رد پای احساس ...

*moonlight girl*

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـــوبیشتــر از هر کس می دانی
من از ارتفاع..
من از بلندی این فاصله می ترسم !
چشـــم دهان نیست که داد بکشد به داد چشـــم هـــای من برس…….!
 

یاربانو

عضو جدید
نیستی که بریزمت روی عمیق ترین زخمم
نیستی که نمیرم
نیستی ...
از این همه زخمها نه
از این همه که نیستی
مُردم
 

یاربانو

عضو جدید
من تلخ شده ام
قهوه فرانسه
بدون شير و شكر

فنجان را زمين بگذار
بيرون را نگاه كن
امشب باران می بارد

و تو خيلی زود
لای آن بارانی بلند سياه
بين آدمها
طعم تلخ مرا
از ياد می بری!
 

یاربانو

عضو جدید
هی فلانی!
زندگی شاید همین باشد:
یک فریبِ ساده و کوچک
آن هم از دستِ عزیزی که تو دنیا را جز برای او
و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد. . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعد از گرفتن دست هایت، تمام دنیا را لمس خواهم کرد تا عشق به همه سرایت کند …!
 

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] سینه ام : تنور بود [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]عشق: نان داغ[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]خنده ام: آفتاب ناگهان[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]گونه ام: آسمان داغ[/FONT][FONT=&quot]
**
[/FONT][FONT=&quot]تو نیامدی،نیامدی،نبودن تو باد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]باد شد وزید[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]آفتاب خنده از لبم پرید[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]آسمان گونه ام: کبود[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بودهای من همه : نبود [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]عشق و آتش و تنور: دود[/FONT][FONT=&quot]
*[/FONT][FONT=&quot][FONT=&quot]*[/FONT]
[/FONT][FONT=&quot]غصه، نُقل و غم[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]شربت بساط سور و سات شد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]تو نیامدی[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]نان دل بیات شد[/FONT][FONT=&quot]
.
.
[/FONT][FONT=&quot]"عرفان نظرآهاری[/FONT] "


http://
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پنجره ای نشانم دهيد تا من برای هميشه نگاه منتظر پشت آن باشم.
پنجره ای نشانم دهيد.
من خانه ای دارم با چهار ضلع بلند آجری
روشنايی خورشيد را از ياد برده ام
آسمان پر ستاره را نيز.
پنجره ای نشانم دهيد.
پنجره ای كه پرواز گنجشكان را از پشت آن تماشا كنم
و خوشبختی مردمان را و گذر فصلها را.
در كوچه ما خانه ها را بی پنجره می سازند.
 

جاده

عضو جدید
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
 

جاده

عضو جدید
من بغض سنگینم، سکوتم، تو صدایم باش
حرفی بزن! هنگامه ی آوازهایم باش

آنجا تو، اینجا هر چه از من دور و بیگانه است

ای دور نزدیک! ای همین جا! آشنایم باش

یک سو خدا، یک سو پُر از اهریمن و طوفان

وقتی خدایی نیست با من، ناخدایم باش

دنبال خود می گردم و گم می شوم در خویش

در جاده های سمت پیدا پا به پایم باش

تا با جنون و عشق درگیرم صدایم کن!

تا بشکنم در خویش، فریاد رهایم باش

من آنکه می خواهی برایت می شوم اما

تو آنکه می خواهی خودت باشی برایم باش

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
....
همه ماهر شده اند

یک نفر هزاران نفر را با هم دوست دارد !

اما من …

ناشیانه

به یک نفر دل میبندم

هزاران بار
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میــــترسم


با دستان خودم ...


تـــــو را شعـــری کنم ،


که قـــــرن ها


ورد زبـــــان مـــــردم شهـــر شوی ... !!
 

saeedhashemi1371

عضو جدید
شب من پنجره ای بی فردا

روز من قصه دا تنگی ها

مانده خاکی و اسیر ساحل

ماهی ام ماهی دور از دریا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این بی رحمی


به انگشت هایت نمی آید ،


دست های من


تشنه ی گرفتن


دست های تو اند
 

جاده

عضو جدید
دلم میخواد گــرگ و مــیش شب نــوک کوه
تـــا خـــرخـــره ام مـــه باشه
من باشــــم و اونـــی که اون بالاســـت
- تــــنـــهـــــا –
- اینــــقد جیغ بزنـــم تـــا
- خودش بـــگه خــفه شو , درستـــش مـــیکنـــم
 

جاده

عضو جدید
می توان به ضربِ قالبی گشاد
کفش های تنگ را
علاج کرد
دلِ تنگ را
بگو
که چاره چیست؟
 

جاده

عضو جدید
آری خدای من

تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم،

تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم باز گشتم،

تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغتآمدم ،


اما...

اما...

تو در من چه دیدی که به من وفادار ماندی...؟؟؟؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قول داده ام…

گاهـــی...

هر از گاهـــی...

فانـــوس یادت را...

میان ایـن کوچه ها بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشن کنم...

خیالت راحـــت! مـن همان منــــم؛

هنوز هم در این شبهای بـی خواب و بـی خاطـــره

میان این کوچـه های تاریك پرسـه میزنـم

اما بـه هیچ ستاره‌ی دیگـری سلام نخواهـــم کرد…

خیالت راحت !
 

جاده

عضو جدید
درخود شکستم
و تو صدای قهـقهـه هـایـت دنـیا را لرزاند
قـانـون طبـیـعـت است
موج وقتـی سـرش به سنـگ می خورد
در خود می شـکنـد
و ساحل کف میزند ...
 

جاده

عضو جدید
نمی فهمم
وقتی به نماز می ایستم
من ، تو را می خوانم… ؟!
یا تو ، مرا می خوانی …. ؟!
فقط کاش که عشقمان دو طرفه باشد . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


با تـــــــو

می تــــــــوان آسود

در انتهـــــــــــای راهــــی که به بن بست رسیده است

و بــــــــــــــالا رفت

از دیـــــــــوار روزمرگی ها



و نتـــــــــــرسید

از آنچه پشت دیــــــــوار است !
 

جاده

عضو جدید
دست هایم این روزها بوی حافظ می دهند

تفال که می زنم...
کنعانم...
بدجور...
یوسفش را می خواهد!!
 

جاده

عضو جدید
من
نه مثل تو آرزوهایم را به قاصدک میدهم
و نه مثل قاصدک آرزوهای تو را به دیگری
حواست باشد
فاصله ، دغدغه ی دل ِ تنهایم نیست
می نویسم باران
خدا خودش هرچه خواست معنایش کند برای تــــــو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگشتان تازه میخواهم ،
تا طور دیگری بنویسم.
میخواهم الفبایی کشف کنم برای تو ، متفاوت با الفبای تمام زبانها ؛
که در آن چیزی از هارمونی باران باشد ، از غبار هاله ی ماه ، اندوه ابرهای خاکستری ، درد برگهای بید.
میخواهم جنگی از کلمات به تو هدیه کنم ؛ که هیچکس هدیه نگرفته باشد.
میخواهم تو را به خودم تبدیل کنم.
میخواهم تو را به خود زبان های مهم دنیا ترجمه کنم.
تو هر کجا باشی عشق همانجاست.

میخواهم تو را به عشق ترجمه کنم
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
مراقب باش ....از این به بعد مراقب بوس هایت باش گلـــــــــــــــــــم,مر� �قب نوازشهــــــــــــــــایی که می شوی باش گلــــــــــــم,مراقب باش ،مراقب دلتــــــــــــــ که زود ترکـــــــــــــ بر میدارد,من مردمان این شهـــــــر را میشناسم با دلِ نازکــــــ مدارا نمی کننددل نداده، تــــن می خواهند ازت گلـ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پرنده گفت : چه بویی! چه آفتابی! آه! بهار آمده است

و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت

پرنده از لب ایوان پرید، مثل پیامی پرید و رفت

پرنده کوچک بود، پرنده فکر نمیکرد

پرنده روزنامه نمیخوانَد ، پرنده قلب نداشت

پرنده آدمها را نمی شناخت

پرنده روی هوا بر فراز چرغهای خطر در ارتفاع بی خبری می پرید

و لحظه ای آبی را دیوانه وار تجربه میکرد

پرنده گاه فقط یک پرنده بود.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من دلم گرفته

هرچه می روم نمی رسم

رد پای دوست ،

کوچه باغ عشق ،

سایه بان زندگی کجاست ؟

من کلاس چندمم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا