[FONT=times new roman, times, serif]پنج شنبه به منزل بهرام و خانواده اش رفتیم استقبال و پذیرایی خیلی گرمی از من وپدر کردند. پدر با بهرام تخته بازی کردند .من هم با بهرام وبنفشه و مادرش گرم صحبت بودم. از گوشه کنایه های مادر وخواهر بهرام پی میبردم از توجه بهرام به من راضی اند . بهرام از خوشحالی در پوشت نمی گنجید . راستش من هم چنین حالتی داشتم . بهرام شب ما را به منزل رساند ورفت.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]صبح جمعه ساعت یازده صبح خانم متین تماس گرفت .بعد از سلام واحوالپرسی برای رد گم کردن گفتم : پس گیتی ومنصور رفتن بیرون؟ این گیتی که یه سری به ما نمی زنه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گفت: پس کی می خواین به آقای رادمنش حقیقت رو بگین؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
· کم کم درست میشه مادر جون[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
· انشاءا....[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
· خب چه خبرها؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
· منصور که تو اتاقشه .از دیروز حوصله ش سرجاش نیست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
· چرا مادر؟[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]
· گیسو جان! من دلم نمیخواد تو رو از دست بدم ،منصور هم همینطور. ولی خب، مثلا میخواد مردونگی کنه. می دونم بهرام از منصور بهتره ولی ما هم دلمون به تو خوشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آهسته گفتم : منم همینطور مادر! ولی مشکل از طرف من نیست . خودتون شاهدین که راضی بودم ، ولی دیگه از دست رفتارش و حرف هاش خسته شدم .حالا هم که اینطور پیش اومده...... بابا ببخشین ممکنه زیر سیب زمینی رو کم کنین؟ الان میسوزه [/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]باشه عزیزم و به آشپزخانه رفت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آهسته گفتم: مادرجون! منصور خودش اعتراف میکنه نمیتونه منو خوشبخت کنه .این جمله یعنی چی؟ خب یعنی نمیتونه منو به اندازه گیتی دوست داشته باشه.غیر از اینه؟ شما راضی هستین من یه عمر بدبخت بشم؟ وقتی منو برای فرهان خواستگاری میکنه ، یعنی دست از سرم بردار .درسته؟[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]لیاقت نداره خاک بر سر! آخر هم می دونم زن می گیره ها! ولی معلوم نیست به تور کی بخوره .[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]ایشاءا.... یه زن خوب گیرش میاد. بهتره اذیتش نکنیم مادر جون، توکل بر خدا. ولی خواهش میکنم اگه به بهرام جواب مثبت دادم .از من دلخور نشین [/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]می دونم عزیزم .تو چه تقصیری داری؟ ولی من تو رو میخوام دخترم. تو بوی گیتی رو می دی .بوی محبت ، بوی صفا ، بوی صداقت . و زد زیر گریه[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]مادرجون خودتون رو ناراحت نکنین، بالاخره یه طوری میشه. شاید قسمت منصور یکی بهتر از منه[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]هیچکس نمی تونه جای تو وگیتی رو واسه ما پر کنه[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم .هیچکس هم جای شما ومنصور رو واسه من پر نمی کنه[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]پدرت رو فرستادی دنبال نخود سیاه؟آره؟ یه مدت منو فریب دادین، حالا نوبت ایشونه؟[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]چه کنیم مادر؟خودم دارم دیوونه میشم.از دست این گیتی، اگه اومد بگین با من تماس بگیره[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]پدرت اومد؟[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]بله[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]قربونت برم عزیزم، کاری نداری؟[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]نه، خوشحال شدم مادر[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]خدانگهدار[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]خدانگهدار وگوشی را گذاشتم[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]سیب زمینی هات سرخ شد بابا! اگه کار دیگه ای هست بگو[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]ممنونم، کاری نیست .فقط باید برنج رو دم کنم .البته سالاد هم باید درست کنم[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]سالاد رو بده من درست کنم .گیتی کجا رفته؟پدر سوخته بی فکر! همچین چسبیده به شوهرش، انگار شوهر قحطه .نمی گه یه بابایی دارم ، یه خواهری دارم [/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]رفتن خونه یکی از دوستهای منصور .می دونی بابا؟ این منصور آهن ربا داره، تقصیر گیتی نیست[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]اینم خواست خدا بوده. اگه همه رو از دست دادیم ، اقلا گیر آدمای خوبی افتادیم. هم منصور خوبه ، هم مادرش .منصور رو به اندازه علی دوست دارم .بس که این پسر مهربون ومودبه[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]بله، همینطوره.گیتی شانس آورد[/FONT]
- [FONT=times new roman, times, serif]تو هم شانس میاری دختر گلم .خدا جای حق نشسته[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]************************[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بهمن ماه را پشت سر می گذاشتیم .پدر چند بار اصرار کرد که باید به گیتی ومنصور بگویی بیایند اینجا .من هم قهر با گیتی را بهانه کردم و گفتم یا جای من اینجاست یا جای او. اگر گیتی بیاید من می رم بیرون . و بیچاره پدر باز کوتاه آمد. چندبار با منزل خانم متین تماس گرفت تا با گیتی صحبت کند، که گفتند گیتی رفته بیرون. بهرام مرتب به دیدن ما می آمد.اما دریغ از خواستگاری . احساس میکردم مرا بازی می دهد. در آن مدت بقدری اعصابم بهم ریخته بود که اندازه نداشت. از آنطرف دروغی به پدر گفته بودم ومجبور بودم ، بخاطرش روزی صدبار دروغ بگویم .از طرف دیگر پدر مشکوک شده بود و غصه میخورد .از آنطرف منصور هم حال درست وحسابی نداشت و اعصابش درهم برهم بود.بهرام هم یک قدم به پیش و یک قدم به پس داشت و با صراحت خواستگاری نمیکرد .از آنطرف فرهان بود که دلم به حالش می سوخت .فقط منتظر بودم تنها بشوم واشک بریزم .تمام این فشارهای روحی برمن بشدت سنگینی میکرد و داشت مرا از پا در می آورد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در چنین وضعیتی کیارستمی در شرکت در مقابلم ظاهر شد و گفت: خانم رادمنش بی شاخ و برگ می رم سراصل مطلب .از مهندس متین خواهش کردم برای بارسوم از طرف من از شما خواستگاری کنن ، ولی نپذیرفتن و گفتن دیگه برای کسی از شما خواستگاری نمی کنن .حالا خودم قدم پیش گذاشتم .البته می دونم چهارده سال با هم تفاوت سن داریم و شما خیلی خیلی سرتر و زیباتر از من هستین .درسته چهره جالبی ندارم، ولی قول می دم هرچه قیافه م زیبا نیست، در عوض سیرتم رو زیبا کنم. من به شما علاقمندم و قول می دم زندگی خوبی براتون فراهم کنم .یه زندگی پر از محبت، عشق،آسایش ورفاه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]حیرت زده شده بودم، ولی خودم را خیلی کنترل کردم و خیلی خونسرد گفتم: خواهش میکنم مهندس! این حرفها چیه؟ اصل قلب آدمهاست ، ولی اجازه بدین فردا جواب قطعی رو بهتون بدم[/FONT][FONT=times new roman, times, serif][/FONT]