رهنمودهای لطیف علامه جعفری

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار

*تنها نیایش است که می تواند غربت مرگبار ما را به انس با جهان هستی مبدل نماید.
********************


*هیچ عملی بدون عکس العمل در صحنه هستی بوجود نمی آید خواه خوب و خواه زشت.
********************


*سعادتمند کسی است که همواره خود را در مرز "طبیعت" و "ماوراء طبیعت" احساس کند.
********************


*حرکت کشتی نجات آدمیان احتیاجی به دریا ندارد. این کشتی از قطره اشک مقدسی می
گذرد که برای حسین ریخته شود.
********************


*صبری که سکوی پرواز است برای پرواز در فضای والای انسانی و موجب تجلی خدا بر انسان
صبر در مقابل لذت هاست
 

Sarp

مدیر بازنشسته
یکی از فامیل میگه یه روز که شب رو مهمون علامه بودیم ، صبح پاشدیم واسه نماز صبح !

علامه حین وضو یه دفه گفت :
اگه اون دنیا بفهمیم حق با ابلیس بوده که نخواسته جز خدا بر کس دیگه ای سجده کنه و بین ابلیس و آدم ، ما بازنده میدان بوده ایم ، تکلیف چیه ؟

بعد مشغول نمازش شد !
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
یکی از فامیل میگه یه روز که شب رو مهمون علامه بودیم ، صبح پاشدیم واسه نماز صبح !

علامه حین وضو یه دفه گفت :
اگه اون دنیا بفهمیم حق با ابلیس بوده که نخواسته جز خدا بر کس دیگه ای سجده کنه و بین ابلیس و آدم ، ما بازنده میدان بوده ایم ، تکلیف چیه ؟

بعد مشغول نمازش شد !
اگر واقعا علامه این حرف رو زده باید ببینیم چه دیدی نسبت به این صحبت داشته و چه اندیشه ای پشت این حرف هست.....
در هر حال متنی میذارم که موضوع سجده ابلیس بر آدم رو روشن میکنه....

شیطان یکی از مقربان الهی بود که بعد از سالها عبادت به علت سرپیچی از فرمان الهی از درگاه الهی رانده شد. او از جنیان بود و از فرمان الهی مبنی بر سجده در پیشگاه آدم سرپیچی نمود. خداوند متعال می فرماید: «قال: رب فانظرنی الی یوم یبعثون* قال: فانک من المنظرین* الی یوم الوقت المعلوم، ص/81-79»؛ ابلیس گفت: پروردگارا، پس مرا تا روزی که برانگیخته می شوند، مهلت ده، خداوند فرمود: تو از مهلت یافتگانی تا روز معین معلوم. گویا این وقت نزد خود شیطان نیز معلوم است. کار شیطان تزیین و بزرگ جلوه دادن دنیاست، چنانکه خداوند متعال از قول او می فرماید: «لازنین لهم فی الارض، حجر/39»؛ قطعاً گناهان را در زمین برای آنان می آرایم. لذا ممکن است حتی بعد از هلاکت شیطان نیز کسانی که شیطان بذر اعمال زشت را در وجودشان کاشته، همچنان مرتکب معصیت شوند.

خداوند متعال در آیه شریفه ای از زبان شیطان خطاب به مشرکین می فرماید: «انی بریء منکم، انی اری مالاترون انی اخاف الله، انفال/48»؛ من از شما بیزارم، من چیزی را می بینم که شما نمی بینی، من از شما بیمناکم. وجود شیطان و شیطنت و اضلال او خود مبنی بر حکمت و مصلحتی است. به موجب همان حکمت و مصلحت، شیطان شر نسبی است نه شر حقیقی و واقعی و مطلق. شیطان کافر بود. و به خدا علم و یقین داشت. در مقابل خدا می گوید به عزت خودت همه آنها را گمراه می کنم: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین» (ص/82)؛ همچنین می گوید: «رب فانظرنی الی یوم یبعثون»؛ پروردگارا پس مهلتم ده که تا روز قیامت زنده بمانم (ص/79)؛ اعتقاد به خدا و قیامت داشت. تنها داشتن اعتقاد و علم، برای ایمان کافی نیست بلکه انسان باید نسبت به آنچه اعتقاد دارد رام باشد. «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»؛ و با اینکه پیش نفس خود به یقین دانستند (معجزه خداست) از روی ستمگری و نخوت آن را انکار کردند (نمل/14) باید خودمان را بشناسیم. اگر حقیقتی را که می شناسیم و می دانیم، منکر می شویم، پس ما جاحدیم و مؤمن نیستیم. بشر صرف اینکه به یک مطلب علم پیدا کند کافی نیست که مؤمن باشد بلکه باید حالت عصیان و تمرد نیز نداشته باشد.

در آیه (و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لادم، اعراف/ 16-11)؛ خداوند مى گوید: ما شما را آفریدیم و سپس صورت بندى کردیم، بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آنها قرار داشت اگر چه جز آنها نبود) فرمان دادیم، براى آدم (جد نخستین شما) سجده کنند. همگى (این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و) براى آدم سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود. (فسجدوا الا ابلیس لم یکن من الساجدین). سجده فرشتگان براى آدم به معنى “سجده پرستش “ نبوده است، زیرا پرستش مخصوص خداست، بلکه سجده در اینجا به معنى خضوع و تواضع است. در این آیه مى گوید: خداوند “ابلیس “ را به خاطر سرکشى و طغیانگرى مؤاخذه کرد فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟ (قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک).

او در پاسخ به یک عذر ناموجه متوسل گردید، گفت: من از او بهترم، به دلیل این که مرا از آتش آفریده اى و او را از خاک و گل! (قال انا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین). گویا چنین مى پنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکى از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمى کرد و به خاطر تکبر و خودپسندى دروغ مى گفت. اما امتیاز آدم در این نبود که از خاک است، بلکه امتیاز اصلى او همان “روح انسانیت “ و مقام خلافت و نمایندگى پروردگار بوده است. از آنجا که امتناع شیطان از سجده کردن، براى آدم (ع) یک امتناع ساده و معمولى نبود و نه یک گناه عادى محسوب مى شد، بلکه یک سرکشى و تمرد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود به این جهت، مخالفت او سر از کفر و انکار علم و حکمت خدا درآورد و به همین جهت، مى بایست تمام مقامها و موقعیتهاى خویش را در درگاه الهى از دست بدهد، به همین سبب خداوند او را از آن مقام برجسته و موقعیتى که در صفوف فرشتگان پیدا کرده بود بیرون کرد و به او فرمود: از این مقام و مرتبه، فرود آى. (قال فاهبط منها).

سپس سرچشمه این سقوط و تنزل را با این جمله، براى او شرح مى دهد که: تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى. (فما یکون لک ان تتکبرفیها). و باز به عنوان تأکید بیشتر، اضافه مى فرماید: بیرون رو که از افراد پست و ذلیل هستى. (فاخرج انک من الصاغرین) یعنى؛ نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گراییدى. از این جمله به خوبى روشن مى شود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود. از امام صادق (ع) نیز نقل شده که فرمود: اصول و ریشه هاى کفر و عصیان، سه چیز است حرص و تکبر و حسد؛ اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، و تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند، و حسد سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رساند!.

اما داستان شیطان به همین جا پایان نیافت، او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد این بود که گفت: خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده و زنده بگذار. (قال انظرنى الى یوم یبعثون). این تقاضاى او به اجابت رسید و خداوند فرمود: تو از مهلت داده شدگانى. (قال انک من المنظرین). ولى او نمى خواست براى جبران گذشته زنده بماند و عمر طولانى کند، بلکه هدف خود را از این عمر طولانى چنین بیان کرد: اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو کمین مى کنم و آنها را از راه به در مى برم. (قال فبما اغویتنى لا قعدن لهم صراطک المستقیم) تا همانطور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهى بیفتند!
 

Sarp

مدیر بازنشسته
این آقا چن کاست هم از صحبتای علامه داره
صحبتایی که مثلا سر سفره بینشون رد و بدل شده


دیدی علامه فراتر از این پستی بود که شما زدین !
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
این آقا چن کاست هم از صحبتای علامه داره
صحبتایی که مثلا سر سفره بینشون رد و بدل شده


دیدی علامه فراتر از این پستی بود که شما زدین !
پستی که من زدم با توجه به مستندات قرآنی هست....
عمدا" نظر شخصی خودم رو دخیل نکردم که همچین برداشت هایی پیش نیاد.....
اما نقلی که شما از علامه مطرح کردین مستند نیست....
با این حال با خوش بینانه ترین حالتش اون رو مستند فرض کردم و گفتم که باید ببینیم اندیشه و تفکر علامه نسبت به این حرف چی هست؟؟؟
با توجه به یه جمله اونم از یه عالمی که اهل فلسفه هست، نمیشه نتیجه گرفت و برداشت کاملی کرد.....
باید موضوع رو بازتر میکردن....
 
بالا