رباعی و دو بیتی

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین

میترسم از آنكه بانگ آید روزی
كی بیخبران راه نه آن است و نه این
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود زمن میدانی
درگردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی زسر گردانی
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نردبان اين جهان ما ومني است
عاقبت اين نردبان افتادني است
لا جرم هر كس كه بالاتر نشست
استخوانش زودتر خواهد شكست
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیکی و بدی که در نهاد بشر است

شادی و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل

چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دایره ای که آمدن ،رفتن ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این عالم راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سحر در شاخسار بوستانی
چه خوش میگفت مرغ نغمه خوانی
بر آور هر چند اندر سینه داری
سرودی ناله ای آهی فغانی
اقبال:gol:
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواست دلت که بی دل و دین باشم
بی عقل و وفا و هوش و تمکین باشم
بازآ که چنانم که دلت می خواهد
مپسند دگر که بدتر از این باشم
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگو تا کی کباب دیگرانیم
صفای نان و آب دیگرانیم
من و تو گرچه دریانوش بودیم
کنون غرق سراب دیگرانیم
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
که می گوید که رنج دی سر آمد
که می گوید بهاری از در آمد
لباس لرزه بر اندام دلهاست
که دیوی رفت و دیوی دیگر آمد
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر چه بی نشان بی نشانم
نشان قلۀ آتش فشانم
سری بر دیدۀ همسایه ها زن
که ما آئینۀ زخم زبانیم
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ره آورد سفر را میفروشیم
نگاه دربدر را میفروشیم
دوچشم کور تو غرق تماشاست
که ما خون جگر را میفروشیم
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیینه ی باران و بهار چمنی
شادابی بوستان و سرو سمنی
بیرون ز تو نیست آنچه می خواسته ام
فهرست کتاب آرزوهای منی
:gol:
"شفیعی کدکنی"

(بارانی جان!ممنون از دوبیتی های زیبات..لطف کن نام سراینده شون رو هم بنویس..ممنونم ازت..):gol::gol:
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوای آشنایی سرد سرد است
رُخ فریاد یاران زرد زرد است

گاه این طبیبان سیه کار

به بیماران دل تزریق درد است
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم را با نگاهی آزمودی
بشوخی شوخی از دستم ربودی
ببستی چشم هوشم را بنازی
کجا رفتی که بودی وچه بودی
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرم چون گوی در میدان بگرده
دلم از عهد و پیمان برنگرده
اگر دوران به نا اهلان بماند
نشینم تا که این دوران بگرده
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
هر چه کنی بکن ، مکن ترک من ای نگار من
هرچه بری ببر، مبر سنگدلی به کار من

هر چه کُشی بکُش ، مکش حرم که نیست خوش
هر چه شوی بشو ، مشو تشنه به خون زار من
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال اگر يابم دعايت مي كنم
جان اگر خواهي فدايت مي كنم
با توام هر لحظه تنها نيستي
گوش كن هر شب صدايت مي كنم:gol:
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا آب شدم سراب ديدم خود را
دريا گشتم حباب ديدم خود را
آگاه شدم غفلت خود را ديدم
بيدار شدم بخواب ديدم خود را:gol::gol::gol:
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
زخون دل به نعشت گل فشانم
کنار جسم مجروحت بمانم
زخون حنجرت گیرم وضویی
به زخم پیکرت قرآن بخوانم:gol::gol:
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ین قصه حدیث هرکسی خواهد شد
بحث داغ مجالسی خواهد شد

یک جمله به دست خواهی آورد آخر
«در اسرع وقت رسیدگی خواهد شد»
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیز! این ملک، خاصان خصوصی ا‌ست
حریم مایه‌داران خصوصی‌ است

نمی‌دانی بدان بالاترین جرم
همین تشویش اذهان خصوصی ا‌ست:gol:

 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
کی لحظه‌ی افسردن‌شان می‌آید
پایان دل آزردنشان می‌آید



دیدیم زمین‌خواریشان را یا رب!
کی روز زمین‌خوردنشان می‌آید؟!
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن یک، مشغول خوردن و بردن شد
این مسئول شکم در آوردن شد

:gol::gol::gol:


در عصر بخوربخور نخوردن جرم است
تکلیف من و تو خون دل خوردن شد
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مبادا آسمان بی‌بال و بی پر
مبادا در زمین دیوار بی‌در




مبادا هیچ سقفی بی‌پرستو
مبادا هیچ بامی بی‌کبوتر


:gol:قیصر امین پور:gol:
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من!
ای حسرت روزهای شیرین در من!

بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من!

میلاد عرفان پور
 

Similar threads

بالا