.

عارفی گفت: در ساعت 23:10 دقیقه قلب امام عزیزمان با زدن آخرین ضربه برای همیشه باز ایستاد و عاشقان و شیفتگان خود را در غم سوگ خود فرو برد.

پزشك 11 سال از عمر 87 ساله امام (ره)‌ خاطرنشان كرد:‌ در سال 59، 65، 67 كه امام بیماری جدی داشتند و حتی در سال 65 در اتاق و خارج از انظار دیگران دچار ایست قلبی شدند، چون خواست خدا بود حضرت امام نجات یافتند و دفعه سوم علی‌رغم همه تمهیدات و آمادگی قبلی و حضور همه زبدگان پزشكی مملكت كاری از پیش نرفت و در فاصله‌ای كه حضرت امام در حالت اغما بودند و همه اطرافیان غم زده و افسرده، حاج احمدآقا با متانت و وقار كامل، مسوولان مختلف كشوری و دوستان و آشنایان را بر بالین حضرت امام هدایت می‌فرمودند تا برای آخرین بار آن حضرت را عیادت كنند و در همین حالت خانم زهرا مصطفوی و همسر حاج احمدآقا خانم طباطبایی بر بالین پدر بزرگوار خود مرتب دعا می‌كردند.

وی افزود: از همه مهم‌تر پس از رحلت جانگداز آن مرشد همگی از خرد و كلان، پزشك و پرستار و اعضای دفتر و مسوول و غیرمسوول بر سر و روی خود می‌زدند و با آه و فغانی وصف ناپذیر ناله‌هایی دلسوز سر می‌دادند ولی این یادگاران بزرگوار حضرت امام رضوان‌الله تعالی علیه (حاج احمدآقا و خانم زهرا مصطفوی و همچنین خانم طباطبایی) هر كدام نقش تسلی دادن و آرام كردن دیگران را بر عهده داشتند و با درایتی غیرقابل انتظار در آن شرایط حساس همه را آرام و افرادی را مامور جمع‌آوری وسایل حضرت امام (ره) و خواندن قرآن و مراسم تغسیل و تكفین و تدفین و غیره نمودند كه به نظر حقیر همگی درس بود و از پدری آنچنان، فرزندانی اینچنین شایسته است.

عارفی در ادامه اظهار داشت:‌ وقتی امام (ره) فوت كرد، همه گرد امام بودند. من، فرزندان، خانواده و همه بودند. همه ناراحت بودند، آن موقع آقایان خامنه‌ای، رفسنجانی، میرحسین موسوی و آقای موسوی اردبیلی بودند. دوستان دفتری و خانواده، مرحوم حاج احمد آقا حضور داشتند. مسوولین دیگر هم بودند. ما كارهایمان را در لحظات آخر انجام می‌دادیم و افراد هم برای ملاقات می‌آمدند. در همان ایامی كه امام مریض بود، آقای رفسنجانی و خامنه‌ای و فكر می‌كنم آقای موسوی و اردبیلی آمدند و هر چهار نفر كه مسوولین جاهای مختلف بودند، خدمت امام رسیدند، امام به آنها گفت "با هم باشید كسی نمی‌تواند به شما غلبه كند"، یعنی اتحاد را به آنها متذكر شدند. هر جمله امام پند بود. این اتحاد می‌تواند در منزل یا در كار یا در مملكت باشد.
 

Similar threads

بالا