رد پای احساس ...

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باز هم بگو
دوستت دارم
یا اصلا
بگو مال توام
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها عده ای چنان زیر آب میزنن

که دلت میخواد بهشون بگی :
هی هی با توام به من نگاه کن :
بیا بالا یه نفس بکش لااقل خفه نشی ...!
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر تحمل کم محلى سخته

وقتــــــــــــــى دارى از کل احساست مايه ميزارى...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!

باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند...

مثل :خنده های کسی,نگاه خاصی,صدایی.چشمهایی, تکه کلامهایی...

اصلا ادم باید برای خودش نیمکت دو نفره ای داشته باشد ...تاعصر به عصربه ان سربزند...

شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود...

باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که از قدمهایت خسته شده اند...

فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد...

میزی در کافی شاپ باید شاهد خاطرات ادم باشد...

باید باشند ریتم ها وموسیقی هایی که دگرگونت کنند...

حتی بوی عطری خاص درزندگیت حس شود...

دست خطی که دلت را بلرزاند...

عکس که اشکت را دراورد...

باید باشد...

باید باشد...
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
تو نمی‌فهمی،
من حالم خوب می‌شود
وقتی با یک شاخه نیلوفر
هر روز
برای ندیدنت
کنار اسکله می‌روم...
تو نمی‌فهمی،
من حالم خوب می‌شود
وقتی با یک شاخه نیلوفر
هر روز
نمی‌بینمت...
تو از کجا بفهمی
هر روز
با یک شاخه نیلوفر
غرق می‌شوم...؟
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـاهــــي لال مـــي شود آدم ...

حـرف دارد ؛ ولـــي ...

کلمه نـدارد ... !!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گرماي دستانت
حضور گرمت
معناي فصلها را برايم
بي معنا ميکند
حتي سرماي زمستان را همچون تابستان براي
گرم گرم ميکند
چه لذتي دارد وقتي
ارام بوسه اي ميزني بر پيشانيم
غرق زندگي دوباره ميشوم
لذتي دارد
معيادگاه عشقمان
ان لحظه که ترنم وصال را ميخوانيم
چشمانمان محصور هم ميشود
و ارام دوستت دارم را بر لبمانمان جاري ميکني
ان لحظه من ميشوم ليلي بي رقيب تو
و تو نيز مجنون
و پادشاه قلبم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هم سفر

در این راه طولانی - که ما بی خبریم

و چون باد می گذرد

بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند

خواهش می کنم ! مخواه که یکی شویم ، مطلقا یکی

مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

و یک شیوه نگاه کردن را

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی و رویاهامان یکی

هم سفر بودن و هم هدف بودن ، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست

و شبیه شدن دال بر کمال نیست بل دلیل توقف است

عزیز من

دو نفر که عاشق اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛

واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون ، حجاب برف قله ی علم کوه ، رنگ سرخ

و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند

گر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق

یکی کافیست

عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست

من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در "حضور" است

نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری

عزیز من

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست ، بگذار یکی نباشد

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم

بخواه که در عین یکی بودن ، یکی نباشیم

بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید

بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم

اما نخواهیم که بحث ، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل

اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست


منتخبی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم

نوشته زنده یاد نادرابراهیمی
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دلمـ كہ مے گیرد

بہ خودمـ وعده روزهاے خوبــ ـــ را مے دهمـ...

از هماט روزهاے خوبے كہ سالهاستــ ـــــ

بہ امید رسیدنشاט

تقویمـ را خط خطے مے كنمـ.....
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
آدمها چه موجوداتی دلگیری هستند

وقتی سوزنشان را نخ میکنی

تا برایت دروغ ببافند ...

چقدر میچسبد سیگارت را در گوشه ای بکشی

و هیچ کس با خنده های تو / به عقده هایش پی نبرد

از آدم ها دلگیرم

که خوب های خودشان را از بد ِ تو / مو شکافی میکنند

و بد هایشان را در جیب های لباس هایی

که دیگر از پوشیدنش خجالت میکشند / پنهان میکنند

از اینکه ژست یک کشیش را میگیرند وقتی هوای اعتراف داری

و درد هایت را که میشنوند

خیالشان راحت میشود هنوز میتوانند کمی خودشان را از تو / کشیش تر ببینند

از آدم ها دلگیرم

وقتی تمام دنیایشان اثبات کردن است

همین که گیرت بیاورند

تمام آنچه را که نمی توانند به خورد ِ خودشان دهند به تو اثبات می کنند

به کسی غیر از خود / برتری هایشان را آویزان کنند

تا از دور به کلکسیون افتخاراتشان نگاه کنند

و هر بار که ایمانشان را از دست دهند / آنقدر امین حسابت میکنند

که تو را گواه میگیرند

ایمانشان که پروار شد با طعنه میگویند :

این اعتماد به نفس را که از سر راه نیاورده ام

از آدم ها عجیب دلگیرم

از اینکه صفت هایشان را در ذهنشان آماده کرده اند

و منتظر مانده اند تا تکان بخوری و ببینند به کدام صفت مینشینی

و تو را هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند

خنده ات بگیرد که چقدر شبیه‌شان نیستی

دردشان بیاید ... و انتقامش را از تو بگیرند ...

تا دیگر به آنها این حس را ندهی که کسی وجود دارد که شبیه‌شان نیست

از آدم ها دلگیرم

که گرم میبوسند و دعوت میکنند

سرد دست میدهند و به چمدانت نگاه میکنند . .
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
وقتی هیچ انگیزه ای برای ادامه دادن نداشته باشی یعنی به پوچی رسیدی..

وقتی صُبا دلت نمیخواد از خواب پاشی که یه روز سفید دیگه رو ببینی یعنی به پوچی رسیدی..

وقتی تو خیابون نگاهت به هیچ سمتی کج نمیشه ، وقتی دیدن آدما هیچ جذابیتی برات نداره ، وقتی

راهتو مستقیم ، فقط میری و میری یعنی به پوچی رسیدی..

وقتی لبات فقط سیگار رو حس میکنن ، وقتی طعم عاشقی رو از یاد بردی ،

وقتی حتی حوصله خودتم نداری ، یعنی به پوچی رسیدی..

وقتی برات مهم نیست چی پوشیدی ، برات مهم نیست موهاتو چه مدلی زدی ، برات مهم نیست آرایشت
چجوری باشه، یعنی به پوچی رسیدی..

وقتی دنیات شده رنگ دنیای هدایت، رنگ دنیای فروغ ..یعنی به پوچی رسیدی

وقتی تنها سرگرمیت شده گوش دادن به موزیک بی کلام ، وقتی از همه ی حرفای تکراریِ حتی تو آهنگا خسته شدی ،

وقتی میدونی که قرار نیست از این حالت بیرون بیای ، وقتی گذر زمان هیچی معنی برات نداره ، وقتی

هیچ عجله ای برای رسیدن نداری ، یعنی به پوچی رسیدی..

وقتی حتی از فکر خودتم خسته شدی ، وقتی حتی صدای سکوتم آزار دهنده شده ، وقتی

حتی خنده دار ترین جک دنیام برات بی مزه ست ، وقتی به آدمایی که از ته دل میخندن پوزخند میزنی ،

وقتی دیگه هیچ حسی برات نمونده ، حتی تنفر ، حتی حسادت ،

وقتی رنگ بی تفاوتی گرفتی ، یعنی به پوچی رسیدی..

وقتی همه چی رو سفید میبینی ، وقتی دوست داری هیچ وقت به خونه نرسی ،

وقتی نمی تونی حتی اشک بریزی ، یعنی به پوچی رسیدی..

وقتی حوصله حرف زدن نداری ، وقتی همه ی جواب سوالا رو با یه آره و نه تموم می کنی ،

وقتی دستاتو میذاری زیر سرت و به سقف اطاق خیره میشی ، وقتی از بی خوابی چشات سرخ شدن

ولی خوابت نمی بره .. وقتی هیچ تفریحی برات سرگرم کننده نیست ، وقتی هیچکی رو تو زندگی دوست نداری حتی خودتو

وقتی بود و نبودِ بقیه رو کنارت احساس نمی کنی ، وقتی تو یه جمع شلوغ تو ساکت ترینی ..یعنی به پوچی رسیدی

وقتی از دنیا خسته شدی ، از زندگی با آدما خسته شدی ..وقتی دلت می خواد از همه جدا شی

وقتی دلت میخواد زندگیت تو این لحظه متوقف بشه .. میدونی یعنی چی؟!!!

یعنی که الان حس مبهم فروغ رو درک میکنی ،

یعنی الان میفهمی که :

"- بی گمان هیچ کس چون من نکرد .. خویشتن را مایه ی ازار خویش ..."

B.N
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
اینجا هنوز هم کسی نمیدونه...آزادگی جرم ِ یه انسان نیست...

با این حصار ها که تو فکرمون داریم...تنها اِوین مفهومِ زندان نیست
...
آلیس ، کوزِت، مریم و حتی تو.... اینجا کسی فکر ِ شما ها نیست

شاید خدا ، نامرد ِ نامرد ِ ...... شاید خدا جز فکر ِ مردا نیست...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اگر تلخ مینویسم،


ببخش دست من نیست!


این دست ها که خالی میشود از دستهات


جز تلخ نویسی کار دیگری نمیدانند...


وقتی که نیستی


چشمهات زل میزنند به چشمهایم


پلک نمیزنم


لعنتی


همیشه کم دارمت...



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
به روزهای سخت که رسید…
بسیار تفاوت داشت،
آنکس که در روزهای خوب بامن…
بسیار تفاهم داشت…!


 
دلمــــ را کهـــ مرور میکنــــم تمامــ آטּ از آטּ توستـــ

فقـط نقطهــ ای از آטּ خودمـــ …

رویــــ آטּ نقطهـــ هم میخ میکوبــــمـــ …

و قابــــ عکـــس تو را می آویـــزمـــ
 
کـــور شــود هــر آنــکــﮧ

چــشــم دیـدن

عـشــقـمـــآن

و خـوآنـدלּ عـآشـقـآنــﮧ هــآیــمان

را نـــدآرد........!!
 
  • Like
واکنش ها: imah

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
چی شده چرا همه خیره به من نگاه میکنن ؟
چرا جواب نمیدی ؟ من دارم صدات میکنم
لااقل چشماتو باز کن باهات حرفی دارم
عروسکم نکنه تو قهری با من ؟
عجیبه تازگیا تورو که آغوش میگیرم
چشام بسته میشه همش یه کابوس میبینم
از اوناست که بند از بند دلمو می بُره
نمیدونم این کابوس چرا ولم نمیکنه ؟
دیشب خواب دیدم رفتی با گریه پریدم
چرا همه واست گلایل هدیه خریدن ؟
چقد ناز شدی چقد آرومی امشب
تو این لباس سفیده چقد خانومی عشقم
بزار دستاتو بگیرم...

این یه شوخیه نه ؟
این یه شوخیه ؟ نیست ؟
تورو خدا یکی بگه
این اصلا شوخیه خوبی نیست

چرا حرف نمیزنی ؟ چرا ساکتی عشقم ؟
یه چیزی بگو این سکوت تلخو بشکن
یکی یه کاری کنه شاید هنوزم امیدی باشه
یکی یه کاری کنه از این خواب نا امیدی پاشه...
تو که میدونی زندگیم بی تو رنگی نداره
دلم دیگه طاقت دلتنگی نداره
اخه ما اول راهیم دلامون که پیر نشده
ما که به پای هم موهامون سفید نشده...
ببین با اینکه امروز یه روی خوش ازت ندیدم
ولی از اون گلها که دوست داشتی واست خریدم
هرچی تو دلته بگو هرچی میخوان باشن
اصن بگو منو نمیخوای فقط اون چشات باز شن
آخه تو که هیچ وقت رفیق نیمه راه نبودی
تو که جا نمیزدی تو که بی وفا نبودی
تو که میگفتی ازم پا پس نمیکشی
چی شد خسته شدی ازم ؟ چرا نفس نمیکشی ؟

چشاتو باز کن من بی تو دووم نمیارم
به خدا هیچ وقت دیگه هیچ وقت تنهات نمیذارم
من با تو این آسمون سیاهو به نور میکشم
پاشو به خدا من دست از غرور میکشم
خدایا این نفسها زندگیمه هست
تو دنیامو بگیر اما این یکیو نه
تو که آرامشی تو شبهای بد حالیام
داری میری بهشت ؟ منم و تنهاییام
همه میرن اونکه پای عشقت میمونه هست
ببین چسبیده به تنه تو دیوونه مست
همون که میلرزه توی آغوشت دیوونه وار
حالا با اشک اومده بدرقه دیوونه باز
بذار میخواد ببینه تابوت شقایقو
شاید که حس کنه تلخی حقایقو
بذار تو حسرتت بمونه و بسوزه چشمم
انگار آسمونم به عشق ما حسوده امشب

انقد آرومی انگار محاله پاشی
داری با لبخندت به زخمام نمک میپاشی
اخه با معرفت ماها قسم خوردیم به جون هم
زدی زیر قرارامون ؟ کجا میری بدون من ؟
کجا میری بدون من ؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پسر باید باشی تا بفھمی
پول گرفتن از پدر چقدر سخته...
پسرباید باشی تا بفھمی
دوسال تنھای تنھا غربت سربازی کشیدن چقدر سخته...
پسر باید باشی تا بفھمی
دلھره ی شغل اینده داشتن چقدر سخته ...
پسر باید باشی تا بفھمی
از دست دادن عشقت بخاطر پول چقدر سخته ...
پسر باید باشی تا بفھمی
بوق زدن پشت ماشین عروسعشقت چه حالی داره ...
پسر باید باشی تا بفھمی
خوردن بغض برای اینکه مسخرت نکنن که داره گریه میکنه
گریه میکنه
چقدر سخته.....
 

bojol

عضو جدید
دختر که باشی هزار بار هم که بگوید:
دوستت دارد!باز خواهی پرسید:دوستم داری؟!و ته دلت همیشه خواهد لرزید!دختر که باشی هر چقدر هم که زیبا باشینگران زیباتر هایی می شوی که شاید عاشقش شوند!هر وقت که صدایت میکند: خوشگلم!خدا را شکر میکنی که در نگاه او زیبایی!!دست خودت نیستدختر که باشی همه ی دیوانگی های عالم را بلدی!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


دست هایم می گذرند

زیر آسمان چشمانت

لب هایم

ترسیده تر از آننند
که با زبان احساس
سخن بگویند
و مغرورتر از آن
که سیلاب های خواستن را
صرف کنند

این ترس های کوچک

در دهان من

و من به انتظار تو

در درون خود نشسته ام !

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترشحات خوبی هایت
به سنگین ترین نقطه قلبم رسیده است
سبک تر شده ام حالا،مثل پروانه
استشهاد سلولهای بدنم گواهی میدهد
به بیکران شدن روحم در انزوای جسمت
من در ترانه های تو غرق شده ام
جنگ دست و پایم بی فایده است
وقتی روحم را از چنگم در اورده ای
من با تو زنده ام یا مرده ؟

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا اینگونه باور کن...

کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته...

خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟!

نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟

که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟

مرا اینگونه باور کن

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماهیان شهر ما از کوسه هم وحشے ترند

بره هاے این حوالے گرگ را هم مے درند

خنجرے بر قلب بیمارم زدند

بی گناه بود ولے دارم زدنـــــ ـ ـ ـ ـ ـ ــد

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاه کن!

آن دور دستها ...

یکی تنها به انتظار ایستاده ...

لبخندی عاشقانه را !

دستی برایش تکان بده ...

تا بشکند حصار سنگی تنهایی اش!

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا