رد پای احساس ...

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]آدم به خدا خیانت کرد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]خدا غم را آفرید،تنهایی آفرید،[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]اما راضی نشد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کمی تامل کرد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]آنگاه عشق را آفرید[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]نفس راحتی کشید[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]انتقامش را گرفته بود از آدم[/FONT][FONT=&quot]!!![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



حرف هائی هست
که نمی شود نوشت
مثل همین چشم های تو
که در تمام قصّه های عشق
جا نمی شود
باید به باران زدُ
تا مغز استخوان عشق
تو را نم کشید
بعضی حرف ها را
نمی شود نوشت!


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses]



تو را من
با خیالی دوست می دارم
که از اقصی نقاط رؤیاها
تو را پیش من می آورد
و دستت را
توی دست شعرم می گذارد


[/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR]
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[FONT=_L4i_Dast-Nevis]نردبامی که به اندازه دلتنگی من قد بکشد[/FONT]


[FONT=_L4i_Dast-Nevis]پشت دیوار کسی یافت نشد[/FONT]

[FONT=_L4i_Dast-Nevis]تکیه بر حسرت خود خواهم زد[/FONT]
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پرنده بود و آسمان !

سکوت بود و جاده و خطی که می رفت ...

من بودم و تو !

باران بود و آغوش گرمت که چتر من شد ...

باز هم جاده ...

.

.

.

جاده پا برجاست و رد پای من و تو را می نگرد !

پرنده هست و آغوش آسمان را رها نمی کند ...

باران هست واشکهای مرا می شوید ...

می بینی بی وفا ؟!

تنها من ، تنها شدم ...

تنها من هستم که ...

من هستم و یاد بودنت ...!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پاهايم را

روي ردپاي تو مي گذارم ...

شايد فكر كنم

داريم پابه پا

راه مي رويم !

نه ...

پاهايم را مي گذارم تا گرگ بيابان

ردپايت را نشناسد !

شايد هم گذاشتم

تا تو را

پيدا كنم ...!

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مدتی‌ست دیگر صدايم را نمی‌شنوی

صدایت را نمی‌شنوم

درست از همان روز که گفتی تنهایت نمی‌گذارم ...

می‌نويسم

شاید بخوانی

اما حالا دیگر خواندنت هم دردی را از من دوا نمی‌کند

می‌دانی

روزها می‌گذرند

ماه ها می‌گذرند

و سال‌ها نیز خواهند گذشت

اما چيزی در من تغيير نمی‌کند ...

هیچ چيز

انگار كه چيزی را گم کرده باشم

هر روز به دنبال‌اش می‌گردم ...

نمی‌دانم گم کرده‌ام

یا جایی جا مانده است

یا شاید تو آن را با خود برده‌ای !

جایش خالی است ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گاهی آنقدر دلنازک می شوی[/FONT]
[FONT=&quot]که با کوچکترین حرف میشکند شیشه نازک دلت[/FONT]
[FONT=&quot]گاهی آنقدر دلگیر می شوی[/FONT]
[FONT=&quot]که با کوچکترین حرف گیر میدهی به عشقت[/FONT]
[FONT=&quot]گاهی آنقدر دلبر میشوی[/FONT]
[FONT=&quot]که با کوچکترین حرف دل می بری با گیر هایی که داده ای[/FONT]
[FONT=&quot]و اینگونه میشکنی شیشه فاصله ها [/FONT]
[FONT=&quot]میبندم چشمانم را تا شاهد خورد شدن احساسم نباشم[/FONT]
[FONT=&quot]میگیرم گوش هایم را تا صدای شکستنش را نشنوم[/FONT]
[FONT=&quot]اما افسوس صدایش تمام قلبم را به لرزه در آورده است[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ...
اما وقتی ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ، ﺷﻨﯿﺪﻡ ، ﺭﻓﺘﻢ ، ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢکه....
ﻧﻪ !!! ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ و ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺗﺮ و ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ، ﻧﯿﺸﺸﺎﻥ ﺳﻤﯽ ﺗﺮ
!
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیروز و فردا مرا فریب دادند...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دیروز با خاطراتش و[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] فردا با وعده هایش...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی چشم گشودم امروز نیز گذشته بود.[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]فراموشی می آید[/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]مثل همین پائیز[/FONT]
[FONT=&quot]با ابرهای سهمگینش[/FONT]
[FONT=&quot]دیروز برگ خشکی دیدم[/FONT]
[FONT=&quot]که نمی دانست[/FONT]
[FONT=&quot]از کدام شاخه جدا شده دلم گرم است به بودنش،میدانی یعنی چه؟؟[/FONT]
[FONT=&quot]دلم گرم است ،به خدا[/FONT]
[FONT=&quot]به بودنش،به نگاهش ،به همراهی اش[/FONT]
[FONT=&quot]به اطمینان ناب وخالصش[/FONT]
[FONT=&quot]حتی به سکوتش!![/FONT]
 
پاییز را دیدی؟!
آنان که رنگ عوض کردند، افتادند!
یادمان باشد،
محبت تجارت پایاپای نیست،
چرتکه نیندازیم که من چه کردم و در مقابل تو چه کردی!
بی شمار محبت کنیم،
حتی اگر به هردلیلی کفه ی

ترازوی دیگران سبک تربود..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پاییز را دیدی؟!
آنان که رنگ عوض کردند، افتادند!
یادمان باشد،
محبت تجارت پایاپای نیست،
چرتکه نیندازیم که من چه کردم و در مقابل تو چه کردی!
بی شمار محبت کنیم،
حتی اگر به هردلیلی کفه ی

ترازوی دیگران سبک تربود..
[FONT=&quot]می پسـندم پاییـز را که معافـم می کنـد از پنـهان کردن دردی که در صـدایم می پیچـد ُ اشکی که در نگاهـم می چرخـد آخر همه مـی داننـد سـرما خورده ام[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]آدم ها[/FONT]
[FONT=&quot]
ظاهر آسوده را بیشتر دوست دارند[/FONT]


[FONT=&quot]
تا آسودگیِ خاطر را[/FONT]


[FONT=&quot]
دست‌هایت را در جیب‌هایت فرو کن[/FONT]


[FONT=&quot]
بگذار آدم‌ها از باور‌های خودشان عکس بگیرند ..[/FONT]
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به عزیزترین دوست: yosam



ايمان مي آورم به دوستي و صداقت قاصدک****

سال هاست که ،

صدايم را شنيد ...

نگاهم را خواند ...

محبتم را فهميد ...

غصه هايم را گريست ...

خوشي هايم را خنديد ...

و همه شان را رساند به دوردست هاي خاکستري !

اين روزها ، بيشتر از هميشه ،

قاصدک را مي خوانم !

و "تو" امروز هر چه قاصدک ديدي ،

جز پيام دلتنگي هاي من چيزي از او نخواهي شنيد !
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به yosam

تقدیم به yosam


در اين دنياي نامردي
سياهي و بدي،سردي

درين گردونه آشوفته
که پاکي و صفا خفته

همه مخلوقه بي وجدان
دو رنگ و جاهل و نادان

به فکر خوردن و خفتن
نه پاس و شکر او گفتن

در اين بازار خف آور
ندارم هم ره و ياور

شدم حيران و سرگردان
ندارد اي خدا پايان؟

چرا پس اين تنه خسته
به اين بازار،دل بسته

چرا پس جان بي وجدان
نميگيرد کمي سامان

مدام اين را به دل گويم
ولي پاسخ نجويم

اگر خواهي نشي رسوا
بشو همرنگ اين دنيا

ولي افسوس کاره جان
ندارد لحظه اي پايان

شو مغلوب عقل آخر
دز اين جنگ دل و داور

کند در قعر اين مرداب
مرا آخر دلم در خواب...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفت جبران مي کنم

گفتم کدام را؟

عمر رفته را...

روي شکسته را...

دل مرده اما تپيده را...

حالا من هيچ! جواب اين تار موهاي سفيد را مي دهي؟

نگاهي به سرم کرد و گفت:چه پير شده اي!

گفتم جبران مي کني؟

گفت کدامش را...
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
تو می گذری…من می گذرم
تو از من – من از دل
تو می خندی…من می خندم
تو به من – من به روزگار
تو می گریزی…من می گریزم
تو از عشق – من از خاطره
تو می روی…من می روم
تو از اینجا – من ازاینجا
کاش می فهمیدی از اینجا ……. تا …… اینجا
چقدر
فاصله
است !
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوری فقط تعبیری ست که فاصله ها از ما دارند،اما

بی خبرند از نزدیکی دلهایمان!

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه این شمع روشن

نه من

که خواب ندارم

هیچ چیز به یاد تو نیست ...!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جانا چه شد دیوانگی

سرمستی و دلدادگی

از هجر بی پایان تو

از عشق بی سامان تو

با جان و دل من سوختم

پروانگی آموختم

یا را چه شد احساسها .
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موجي در اوج بالا آمد ...

از سرم گذشت ...

به دريا بازگشت ...

و من بيشتر در ماسه ها فرو رفتم ...!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا