رد پای احساس ...

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=5]انگار از همون روزاس حال و هوام رنگ توئه . . .[/h]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز

راه شمال
الان ای کاش نزدیک تو بودم
تو این راه مه آلود شمالی
با این آهنگ دارم دیوونه میشم
پر از بغضم فقط جای تو خالی
ما با هم تا حالا دریا نرفتیم
از اون خونه ، از این دنیای خودخواه
تو رو شاید یه روزی قرض کردم
به اندازه ی یه سفر کوتاه
میخوام تو آینه‌ ها بهتر از این شم
نگاه من نوازشم بلد نیست
به خاطر تو التماس کردم
با لبهایی که خواهشم بلد نیست
میخوام محکم نگه دارمت این بار
تو که باعث دلتنگیم میشی
بلایی به سر خودم می‌ یارم
که تو چشمای من تسلیم میشی
تو مغـروری نمی‌ ذاری بفهمم
که احساست به من تغییر کرده
دلت از آخرین باری که دیدم
توی آغوش سردم گیر کرده
چه خوبه پیرهن منو بپوشی
بهم تکیه کنی تا خسته میشی
تا بارون بند می‌ یاد بمونی پیشم
تو اینجوری به من وابسته میشی
میخوام تو آینه‌ ها بهتر از این شم
نگاه من نوازشم بلد نیست
به خاطر تو التماس کردم
با لبهایی که خواهشم بلد نیست
میخوام محکم نگه دارمت این بار
تو که باعث دلتنگیم میشی
بلایی به سر خودم می‌ یارم
که تو چشمای من تسلیم میشی​
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی نه گریه آرامت میکند و نه خنده

نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان میکنی و میگویی
خدایا تنها تو را دارم
تنهایم مگذار
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
من را از هر طرف نگاه کنی ، عاشق تو از آب در می آیم !
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلـم مـواج است
صدای آبـی ترین احساس در گوش هایـم زنگ می زند
دریا به یـادت هسـت
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوختم…باران بزن شاید تو خاموشم کنی…
شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی…
بزن باران ، من سراپای وجودم آتش است…
پس بزن باران ، بزن شاید تو خاموشم کنی… .


 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم خوش بود که یارم با وفا بود
کمی از زندگیش از آن مابود
ولی
افسوس که فکر ما غلط بود
که زنگ تفریحش
احساس ما بود






آن روزها گنجشک را رنگ میکردند و جای قناری میفروختند

این روزها
هوس را رنگ میکنند و به جای عشق میفروشند

آن روزها مال باخته میشدی

این روزها
دل باخته ......................
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی وقته تک و تنهام،توی باغی از ترانه

منتظر واسه یه خوبی ،یه رفیق بی بهانه

توی دنیای پر از گل، واسه عالمی غریبم

میون این همه خوبی، این منم که بی نصیبم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گاهی دلم میخواهد....

خرمایی بخورم و برای خودم فاتحه ای بفرستم....

شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آرامتر

اینجا

دُختَری

خاطراتش به گور میبرد

یکی خاک

یکی هم سنگ بیاورد

هر چه باشد

یاد عزیزی را به دل دارد

آرامتر لطفا ..
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!

باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند...

مثل :خنده های کسی,نگاه خاصی,صدایی.چشمهایی, تکه کلامهایی...

اصلا ادم باید برای خودش نیمکت دو نفره ای داشته باشد ...تاعصر به عصربه ان سربزند...

شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود...

باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که از قدمهایت خسته شده اند...

فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد...

میزی در کافی شاپ باید شاهد خاطرات ادم باشد...

باید باشند ریتم ها وموسیقی هایی که دگرگونت کنند...

حتی بوی عطری خاص درزندگیت حس شود...

دست خطی که دلت را بلرزاند...

عکس که اشکت را دراورد...

باید باشد...

باید باشد...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


قسم به نام کوچـک عشــق
قسم به تـو
قسم به های وهوی ِ دل
قسم به چشم ِتو
که ضرب ِنبـض ِ شــعر
بسته به تــار تـــار ِمـوی تو
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
عشق کلام ساده ای نیست
همین که
تو حضور داری
همینکه همین نزدیکی میبینمت
همینکه وقتی نگاهها سمتم هست
بی خیال تمام نگاه ها
به تو مینگرم
ارام در دلم فقط نگاهت را میخواهم
خودت را میخواهم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خندم ، ساده میگریم ...

ساده می گذرم ، بلند می خندم و با هر سازی می رقصم ...

نه اینکه دل خوشم ، نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد ...

مدتی طولانی شکستم ، زمین خوردم ، سختی دیدم

گریه کردم و حالا ...

برای زنده ماندن ، خودم را به کوچه علی چپ زده ام ...

روحم بزرگ نیست ، دردم عمیق است ...

می خندم که جای زخمها را نبینند ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی دردها انقدر
عمیق میشود
که صدایت را برای همیشه خاموش میکند
و تنها مجبوری
بی صدا در خود شکستن را ببینی و حرف نزنی
و هر بار خودت را
بزنی به کوچه علی چپ
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی رد احساسم را میخواهم پاک کنم
تا کسی نفهمد حال احساسم را
و کسی مرا نیابد
تا کسی صدایم را نشنود
تا کسی نفهمد
راز دلم
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلــــتــــنـــگی ام قــــــــــــــــد کشـــیده برایِ خــــــودش
مــــــَـــــــردی شده
اما
تــــــــــو هنـوز هـم حســــــــــــــادت نمیــکنی...!
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه‌ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی‌ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را
بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی‌دانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره
با مهربانی دانه برمی‌داشت
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد
من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی‌مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ ارزوهایت دعا کردم



دردو دل......................
[/FONT]
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوچه
بی تو مهتاب شبی،باز از ان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم،گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی باهم از ان کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام ،،، بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب،،، شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ ،،، همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی :
از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم ، نتوانم!
روز اول که دلم به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ،،، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ، نتوانم !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت...
اشک در چشم تو لغزید،،، ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم ،،، نگسستم ، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم،،، آن شب و شبهای دگر هم،
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما،
به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.......

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
با درون سوخته دارم سخن.....
دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر.
خویش را از ساحل افکندم در آب،
لیک از ژرفای دریا بی خبر
بر تن دیوارها طرحی شکست
کس دگر رنگی در این سامان ندید.
چشم می دوزد خیال روز وشب
از درون دل به تصویر امید
تا بدین منزل نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام
گر چه می سوزم از این آتش به جان،
لیک بر این سوختن دل بسته ام.
تیرگی پا می کشد از بام ها
صبح می خندد به راه شهر من
دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام ستاره شب تاریکم.......
به نام ستاره شب تاریکم.......
یک شب خوب تو اسمون.....یه ستاره چشمک زنون....
خندید و گفت: کنارتم تا اخرش تا پای جون..
ستاره قشنگی بود ....آروم و ناز و مهربون.......
ستاره شد عشق منو....منم شدم عاشق اون....
اما زیاد طول نکشید عشق منو ستاره جون....
ماهه اومد ستاره رو دزدید و برد نامهربون.....
ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی هم زبون.......
حالا شبا به یاد اون چشم می دوزم به اسمون..............
«کجایی ستاره شبهای تاریکم؟؟!!!»

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای مخاطبم
برای مخاطبم....
دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده
می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده
یه سوال عاشقونه بگی به هرکسی می دونه
اونکه دادم دل و دستش چرا دل به من نمی ده
چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من
دست من به اسمونه نیمه شب دم سپیده
گفتم از عشق تو می خوام سر بذارم به بیابون
گفت تو عاقلتر از اینی این کارا از تو بعیده
التماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم
گفت که هذیون وتموم کن انگاری تبت شدیده
گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی
گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده
اونی روکه دوست نداری دنبالت میاد تا آخر
اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده
تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد
رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده
سرنوشت گریه نداره خودت اینو گفتی اما
تو دل من نمی دونم چرا باز یکم امیده
تو منو گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم
چه قدر واسم عزیزه اونکه از من دل بریده

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
باغ عشق
اگر عشق را به باغ مانند سازند و گل های عشق را به رنگارنگ برگ های شکوفه های آن، اما هر باغی را خزانی است؛ خزانی سخت و بسی جانکاه که در پس آن زمستانی سخت تر و کشنده می آید و آنان که باغ را در شکوه بهاری اش دیده اند می دانند که چه فرق است بین بوستانی بهاری و تن سرما زده و بی برگ و بر درختان خشک در زمستانی سرد.
و اگر عشق را به باغی مانند سازند، من اینک، باغ زمستان زده و گرفتار افسون پاییزم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم میخواست پروانه بودم
به اسمان لایتناهی پر میگشودم
انگاه شاید به خدا نزدیکتر میشدم
شاید میشد گاه گداری
تو را ببینم و انانی که
هی از تو میپرسند
بتوانم جای سکوت جوابی بدهم
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردی که پول ندارد ،
و زنی که ظاهر ندارد ،
جدی گرفته نمیشود .

و این یک " واقعیتِ " بیرحمانست ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من جایِ تــــو چـــ ای می نوشم

جایِ تو خستـــــ ه می شوم

جایِ تــو بغـــــ ض می کنم

جایِ تـــــ و می خنـــدم

من جایِ تـــو به انتــــ ظار می نشینم

برایِ کوچــــه هایِ بی خـــوابِ این شهـــــ ر لالایــــی می خوانم

من جایِ تـــو با خــــــودم حــــــ رف می زنم

قـربان صدقـــــ ه اش می روم

حرف هایــش را گـــــــ وش می دهم

اشک هایـــــــش را پــــــ اک می کنم

و هرروز به جایِ تـــو از خــــــ ودم می خواهم

برایم لبــــاس هـــایِ نــــــــ و بپوشد

موهایــــــ ش را ببافـــد

دستــــــــ م را بگیـرد

تکیــــه گاهــــ م شود

تــو نیستــــ ی و من هــــرروز

تــو را زندگــــــــ ی می کنم

تــــو را می بوســــــــ م

تــو را می بینـــــ م

مـــن

هــرروز

خــــــ ودم را

به جایِ تـــو دوســــ ت می دارم

و ایــــ ن ها یعنـی

مـن هـرروز تـــــــــ و را در دلــم

زنــده نگـــــــ ه می دارم..
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا