روانشناسي صنعتي يكي از فعالترين و پررونقترين شاخههاي علومروانشناختي جديد است. امريكا كه به عنوان مهد روانشناسي مشهور است، عليرغم اين كهرتبه چهارم را در زمينه روانشناسي دارد، بالاترين تعداد فارغالتحصيلان را در رشتهروانشناسي صنعتي دارد. در اغلب مؤسسات صنعتي و مراكز دولتي امريكا و همچنين اروپا،به راحتي ميتوان روانشناسان صنعتي را ديد كه با سايرين در حال انجام كار هستند. متاسفانه آمار قابل اعتمادي در مورد روانشناسي در كشور خودمان نداريم، اما شايدبتوان گفت كه روانشناسي صنعتي يكي از شاخههاي پركار روانشناسي در كشور است. به نظرميرسد كه در چند ساله اخير توجه بيشتري نسبت به روانشناسي صنعتي و سازماني معطوفشده است و علت آن است كه صاحبان صنايع به اين مساله آگاهي بيشتري پيدا كردهاند كهانسان محور اصلي تمامي فعاليتهاي صنعتي است. روانشناسي صنعتي دربرگيرنده پهنهوسيعي است كه سعي در شناخت مشكلات انساني دارد، مشكلاتي كه منتج از رشد روزافزون وگسترده صنعت در طي چند دهه اخير است. اينكه روانشناسي صنعتي چگونه اين مشكلات را حلميكند، موضوع مورد بحث مقاله حاضر است.
روانشناسي صنعتي؛ آموزهها و كاربردها
تعريف و ماهيت روانشناسي صنعتي
تعاريف متعددي از روانشناسي صنعتي از سوي روانشناسان ارائه شده است، اما يك تعريف ساده و قابل درك از روانشناسي صنعتي چنين است: “ كاربرد و توسعه اصول و يافتههاي روانشناختي براي حل مشكلات كاري نوع بشر در صنعت، تجارت، خدمات و سازمانهاي پژوهشي“. چنين تعريفي ممكن است سئوالات زيادي در ذهن افراد مبتدي در اين زمينه بوجود آورد. اولين سؤال ممكن است اين باشد: روانشناسي چيست؟ بدون فهميدن اين موضوع كه روانشناسي چيست، درك و معني روانشناسي صنعتي- كه به تعبيري همان كاربرد اصول روانشناسي در حل مشكلات آدمي در صنعت است- كار مشكلي است. در اين مقاله هرگاه سخن از صنعت به ميان ميآيد منظور تمامي انواع سازمانهاي كاري اعم از تجاري، صنعتي، تربيتي، دولتي و مذهبي است.
ارتباط روانشناسي و روانشناسي صنعتي
ارتباط بين روانشناسي و روانشناسي صنعتي چيست؟
روانشناسي در تعريف عبارت است از مطالعه انسان و رفتارهاي او به كمك متدولوژي علمي. روانشناسي، روشهاي علمي زيادي را جهت گردآوري حقايق درباره رفتار آدمي بكار ميگيرد از جمله اين روشها ميتوان به تجربه، مشاهده پيمايش و سنجش، مطالعات زمينهاي، مطالعات موردي و غيره اشاره كرد. بطور كلي اين روشها، در اصل مشابه روشهايي هستند كه در ساير علوم بكار گرفته ميشوند ولي با اين تفاوت كه با مطالعه آدمي و رفتار او يعني موضوع اصلي روانشناسي تطبيق داده شدهاند.
بنابراين وقتي صحبت از روانشناسي به ميان ميآيد منظور، اختصاصا مطالعه اصول، قواعد و قوانيني هستند كه بر رفتار آدمي در تمامي جنبهها حاكم ميباشند.
همچنين بايد در اينجا اشاره كنيم كه روانشناسي موضوعي بسيار پيچيده است كه با تخصصها و علائق زيادي سر و كار دارد. هر يك از اين تخصصها باعث رشد شاخهها يا زيرشاخههايي ميشود. از جمله به اين زيرشاخهها در بخش صنعت ميپردازيم.
چشم انداز روانشناسي صنعتي
كاربرد اصول روانشناختي در مورد افرادي كه در صنعت و تجارت مشغول بكار هستند، در طي بيش از هشتاد سال، فهم چشمانداز روانشناسي صنعتي را اكنون براي ما سادهتر و روشنتر ميسازد. ليستي كه در زير آمده است حاصل مصاحبههاي مك كالون با عده كثيري از روانشناسان صنعتي در امريكا درباره چشمانداز و كاربرد روانشناسي صنعتي است:
1- انتخاب پرسنل: انتخاب كارمندان و مديران براي مشاغل مختلف. توسعه ابزارهاي انتخاب پرسنل بوسيله هدايت تحقيقات مربوطه.
2- پيشرفت پرسنل: توسعه شيوهها و روشهاي ارزيابي عملكرد كارمندان، مديران و غيره. توسعه و بهبود روشها و شيوههاي اندازهگيري نگرش كارمندان. توسعه شيوههاي مديريت مؤثر و مديريت پرسنل و مشاوره كارمندان، يعني كمك كردن به كارمندان جهت سازگاري بهتر و بيشتر با خود و محيط خودشان.
3- مهندسي انساني: ارائه پيشنهاد براي تغيير و نوآوري در طراحي ماشينها و ابزارها با رويكرد دستيابي به عملكرد سادهتر و صرف هزينهها و انرژي انساني كمتر.
4- مطالعات بهرهوري: فعاليتهاي مربوط به كاهش كارهاي طاقتفرسا، بهبود شرايط محيطي نظير نور، تهويه هوا، نظم و ترتيب كاري، برنامه كار و غيره با توجه به حداكثر بازده.
5- مديريت: فعاليتهايي نظير بهبود و بالابردن مهارتهاي مديريتي و ساير فعاليتهاي مربوط به مديران.
6- ايمني: جلوگيري از وقوع حوادث و ايجاد اقدامات تاميني.
7- ارتباط: توسعه و بهبود روابط مؤثر بين كاركنان.
بنابراين در برشمردن چشماندازهاي روانشناسي صنعتي ميبينيم كه از يك روانشناس صنعتي براي حل تمامي مشكلات مربوط به كاركنان در بخش صنعت استفاده ميشود. البته در پارهاي موارد نيز از روانشناس صنعتي به طور اختصاصي در يك يا چند زمينه خاص استفاده ميشود.
دشواريها و موانع سد راه روانشناسي صنعتي
عليرغم نقش مؤثر و متنوع روانشناسي صنعتي در مديريت بهتر و كارآمدي آن به عنوان نظام علمي پويا، براي بهبود موقعيت و شيوههاي كاري انسان، هنوز بازدارندههايي در استفاده از روانشناسان صنعتي در محيطهاي صنعتي و تجاري وجود دارد. دليل اين امر را بايد در مقاومت نوع آدمي در برابر هرگونه تغيير در وضعيت فعلي دانست. هرچند ممكن است وضعيت جديد كارآمدتر و سودمندتر باشد، ولي آدمي بر اين مقاومت اصرار ميورزد. اين تمايل حاكم و فراگير، بزرگترين مانع در راه قبول روانشناسي صنعتي از سوي كاركنان و مديران تمام كشورهاي دنيا بوده است. چرا كه بكارگيري رواشناسي صنعتي در بيشتر موارد مستلزم تغييرات اساسي در نگرش و باورهاي كاركنان و كارفرمايان است. مقاومت كاركنان در برابر روانشناسي صنعتي از اين واقعيت نشان ميگيرد كه اين افراد تغييراتي كه نياز به ارائه ايدههاي جديد دارد را تهديدي براي نگرشها و عادتهاي كاري تثبيت شده خود ميدانند.كارفرمايان نيز از بروز چنين تغييراتي بيزارند چرا كه آنها اغلب نسبت به بازده ايدههاي جديد مطمئن نيستند و كمتر حاضر به خطر كردن در اين زمينهاند. يكي ديگر از دلائل مقاومت و پرهيز كارفرمايان اين است كه آنها عليرغم سوددهي ايدههاي جديد، قادر به درك پيچيدگي رويكردهاي جديد نيستند. كارفرمايان تمايل ندارند “امتياز استخدام يا اخراج پرسنل“ كه در انحصار خودشان است را با نظام علمي گزينش تعويض نمايند و يا حتي كسي را در آن شريك كنند. البته در حال حاضر با رشد روزافزون هنر و دانش مديريت، بسياري از كارفرمايان به ارزش و اهميت عوامل روانشناختي در كار پي بردهاند. اين موضوع را به راحتي ميتوان در زمان پس از جنگ جهاني دوم و در اغلب كشورهاي غربي و برخي كشورهاي آسيايي ملاحظه كرد.
مفاهيم اساسي روانشناسي صنعتي
مفاهيم اساسي روانشناسي به نوبه خود علمي پيچيده است كه مهمترين آنها به طور خلاصه با توجه به نمودار شماره 1 تشريح ميشود.
دليل رفتار
تمامي فعاليتهاي آدمي اعم از يك رفتار ساده(پرهيز از آتش) يا پاسخهاي عصبي و رفتارهاي پيچيده(مثل انتخاب شغل يا انتخاب رشته تحصيلي) تصادفي نيستند و جملگي به واسطه حضور عوامل محرك يا شرايطي كه انسان را وادار به عكسالعمل ميكند، بوجود ميآيند. روانشناسي در واقع تلاش براي جداسازي و مشخص كردن اين شرايط تحريكي (محركها) به عنوان علل زيربنايي رفتارهاي نوعي است. در موقعيتهاي صنعتي، بسياري از اين رفتارها نظير از زيركار دررفتن كارگران يا كمكاري، كاهش بازدهي در بخش فروش و يا تنشهاي صنعتي كه پيامد كاهش توليد هستند، با اين ديدگاه مورد كنكاش قرار ميگيرند كه عواملي (محركهايي) كه باعث بروز آنها شدهاند چيست؟ فهم اين شرايط و شناخت محركها از اهميت ويژهاي برخوردار است چرا كه اولا ما را قادر ميسازد تا دلائل ممكن، جهت بروز چنين پديدههاي خاص را بشناسيم. ثانيا با مشخص شدن دلائل ميتوانيم ارزيابيهاي اصلاحي، جهت بهبود اين موقعيتها به عمل آوريم. البته يك روانشناس صنعتي تحليل موقعيت را به وسيله برشمردن اصول و عوامل روانشناختي كه در آنها خبره است، انجام ميدهد. بنابراين روانشناس صنعتي ممكن است آشوب و تنش در يك كارخانه را به راحتي رديابي و دلائل آن را پيدا كند. دلائل اين آشوب و هرج و مرج ممكن است آزردگي خاطر كارگران بواسطه تحكم سركارگر، پائين بودن حقوق كارگران يا انتظار بيش از حد كارفرما و نظائر آن باشد. تحقيقاتي از اين نوع كه در آن از روشهاي قابل اعتماد علمي استفاده شده است، منجر به شناسايي دقيق علل بروز رفتار كارمندان و كارگران در محيطهاي صنعتي و تجاري ميشود. به عبارت ديگر شناخت علل و رفتارهاي فردي يا گروهي ما را قادر ميسازد تا حد زياد و قابل اطميناني اقدام به پيشبيني، تغيير يا كنترل رفتارها كنيم و يا حتي اين رفتارها را در جهت دلخواه هدايت كنيم. بنابراين، روانشناسي صنعتي مانند اغلب علوم ديگر سعي در شناخت علل و انگيزه حوادث دارد تا شايد بدين ترتيب بتوان شرايط را به نحو مطلوبتري كنترل كرد.
تفاوتهاي فردي
دومين عامل اساسي كه روانشناسي صنعتي برآن تاكيد ميكند تفاوتهاي فردي است. هيچ يك از افراد در ويژگيهاي بدني (فيزيكي) نظير قد، وزن، ظاهر، قدرت عضلاني، حواس وغيره به يكديگر شبيه نيستند. اين قضيه در مورد ويژگيهاي رواني افراد نظير هوش، علائق، نگرشها، احوال شخصي مثل پرخاشگري، درونگرايي، استحكام شخصيت، صداقت، دوستي، بردباري و... نيز صادق است. تفاوتهاي فردي در ويژگيهاي فيزيكي و رواني و فيزيكي افراد قادر خواهيم بود آنها را در بهترين شرايط و موقعيت كه متناسب با ويژگيهاي آنهاست، قرار دهيم و قطعا پيامد اين شناخت و جايگزيني، افزايش بهرهوري است، بدين ترتيب مطالعه و اندازهگيري تفاوتهاي فردي، از اصول اساسي و مهم روانشناسي است و روانشناسي صنعتي از آن در انتخاب پرسنل، جايگزيني آنان، ارتقاء و تنزل مقام، جابجايي افراد و مواردي نظير آن كمك ميگيرد. هيچ شركت معتبري، فردي كه خوش لباس و خوش برخورد نباشد هوش پايين تر از سطح متوسط دارد، پرخاشگر و تاحدي كله شق است را به عنوان فروشنده استخدام نميكند؛ همچنين در مورد مشابه رانندهاي كه بينايي يا هماهنگي حركتي او ضعيف است، حواسش جمع نيست، فراموشكار است و يا مهارت كافي در رانندگي ندارد، از شانس كمتري براي انتخاب شدن برخوردار است. در انتخاب معقول و حساب شده، يك كارمند بايد ويژگيهاي فيزكي و رواني او كه ممكن است مؤثر در موفقيت شغلي او باشد را در نظر گرفت.
آنچه گفته شد فقط دو مثال ساده از كاربرد تفاوتهاي فردي در انتخاب افراد بود. در عصر حاضر صنعت و تكنولوژي به قدري پيشرفت كردهاند كه به دست آوردن موقعيتهاي شغلي در كارخانجات و شركتها مستلزم ويژگيهاي فيزيكي و رواني فردي خاص و بالايي است. به همين دليل است كه بخش عمده تلاش روانشناسان صنعتي به جستجو پيرامون تفاوتهاي موجود ميان افراد و كاربرد اين يافتهها در محيطهاي صنعتي معطوف شده است.
تلاش روانشناسان صنعتي در طول ساليان متمادي منجر به شناخت عميقتر چنين تفاوتهايي شده است. از جمله موارد مهم تفاوتهاي فردي به شرح زير ميباشند:
1 – تفاوت در ويژگيهاي بدني: خصيصههاي بدني نظير وزن، قد، ظرفيت تنفسي، قدرت بدني، تيزبيني، زمان واكنش نسبت به محركها و ميزان خستگي ناپذيري از جمله ويژگيهايي هستند كه در افراد مختلف متفاوت است. برخي از اين ويژگيها با استفاده از ابزارهاي مخصوصي قابل اندازهگيري هستند. مطالعه چنين ويژگيهايي در صنعت بسيار مهم است چرا كه موفقيت در اجراي كار وابسته به همين خصوصيات است. پارهاي از مشاغل نياز به حساسيت بالاي شنيداري يا ديداري (تيزبيني)، قدرت عضلاني زياد يا برعكس حركت عضلاني ظريف ولي ماهرانه دارند. حتي ممكن است وزن بدن در بعضي مشاغل به عنوان يك فاكتور مهم در نظر گرفته شود.
با توجه به پيشرفت روزافزون علم، در حال حاضر توانستهايم اطلاعات بسيار زيادي درباره چنين تفاوتهاي فردي و ويژگيهاي بدني بدست آوريم كه اغلب اين اطلاعات براي يك روانشناس كه وظيفه مهم انتخاب و گزينش افراد را براي انجام فعاليتهاي متناسب با وضعيت جسماني آنها دارد، بسيار مفيد است. مطالعه تفاوتهاي فردي مشخص ميسازد كه اغلب اين تفاوتها خواه فيزيكي و يا رواني در بين مردم از يك توزيع پراكندگي مشترك و واحدي پيروي ميكند.
2- تفاوت در هوش: افراد در جامعه داراي بهره هوشي (IQ) متفاوتي هستند. اما در مجموع توزيع افراد از نظر هوشبهر نيز بهنجار است. بدين معني كه عده كمي كم هوش و يا خيلي باهوش هستند، ولي غالب افراد از نظر بهره هوشي در حد متوسط هستند.
هوش يك شخص غالبا شاخص بسيار خوبي از توانايي او در سازش با مشكلات متفاوت زندگي، يادگيري و تجربه اندوزي است. هوشبهر را ميتوان به وسيله آزمونهاي مختلف هوشي كه توسط روانشناسان سنجش و اندازهگيري كرد. قطعا به سختي ميتوان نقش هوش را در مشاغل مختلف و به طور كلي در صنعت و تجارت ناديده گرفت. بدين ترتيب اگر بخواهيم در بخشهاي ياد شده موفق باشيم، بايد افرادي را به كار گرفت كه حداقل از بهره هوشي متوسط و بالاتر از آن برخوردار باشند.
روانشناسي صنعتي؛ آموزهها و كاربردها
تعريف و ماهيت روانشناسي صنعتي
تعاريف متعددي از روانشناسي صنعتي از سوي روانشناسان ارائه شده است، اما يك تعريف ساده و قابل درك از روانشناسي صنعتي چنين است: “ كاربرد و توسعه اصول و يافتههاي روانشناختي براي حل مشكلات كاري نوع بشر در صنعت، تجارت، خدمات و سازمانهاي پژوهشي“. چنين تعريفي ممكن است سئوالات زيادي در ذهن افراد مبتدي در اين زمينه بوجود آورد. اولين سؤال ممكن است اين باشد: روانشناسي چيست؟ بدون فهميدن اين موضوع كه روانشناسي چيست، درك و معني روانشناسي صنعتي- كه به تعبيري همان كاربرد اصول روانشناسي در حل مشكلات آدمي در صنعت است- كار مشكلي است. در اين مقاله هرگاه سخن از صنعت به ميان ميآيد منظور تمامي انواع سازمانهاي كاري اعم از تجاري، صنعتي، تربيتي، دولتي و مذهبي است.
ارتباط روانشناسي و روانشناسي صنعتي
ارتباط بين روانشناسي و روانشناسي صنعتي چيست؟
روانشناسي در تعريف عبارت است از مطالعه انسان و رفتارهاي او به كمك متدولوژي علمي. روانشناسي، روشهاي علمي زيادي را جهت گردآوري حقايق درباره رفتار آدمي بكار ميگيرد از جمله اين روشها ميتوان به تجربه، مشاهده پيمايش و سنجش، مطالعات زمينهاي، مطالعات موردي و غيره اشاره كرد. بطور كلي اين روشها، در اصل مشابه روشهايي هستند كه در ساير علوم بكار گرفته ميشوند ولي با اين تفاوت كه با مطالعه آدمي و رفتار او يعني موضوع اصلي روانشناسي تطبيق داده شدهاند.
بنابراين وقتي صحبت از روانشناسي به ميان ميآيد منظور، اختصاصا مطالعه اصول، قواعد و قوانيني هستند كه بر رفتار آدمي در تمامي جنبهها حاكم ميباشند.
همچنين بايد در اينجا اشاره كنيم كه روانشناسي موضوعي بسيار پيچيده است كه با تخصصها و علائق زيادي سر و كار دارد. هر يك از اين تخصصها باعث رشد شاخهها يا زيرشاخههايي ميشود. از جمله به اين زيرشاخهها در بخش صنعت ميپردازيم.
چشم انداز روانشناسي صنعتي
كاربرد اصول روانشناختي در مورد افرادي كه در صنعت و تجارت مشغول بكار هستند، در طي بيش از هشتاد سال، فهم چشمانداز روانشناسي صنعتي را اكنون براي ما سادهتر و روشنتر ميسازد. ليستي كه در زير آمده است حاصل مصاحبههاي مك كالون با عده كثيري از روانشناسان صنعتي در امريكا درباره چشمانداز و كاربرد روانشناسي صنعتي است:
1- انتخاب پرسنل: انتخاب كارمندان و مديران براي مشاغل مختلف. توسعه ابزارهاي انتخاب پرسنل بوسيله هدايت تحقيقات مربوطه.
2- پيشرفت پرسنل: توسعه شيوهها و روشهاي ارزيابي عملكرد كارمندان، مديران و غيره. توسعه و بهبود روشها و شيوههاي اندازهگيري نگرش كارمندان. توسعه شيوههاي مديريت مؤثر و مديريت پرسنل و مشاوره كارمندان، يعني كمك كردن به كارمندان جهت سازگاري بهتر و بيشتر با خود و محيط خودشان.
3- مهندسي انساني: ارائه پيشنهاد براي تغيير و نوآوري در طراحي ماشينها و ابزارها با رويكرد دستيابي به عملكرد سادهتر و صرف هزينهها و انرژي انساني كمتر.
4- مطالعات بهرهوري: فعاليتهاي مربوط به كاهش كارهاي طاقتفرسا، بهبود شرايط محيطي نظير نور، تهويه هوا، نظم و ترتيب كاري، برنامه كار و غيره با توجه به حداكثر بازده.
5- مديريت: فعاليتهايي نظير بهبود و بالابردن مهارتهاي مديريتي و ساير فعاليتهاي مربوط به مديران.
6- ايمني: جلوگيري از وقوع حوادث و ايجاد اقدامات تاميني.
7- ارتباط: توسعه و بهبود روابط مؤثر بين كاركنان.
بنابراين در برشمردن چشماندازهاي روانشناسي صنعتي ميبينيم كه از يك روانشناس صنعتي براي حل تمامي مشكلات مربوط به كاركنان در بخش صنعت استفاده ميشود. البته در پارهاي موارد نيز از روانشناس صنعتي به طور اختصاصي در يك يا چند زمينه خاص استفاده ميشود.
دشواريها و موانع سد راه روانشناسي صنعتي
عليرغم نقش مؤثر و متنوع روانشناسي صنعتي در مديريت بهتر و كارآمدي آن به عنوان نظام علمي پويا، براي بهبود موقعيت و شيوههاي كاري انسان، هنوز بازدارندههايي در استفاده از روانشناسان صنعتي در محيطهاي صنعتي و تجاري وجود دارد. دليل اين امر را بايد در مقاومت نوع آدمي در برابر هرگونه تغيير در وضعيت فعلي دانست. هرچند ممكن است وضعيت جديد كارآمدتر و سودمندتر باشد، ولي آدمي بر اين مقاومت اصرار ميورزد. اين تمايل حاكم و فراگير، بزرگترين مانع در راه قبول روانشناسي صنعتي از سوي كاركنان و مديران تمام كشورهاي دنيا بوده است. چرا كه بكارگيري رواشناسي صنعتي در بيشتر موارد مستلزم تغييرات اساسي در نگرش و باورهاي كاركنان و كارفرمايان است. مقاومت كاركنان در برابر روانشناسي صنعتي از اين واقعيت نشان ميگيرد كه اين افراد تغييراتي كه نياز به ارائه ايدههاي جديد دارد را تهديدي براي نگرشها و عادتهاي كاري تثبيت شده خود ميدانند.كارفرمايان نيز از بروز چنين تغييراتي بيزارند چرا كه آنها اغلب نسبت به بازده ايدههاي جديد مطمئن نيستند و كمتر حاضر به خطر كردن در اين زمينهاند. يكي ديگر از دلائل مقاومت و پرهيز كارفرمايان اين است كه آنها عليرغم سوددهي ايدههاي جديد، قادر به درك پيچيدگي رويكردهاي جديد نيستند. كارفرمايان تمايل ندارند “امتياز استخدام يا اخراج پرسنل“ كه در انحصار خودشان است را با نظام علمي گزينش تعويض نمايند و يا حتي كسي را در آن شريك كنند. البته در حال حاضر با رشد روزافزون هنر و دانش مديريت، بسياري از كارفرمايان به ارزش و اهميت عوامل روانشناختي در كار پي بردهاند. اين موضوع را به راحتي ميتوان در زمان پس از جنگ جهاني دوم و در اغلب كشورهاي غربي و برخي كشورهاي آسيايي ملاحظه كرد.
مفاهيم اساسي روانشناسي صنعتي
مفاهيم اساسي روانشناسي به نوبه خود علمي پيچيده است كه مهمترين آنها به طور خلاصه با توجه به نمودار شماره 1 تشريح ميشود.
دليل رفتار
تمامي فعاليتهاي آدمي اعم از يك رفتار ساده(پرهيز از آتش) يا پاسخهاي عصبي و رفتارهاي پيچيده(مثل انتخاب شغل يا انتخاب رشته تحصيلي) تصادفي نيستند و جملگي به واسطه حضور عوامل محرك يا شرايطي كه انسان را وادار به عكسالعمل ميكند، بوجود ميآيند. روانشناسي در واقع تلاش براي جداسازي و مشخص كردن اين شرايط تحريكي (محركها) به عنوان علل زيربنايي رفتارهاي نوعي است. در موقعيتهاي صنعتي، بسياري از اين رفتارها نظير از زيركار دررفتن كارگران يا كمكاري، كاهش بازدهي در بخش فروش و يا تنشهاي صنعتي كه پيامد كاهش توليد هستند، با اين ديدگاه مورد كنكاش قرار ميگيرند كه عواملي (محركهايي) كه باعث بروز آنها شدهاند چيست؟ فهم اين شرايط و شناخت محركها از اهميت ويژهاي برخوردار است چرا كه اولا ما را قادر ميسازد تا دلائل ممكن، جهت بروز چنين پديدههاي خاص را بشناسيم. ثانيا با مشخص شدن دلائل ميتوانيم ارزيابيهاي اصلاحي، جهت بهبود اين موقعيتها به عمل آوريم. البته يك روانشناس صنعتي تحليل موقعيت را به وسيله برشمردن اصول و عوامل روانشناختي كه در آنها خبره است، انجام ميدهد. بنابراين روانشناس صنعتي ممكن است آشوب و تنش در يك كارخانه را به راحتي رديابي و دلائل آن را پيدا كند. دلائل اين آشوب و هرج و مرج ممكن است آزردگي خاطر كارگران بواسطه تحكم سركارگر، پائين بودن حقوق كارگران يا انتظار بيش از حد كارفرما و نظائر آن باشد. تحقيقاتي از اين نوع كه در آن از روشهاي قابل اعتماد علمي استفاده شده است، منجر به شناسايي دقيق علل بروز رفتار كارمندان و كارگران در محيطهاي صنعتي و تجاري ميشود. به عبارت ديگر شناخت علل و رفتارهاي فردي يا گروهي ما را قادر ميسازد تا حد زياد و قابل اطميناني اقدام به پيشبيني، تغيير يا كنترل رفتارها كنيم و يا حتي اين رفتارها را در جهت دلخواه هدايت كنيم. بنابراين، روانشناسي صنعتي مانند اغلب علوم ديگر سعي در شناخت علل و انگيزه حوادث دارد تا شايد بدين ترتيب بتوان شرايط را به نحو مطلوبتري كنترل كرد.
تفاوتهاي فردي
دومين عامل اساسي كه روانشناسي صنعتي برآن تاكيد ميكند تفاوتهاي فردي است. هيچ يك از افراد در ويژگيهاي بدني (فيزيكي) نظير قد، وزن، ظاهر، قدرت عضلاني، حواس وغيره به يكديگر شبيه نيستند. اين قضيه در مورد ويژگيهاي رواني افراد نظير هوش، علائق، نگرشها، احوال شخصي مثل پرخاشگري، درونگرايي، استحكام شخصيت، صداقت، دوستي، بردباري و... نيز صادق است. تفاوتهاي فردي در ويژگيهاي فيزيكي و رواني و فيزيكي افراد قادر خواهيم بود آنها را در بهترين شرايط و موقعيت كه متناسب با ويژگيهاي آنهاست، قرار دهيم و قطعا پيامد اين شناخت و جايگزيني، افزايش بهرهوري است، بدين ترتيب مطالعه و اندازهگيري تفاوتهاي فردي، از اصول اساسي و مهم روانشناسي است و روانشناسي صنعتي از آن در انتخاب پرسنل، جايگزيني آنان، ارتقاء و تنزل مقام، جابجايي افراد و مواردي نظير آن كمك ميگيرد. هيچ شركت معتبري، فردي كه خوش لباس و خوش برخورد نباشد هوش پايين تر از سطح متوسط دارد، پرخاشگر و تاحدي كله شق است را به عنوان فروشنده استخدام نميكند؛ همچنين در مورد مشابه رانندهاي كه بينايي يا هماهنگي حركتي او ضعيف است، حواسش جمع نيست، فراموشكار است و يا مهارت كافي در رانندگي ندارد، از شانس كمتري براي انتخاب شدن برخوردار است. در انتخاب معقول و حساب شده، يك كارمند بايد ويژگيهاي فيزكي و رواني او كه ممكن است مؤثر در موفقيت شغلي او باشد را در نظر گرفت.
آنچه گفته شد فقط دو مثال ساده از كاربرد تفاوتهاي فردي در انتخاب افراد بود. در عصر حاضر صنعت و تكنولوژي به قدري پيشرفت كردهاند كه به دست آوردن موقعيتهاي شغلي در كارخانجات و شركتها مستلزم ويژگيهاي فيزيكي و رواني فردي خاص و بالايي است. به همين دليل است كه بخش عمده تلاش روانشناسان صنعتي به جستجو پيرامون تفاوتهاي موجود ميان افراد و كاربرد اين يافتهها در محيطهاي صنعتي معطوف شده است.
تلاش روانشناسان صنعتي در طول ساليان متمادي منجر به شناخت عميقتر چنين تفاوتهايي شده است. از جمله موارد مهم تفاوتهاي فردي به شرح زير ميباشند:
1 – تفاوت در ويژگيهاي بدني: خصيصههاي بدني نظير وزن، قد، ظرفيت تنفسي، قدرت بدني، تيزبيني، زمان واكنش نسبت به محركها و ميزان خستگي ناپذيري از جمله ويژگيهايي هستند كه در افراد مختلف متفاوت است. برخي از اين ويژگيها با استفاده از ابزارهاي مخصوصي قابل اندازهگيري هستند. مطالعه چنين ويژگيهايي در صنعت بسيار مهم است چرا كه موفقيت در اجراي كار وابسته به همين خصوصيات است. پارهاي از مشاغل نياز به حساسيت بالاي شنيداري يا ديداري (تيزبيني)، قدرت عضلاني زياد يا برعكس حركت عضلاني ظريف ولي ماهرانه دارند. حتي ممكن است وزن بدن در بعضي مشاغل به عنوان يك فاكتور مهم در نظر گرفته شود.
با توجه به پيشرفت روزافزون علم، در حال حاضر توانستهايم اطلاعات بسيار زيادي درباره چنين تفاوتهاي فردي و ويژگيهاي بدني بدست آوريم كه اغلب اين اطلاعات براي يك روانشناس كه وظيفه مهم انتخاب و گزينش افراد را براي انجام فعاليتهاي متناسب با وضعيت جسماني آنها دارد، بسيار مفيد است. مطالعه تفاوتهاي فردي مشخص ميسازد كه اغلب اين تفاوتها خواه فيزيكي و يا رواني در بين مردم از يك توزيع پراكندگي مشترك و واحدي پيروي ميكند.
2- تفاوت در هوش: افراد در جامعه داراي بهره هوشي (IQ) متفاوتي هستند. اما در مجموع توزيع افراد از نظر هوشبهر نيز بهنجار است. بدين معني كه عده كمي كم هوش و يا خيلي باهوش هستند، ولي غالب افراد از نظر بهره هوشي در حد متوسط هستند.
هوش يك شخص غالبا شاخص بسيار خوبي از توانايي او در سازش با مشكلات متفاوت زندگي، يادگيري و تجربه اندوزي است. هوشبهر را ميتوان به وسيله آزمونهاي مختلف هوشي كه توسط روانشناسان سنجش و اندازهگيري كرد. قطعا به سختي ميتوان نقش هوش را در مشاغل مختلف و به طور كلي در صنعت و تجارت ناديده گرفت. بدين ترتيب اگر بخواهيم در بخشهاي ياد شده موفق باشيم، بايد افرادي را به كار گرفت كه حداقل از بهره هوشي متوسط و بالاتر از آن برخوردار باشند.