رد پای احساس ...

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قلبم را محصور میکنی
و ارام جانم میشوی
ولی هرگز کسی
نفهمید
تو در من
بی نهایتی
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهي دلم يه کلمه ميخواد که وقتي خدا رو به اون قسم دادم خيالم راحت شه اجابت ميشه ...
گاهي با هزار دعا صداش ميکنم اما باز چيزي که ميخوام نميشه ...
نميدونم چرا ...
اما الان بدون هيچ کلمه عربي خدايا خيلي چيزا خواستيم و بهش نرسيديم ..
به حق همه اون آرزوهايي که نشد ... عمر و سلامتي پدر و مادرامونو بهمون ببخش ... ... اين آرزوي همه عمر منه ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی رد احساست را
پاک کن
از کنار کسانی که
هرگز معنای احساست را نفهمیدند
بگذار بگویند خودخواهی یا مغرور
بالاخره روزی جای خالیت را
چنان حس میکنند
که دلشان تنگت میشود
و به سراغت خواهند امد
تنها دیگر هرگز مثل سابق تمام
احساست را بهشان نده
اخر لیاقتشان را
ثابت کرده اند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تــمـام نـاتــمـام مـــن
بــا تـــــو ..
تـــمـام مـيـشــود ..

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
يک درخت ميتواند شروع يک جنگل باشد؛
يک لبخند ميتواند آغازگر يک دوستي باشد؛
يک دست ميتواند ياريگر يک انسان باشد؛
يک واژه ميتواند بيانگر هدف باشد؛
يک شمع ميتواند پايان تاريکي باشد؛
يک خنده ميتواند فاتح دلتنگي باشد؛
اميد ميتواند رافع روحتان باشد؛
يک نوازش ميتواند راوي مهرتان باشد؛
يک زندگي ميتواند خالق تفاوت باشد؛
امروز آن “يک” باشيم: )
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو چه ميداني شايد « کس که امروز معشوقه ي توست!! روزي اشتباها شماره خانه اش را گرفته اي و او پاسخ داده باشد!! ببخشيد اشتباه است ........-
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که درگیر عشقش بودی !
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داری و نمی خواهد
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است ....

 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو...
کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار...
هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که آرام میشوم ، دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم
دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ، درد دل میکند با خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت ، حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری ...
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ، و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را....
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ، هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم
درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم...
هر چه دوست داری از من بخوا جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند...
میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند...
نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ....
هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
روزگار این روزها
غریب شده
ادمها در ظاهر هم را میفهمند
اما در باطن هنوز
هم نمیفهمند
روزگار خندهایمان را ربوده
ولی هنوز هم برای
زندگی میجنگیم
هنوز زندگی را میتوان جریان داد
هنوز پشت تمام
اشکهای کودکان سر چهارراهها
رد پدر خوانده را میشود دید
میان تمام گلها ابستن شدنشان در
درد را میشود لمس کرد
میان تمام روزگار عشق
محکوم میشود
به نیستی
نه
به سکوت محض
اخر در این روزگار
کسی خوب عشق را نمیفهمد
ادمهای این روزگار
به دنبال کنسروهای اماده و شیرین هستند
کسی معنای محبت را
از قلب و نگاه نمیفهمد
بلکه همه به این میاندیشند که
پشت تمام این محبتها و عاطفه
دلیلیست
بی رحمانه
روزگار بام ن غریب نیست
تنها
فرق من این هست
شاعری هستم
که کسی او را نمیفهمد
عشق را میستایم
پشت تمام درهای بسته
باز هم مینشینم
شاید هنوز امید نمرده باشد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



همیشه
در بارۀ یک چیز می نویسم :
سکوتم
که پر از غوغای چشم تو ست

و هیاهوی دست هایت

که گل های سرخ را به توفان می کشند
خواب از سر پروانه ها می پرد
باران دیوانه می شود
چنان که پنجره ها
انگشت ماه به دندان می گزند
و شمعدانی ها
به تامّلی نامعلوم ماتشان می برد

همیشه از سکوتی می نویسم

که چون مدادی شکسته
پر از گفتگو ست !

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مرا به نام کوچکم صدا
بزن
بگذار
وقتی با م مالکیت
تمامش میکنی
دلم ذوق کند
a.m
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻫﺮﮐـــﯽ ﺩﻭﺭﺵ ﺷﻠﻮﻏـــﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﻟـــﺸﻢ ﺷﻠﻮﻍ ﺑﺎﺷــــﻪ
 

f-15c

عضو جدید
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد اهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم .....
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
گاهی بخند ...
دنیا،
عجیب کلافه است
دارم شعر می نویسم
رسیده ام به میانه های کاغذ و فکر،
و کاش دختری با موهای قهوه ای
از میان دفترم می گذشت،
صدا میزدم
" خانوم " ...
بر می گشت ،
می خندید،
شعرم تمام میشد لااقل،
و من بغض زنی را
که بی سبب داد میزند ...
"عزیزم ...
شاممان سرد شده است" را ...
اینقدر ...
پشت هم نمی شنیدم
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺍﻥ ﺣﮏ
ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
: " ﻋﺸﻖ ﻣــــــــﻤـــــﻧـــﻮﻉ !"

ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ......
ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩ ﺻﺪﺍ
ﮐﻨﺪ ...
ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻗﻠﺒﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﺗﭗﺪ ﻭ
ﭼﺸﻤﯽ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﺪ ,
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ
ﻣﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻫﻣﯿﺸﮕﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ
ﻣﻦ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺍﻡ ...
ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ " ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ " ﺧﻄﺎﺏ ﮐﻨﻢ !!!
ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻣﻦ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ !
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﭖﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﺩَﺭِ ﻗﻠﺐِ ﻣﻦ ﻗُﻔﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ....
ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﺜﻞ
ﺻﺒﺮﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﮐﺘﺮﻫﺎ ﺟﻮﺍﺯ ﺩﻓﻨﺶ ﺭﺍ
ﺻﺎﺩﺭ کرده اند
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


پاییز را دوست دارم به خاطر غریب و بی صدا آمدنش

رنگ
زرد زیبا و دیوانه کننده اش

خش خش گوش نواز برگ هایش

صدای
نم نم باران های عاشقانه اش

پاییز را دوست دارم به خاطر رفتنش

خیس شدن زیر بارانش !!!

وقتی برگهای پاییز رو زیر پاهات له میکنی ، یادت باشه روزی به تو نفس هدیه میکردن !

و بدان که زندگی چیدن سیبی است که باید چید و رفت

زندگی تکرار پاییز است ، باید دید و رفت عزیزم......
.

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در سرزمین من کسی بوسه ی فرانسوی بلد نیست . . .

اینجا مثل المان پل عشق ندارد . . .

از گل رز هلندی هم خبری نیس . . .

اینجا عشق یعنی اینکه به خاطر چشمهای دور و برت . . .معشوقت را فقط از پشت گوشی بوسیده باشی . .

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همیشه باید کسی باشد



که معنی سه نقطه‌ های


انتهای جمله‌ هایت را بفهمد

...

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ﺍﺳﻤﺶ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻦ

ﮔﺎﻫﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻫﯿﭻ ﮔﺮﮔﯽ ﺑﺮ

ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ!


 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا