رد پای احساس ...

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دم غروب شده
یاد تو هوای اینجا را پر کرده
نمیدانم به کجا سفر کنم
هر کجا میروم تو همراه من هستی
نمیدانم
انگار تو خود من شدی
اما نمیدانم
تو نیز همین احساس را داری
نمیگویم کاش
اخر اگر داشته باشی حالم را خوب میفهمی
و اگر نداشته باشی
هر چه هم از احساسم بگویم
باد هواست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
آری از پشت کوه آمده ام...
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!
برای عشق خیانت کرد
برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
می گویند: از پشت کوه آمده!

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم
و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد،
تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!

دلم میخواهد
جای بروم
مردمانش
پر مههر
خیابانهایش پر از عطر گل
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
امان از حرفهایی که از چاقو هم بدترند!
دلت را تکه تکه میکنند
و تو حتی جوابی برایشان نداری...
هر چقدر هم اشک بریزی
داغی دلت خنک نمیشود که نمیشود
هی روزگار
پس کی میگذرد؟!
این روزهایت.
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی هیچ نبود،

و به آسانی یک گریه گذشت.
کودکی را دیدم که دلش غمگین بود و بدنبال عروسک می گشت.
تا که در رویاها
همه دار و ندارش،
قلک بی اعتبارش و دل خسته و زارش
همه را بی منت، به عروسک بخشد
غافل از آینده.
زندگی فلسفه ای بیش نبود

که در آن بیزاری، رهنمای همه یاران شده بود
و محبت، افسوس.
من خودم را دیدم، آن زمانی که دلم سوخته بود
و تو را می دیدم، بی خبر از من و غمهای دلم
و تو آن عصیانگر،
که نماد همه خوبان شده بود!!
حیف از بازی ایام،
دریغ از تکرار...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
سکوت عجیبی دارد اینجا!!
تنها من مانده ام و خیال بودنت، خنده هایت و نوشته هایم که ...........
با دلم چه کرده ای!؟ با من چه می کنی !؟
دلم برایت تنگ می شود
وقتی می خواهمت
وقتی بلند بلند می خوانمت ونیستی، تنهایی عجیبی است
دیوانه ام می کند گاهی ...
می دانم آرزوی دیدنت فقط خیالیست شیرین ...
کاش اینجا بودی
درست روبروی من!
کاش می دانستی دلتنگی با دلم چه ها می کند
کاش می دانستی دلم...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
سهراب:
گفتی چشمها را باید شست !
شستم .....

گفتی جور دیگر باید دید!

دیدم .....
گفتی زیر باران باید رفت


رفتم...
ولی او نه چشم های خیسم را نه و نه نگاه دیگرم را،

هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
امان از این دل تنگی که راحت میتواند امان هر کسی راببرد...
امشب من مانده ام و یک دنیا دل تنگی و دیوانگی!
من مانده ام و این تصور که عبور ثانیه ها چقدر ناچیز است و دیواره بغض من چه نازک؟
کجاست جاده ای که مرا به تو برساند؟
کجاشت آن شبگرد شوریده ای که صدای محزونش مرهمم باشد؟
کجاست دفتر خاطراتم که غمها را بر دوشش نهم؟!
سالها به امید خط پایان بر خط استوایی تنهایی ام دویدم به انتهای هستی ام رسیده ام ولی به انتهای آن هرگز...
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
الهی دلی دارم پر از درد
و تو دردم می دانی
این دعا بهانه ای است
برای صدا زدنت
و به تو نزدیک شدنت
این بهانه ام را بی جواب مگذار
هرچند که یقین دارم
استجابتت سبب خرسندی من است
و رد دعایم به سبب حکمت توست
پس راضیم به رضای تو.
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته به اندازه ي وسعت تمام دلتنگي هاي عالم.

شيشه قلبم آن قدر نازک شده که با کوچکترين تلنگري مي شکند.
دلم مي خواهد فرياد بزنم ولي واژه اي را نمي يابم که عمق دردم را در فرياد منعکس کند.
فريادي در اوج سکوت که هميشه براي خود سر داده ام .
کاش مي شد سرنوشت را با آرزوهاي شيرينم عجين کنم .
دلم به درد مي آيد وقتي سرنوشت را به نظاره مي نشينم .
کاش مي شد پرواز کنم ، پروازي بي انتها به ابديت....
کاش مي شد در هجوم بي رحمانه درد، خودم را پيدا کنم.
نفرين به بودن وقتي با چاشني درد همراه است.
بغض کهنه اي گلويم را مي فشارد به گوشه اي پناه مي برم
خدایا هنوزم هم با چشمهای خسته امید مهربانی ات را دارم....
 

t4t

عضو جدید
دلم می خواهد

همان بودم که تو میخواهی

افسوس آرزوهایت را میبینم

اما دستانم برای بالا بردنت و نزدیکت کردن به آرزوهایت ضعیفند

من هیچ زمان برای مرگ آرزوهایم گریه نکردم اگرچه دلتنگ میشدم

اما عشق من

گریه های شبانه تو و دست کوتاه من مرز دلتنگیهایم را به اشک نشانده
 

t4t

عضو جدید
عشق من



خیلی عوض شدی اما هنوز درون مایه ات همون چیزیه که منو سالها پیش عاشق کرد

کلاس مهندسی اینترنت و عصبانیت تو از عوض شدن کلاس...

هنوزم زود عصبانی میشی...






 

GMFAR

عضو جدید
سکوت عجیبی دارد اینجا!!
تنها من مانده ام و خیال بودنت، خنده هایت و نوشته هایم که ...........
با دلم چه کرده ای!؟ با من چه می کنی !؟
دلم برایت تنگ می شود
وقتی می خواهمت
وقتی بلند بلند می خوانمت ونیستی، تنهایی عجیبی است
دیوانه ام می کند گاهی ...
می دانم آرزوی دیدنت فقط خیالیست شیرین ...
کاش اینجا بودی
درست روبروی من!
کاش می دانستی دلتنگی با دلم چه ها می کند
کاش می دانستی دلم...


سکوت دردناک است...


اما در سکوت است که همه چیز شکل می گیرد


و در زندگی ما لحظه هایی هست که


تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد.


درون هر چیز در اعمال هستی،


نیرویی هست که چیزی را می بیند


و می شنود که هنوز قادر به درکش نیستیم،


هر آنچه امروز هستیم،


از سکوت دیروز زاده شده است....
 

GMFAR

عضو جدید
شرمسارم ز تو و عمق غم پنهانت...

شرمسارم ز تو و عمق غم پنهانت...

جاده هنوز خیس است
و
من همچنان می روم
 
به خیال رد پای اشکهایت
 
ولی تردید مرا زجر می دهد
 
نمی دانم این خیسی اشکهای توست
یا
خیسی شرم این جاده از شکست دوباره من؟؟؟


به من نگاه کن که چه آسان ز پای افتادم،

چه عاشقانه به خنجر ، به تیر دل دادم...


تو ساره‌ای که رها گشته‌ای میان کویر،

و من به دیدن ردی ز پای تو شادم...


(
ساره : همسر ابراهیم خلیل الله)
 

GMFAR

عضو جدید
دردها

دردها

درد های من جامه نیستند
تا ز تن درآورم...

چامه و چکاوه نیستند
تا به رشته سخن درآورم


نعره نیستند
تا ز نای درد جان بر آورم

درد های من نگفتنی
درد های من نهفتنی است

درد های من
گر چه مثل درد های مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند


من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است


کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

درد های پوستی کجا ؟
درد دوستی کجا ؟

این سماجت عجیب
پا فشاری شگفت درد هاست


درد های آشنا
درد های بومی غریب

درد های خانگی
دردهای کهنه لجوج


اولین قلم‌
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است


دست سرنوشت
خون درد را باگلم سرشته است


پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم ؟
درد رنگ و بوی غنچه دل است


پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ های تو به توی آن جدا کنم ؟‌


دفتر مرا دست درد می زند ورق
شعر تازه مرا درد گفته است


درد هم شنفته است
پس در این میانه من از چه حرف می زنم؟


درد حرف نیست
درد نام دیگر من است


من چگونه خویش را صدا کنم؟

(زنده یاد قیصر امین پور)
 

GMFAR

عضو جدید
برگرد بی تو بغض فضا وا نمیشود

برگرد بی تو بغض فضا وا نمیشود

برگرد بی تو بغض فضا وا نمیشود
یک شاخه یاس عاطفه پیدا نمیشود


بی تو شکست پنجره ی رو به آسمان
غم در حریم آبی دل جا نمیشود


دریای تو پناه نگاه شکسته است
هر دل که مثل قلب تو دریا نمیشود


دردیست انتظار که درمان آن تویی
این درد تلخ بی تو مداوا نمیشود


زیباترین گلی که پسندیده ام تویی
گل مثل چشمهای تو زیبا نمیشود


گفتی صبور باش و به آینده ها نگر
پروانه که صبور و شکیبا نمیشود


باران کویر روح مرا میبرد به اوج
اما دلم بدون تو شیدا نمیشود




دلهای منتظر همه تقدیم چشم تو
امروز بی حضور تو فردا نمیشود ....
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از دریچه ی چشم تو دیدن ، هم
زیباست،
شاعری که شــعرهایش را
نذر چشــــمان تو میکنــــد ...
.
.
 

GMFAR

عضو جدید
از دریچه ی چشم تو دیدن ، هم
زیباست،
شاعری که شــعرهایش را
نذر چشــــمان تو میکنــــد ...
.
.


قرارمان باران بود،
ساعت دلدادگی
کنار عشق..


یادت هست؟


من آمدم
باران هم
و رنگین کمان برای عشق


تو ، اما نیامدی...




و من ...
چشم هایم را
به ملاقات اورده بودم


همیشه ...
این گونه از رویای تو
تنها به خانه بر می گردم !!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
الهام میگیرم...
از هر نوشته، از هر عکس، هر آدم...
اما هیچکدام پررنگ تر از خوابُ خیالِ تو نیست.

 

GMFAR

عضو جدید
خیلی وقت است مرده ام...
دلــــــم می خواهد ببارم،کسی نپرسد
چرا؟. . .

تو چه میفهمی. . .
این روزها ادای زنده ها را در میاورم. . .
تظاهر به شادی می کنم ، حرف میزنم مثل همه . . .
امــــــــــــــــــــــا. . .

بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام
بی انصـــــــــــــــــاف...
چانه نزن ... حسرت هایم به قیمت عمــــرم تمام شده. . .
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا