بلند شد به طبقه بالا رفت. انگار با پتك زدند توی سرم. باورم نمی شد فرهان چنین آدمی شده باشد. خدا می داند چقدر به او فشار آمده كه دست به چنین كاری زده بود. خب البته با تصوراتی كه او كرده بود، حق داشت. وقتی با دفترچه حساب پس انداز برگشت، آن را به من داد و گفت:
· اینو بهش بدین.
· خودتون بهش بدین، من با اون كاری ندارم.
· روم نمی شه. من هنوز منصور رو دوست دارم. به خدا فقط ازش گله مندم. نمی خوام رابطمون به هم بخوره.
· منصور هم شما رو خیلی دوست دارهف باور كنید شما دچار سوء تفاهم شدین. منصور منو نمی خواست، من منصور رو دوست داشتم. وقتی بهش گفتم، گفت اول به خاطر گیتی، دوم به خاطر فرهان، نمی تونم باهات ازدواج كنم. دوست ندارم فكر كنه زرنگ بازی در میارم، تو حق فرهانی. خیلی هم از شما تعریف كرد. بعد به همین علت از خونه ش اومدم بیرون. چون می گفت نمی تونیم با هم ازدواج كنیم. ولی عشق منصور راه قلبم را بسته بود. هسچ كس رو نمی تونستم دوست داشته باشم. این بود كه وقتی منصور منو برای شما خواستگاری كرد، رد كردم. بعد بهرام اومد وسط و بقیه ماجراها كه می دونین.
· واقعاً این طوری بود.
· بله، به خدا قسم.
· پس من شیش ماهه در اشتباهم. خدایا منو ببخش! چه اشتباهی كردم!
و سرش را میان دستهایش گرفت.
· من به منصور نمی گم ازش دزدی كردین. مطمئن باشید، فقط چون شرفم رو گرو گذاشتم كه این پول رو براش زنده كنم، پول رو بهش پس می دم. می گم طرف اومده پولها رو داده به فرهان، اونم به خواهش من برات حساب جدا باز كرده.
· ازتون ممنونم. شما زن بزرگواری هستین. همیشه به منصور غبطه خوردم.
· اگه با چشمهای خودم منصور رو خونه الناز اینها ندیده بودمف فكر می كردم این بساط هم حقه بازی بوده و قصد تلافی داشتین مهندس.
سكوت كرد و بعد گفت:
· به بچه كاری نداشته باش گیسو، خواهش می كنم.
· بچه بدون پدر و مادر، به دنیا نیاد راحت تره.
· من به منصور می گم.
· اون وقت منم می گم.
· گیسو، عاقل باش تو مادری، چقدر بی رحمی!
· این كار لازمه، فرهان.
· نمی دونم چی بگم. اقلاً چند روز صبر كن.
· من از منصور جدا می شم، هیچ شكی ندارم. حالا شما چرا حرص می خوری؟ شما كه باید خوشحال بشی.
· من راضی به مرگ بچه نیستم. تو رو دوست دارم گیسو، اما قاتل نیستم. دوست ندارم این دنیا كامروا باشم و ان دنیا در عذاب.
· به شما ربطی نداره، شما منو متوجه كردی، حالا خودمم تصمیم می گیرم.
فرهان كلافه بود، بعد گفت:
· میوه بخور، گیسو جان.
· ممنونم. زحمت رو كم می كنم. فقط خواهش می كنم برای منصور رفیق خوبی باشین. اون شما رو مثل برادر خودش می دونه. منصور خیلی تنهاست. اگه برای من همسر با وفایی نبود، برای شما دوست و برادر خوبیه، مطمئن باشین منصور آدمی نیست كه سرش كلاه بره. اما با اطمینانی كه به شما داره باور نمی كنه كه مسبب همه بدبختیهای مالیش شمایید. از این جریان هم به كسی چیزی نگین.
و به شكمم اشاره كردم.
· ماشین دارین؟
· آره ماشین منصور هنوز پیش منه، هر موقع جدا شدم بهش پس می دم. هنوز زنشم.
· اون حاضره دار و ندارش رو بده. ولی شما رو از دست نده.
· منم حاضرم بچه م رو از بین ببرم، ولی با اون زندگی نكنم.
· نمی خوای در مورد منصور تحقیق بیشتری كنی؟ شاید سوءتفاهم بوده.
· مگه شما نمی گی با المیرا در ارتباطی؟ مگه نمی گی المیرا گفته الناز و منصور با هم رابطه دارن؟ پس جای شكی باقی نمونده.
سكوت كرد.
· چیزی می خواین بگین مهندس؟
· آره یعنی نه، خواستم بگم، عجله نكنید.
به خانه آمدم. باز حالم بد شد. یاد گیتی افتادم كه چه ویاری بدی داشت و چقدر زجر كشید. كلی اشك ریختم كه هر دو فدای یك نامرد شدیم. چه قسمتی ما داشتیم. این همه آدم حسابی دور و برمان بود، مثل ندید بدیدها چسبیدیم به این رذل هوسباز، كه حالا به دنبال الناز رفته بود.
آن شب نمی دانم از هیجان بود، ترس و اضطراب عمل بود، یا عذاب وجدان بود كه خیلی دیر خوابم برد. وقتی هم خوابیدیم آن قدر خوابهای پریشان دیدم كه با جیغ و داد از خواب پریدم. هر چه فكر كردم به یاد بیاورم چه خوابی دیده ام، موفق نشدم. سر صبحانه انگار جرقه ای به مغزم خورد و یك چیزهایی یادم آمد. خواب دیدم گیتی در یك بیابان وحشتناك می دود. كفشهایش از پایش درآمده بود و پریشان حال بود. هرچه صداش می زدم، به من اهمیت نمی داد. آخر به او رسیدم و گفتم:
· تو چته؟ چرا اینقدر پریشونی؟
نگاه غضبناكی به من كرد و گفت:
· این طوری می خواستی جای منو برای منصور پركنی، عوضی احمق؟
گفتم:
· حرف دهنت رو بفهم. شوهر تو آدم نیست. من و تو فدای یه حیوون شدیم.
· ولم كن. می خوام برم پیش بچه هام. ولم كن، بی وجدان.
و از من دور شد.
با جیغهایی كه می كشیدم و گیتی را صدا می زدم، از خواب پریدم. از چای خوردن دست كشیدم. دیگر اشتها نداشتم. بچه های گیتی؟ گیتی كه فقط یه بچه داشت. نكنه من دارم اشتباه می كنم. ولی نه، خودم منصور رو دیدم. خودش گفت اونجا بودم، ولی چرا؟ نمی دونم. در هر صورت دوبار زیر قولش زده، اول اینكه رفته پیش الناز، دوم اینكه كتكم زده. خواب زن چپه، گیتی واسه من ناراحته، برای بچه من كه می خوام از بین ببرمش.