از قضا این بی مخاطبی هم پدیده ای شده است همه گیر!
من بی منظور، بدون مخاطب خاص عاشقانه می نویسم
تو بی منظور، بدون مخاطب خاص میخوانی و رد می شوی
من فکر می کنم صرفا تراوشات یک ذهن خسته را در منصه ظهور گذاشتم
و تو فکر می کنی خیلی اتفاقی انتخاب شدی که دمی بخوانی و بروی
بیخود نیست فضای بعضی جاها گریبانگیر آدم می شود
وقتی هزار و یک حس در به در جا بماند
و کسی به خودش نگیرد
همین می شود . . .
به دلیل ظاهر بی مخاطبی داستان
حس هایمان معلق می ماند در بعد فضا
و نتیجه آنکه . . .
دم غروبی، شبی، نصفه شبی
همین حس های گنگ ناشی از هیچکس لحشه هایت را می گیرد
صبح هنگام خیلی الکی و بی دلیل بالشتت نم دارد!
من بی منظور، بدون مخاطب خاص عاشقانه می نویسم
تو بی منظور، بدون مخاطب خاص میخوانی و رد می شوی
من فکر می کنم صرفا تراوشات یک ذهن خسته را در منصه ظهور گذاشتم
و تو فکر می کنی خیلی اتفاقی انتخاب شدی که دمی بخوانی و بروی
بیخود نیست فضای بعضی جاها گریبانگیر آدم می شود
وقتی هزار و یک حس در به در جا بماند
و کسی به خودش نگیرد
همین می شود . . .
به دلیل ظاهر بی مخاطبی داستان
حس هایمان معلق می ماند در بعد فضا
و نتیجه آنکه . . .
دم غروبی، شبی، نصفه شبی
همین حس های گنگ ناشی از هیچکس لحشه هایت را می گیرد
صبح هنگام خیلی الکی و بی دلیل بالشتت نم دارد!