رباعی و دو بیتی

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشا آنانکه الله یارشان بی
بحمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دایم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
همایون کرمانی

همایون کرمانی

دیدم شتری روانه در رهگذری
بربسته مهار او بر پالان خری
گفتم عجب . انکه هنر مند تر است
باشد زچه او اسیر هر بی هنری
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
همایون کرمانی

همایون کرمانی

دیدم شتری چهد روان در پی هم
بربسته مهارشان به یک خر محکم
گفتم به خرد چه باشد این؟ گفت خموش
خر در همه کارها بود پیش قدم
دوستان عزیز لطف کنید نام شاعر را هم ذکر کنید
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست
طوفان زده ام راه نجاتی بفرست
:gol::gol::gol:
فرمود که با زمزمه یا مهدی
نذر گل نرگس صلواتی بفرست
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا بر تن من است سری در هوای توست
تا در درون سینه دلی هست جای تست
:gol::gol::gol:
از دیدن تو سیر نگردد دو چشم من
این هردو پادشاه وجودم گدای تست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند
 

shimikarbordi

عضو جدید
شب سلسله موی بلندی بده است
مه ،مونس جان دردمندی بوده است
این روز که چشم عالمی روشن از اوست
لبخند نگار نوشخندی بوده است
 

shimikarbordi

عضو جدید
ما حادثه ای به زخم آراسته ایم
کز تیرگی قدیم شب کاسته ایم
صبحیم که صادقانه از خواب گران
با یک نفس عمیق برخواسته ایم
 

shimikarbordi

عضو جدید
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهدبود
 

shimikarbordi

عضو جدید
به دریا شکوه بردم از شب دشت
وزین عمری که تلخ تلخ بگذشت
به هر موجی که می گفتم غم خویش
سری می زد به سنگ و باز می گشت
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نسیـمی کز بن آن کـاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو

چو شو گیرم خیالش را در آغوش
ســحـر از بسـتـرم بـوی گـل آیـو
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیزون از غم و درد جدایی

به چشمونم نمانده روشنایی

گرفتارم به دام غربت و درد

نه یار و همدمی نه آشنایی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

هر گل که شمیم مشکبار آید ازو

بی‌روی تو خاصیت خار آید ازو

جانی که گرامی‌تر از آن چیزی نیست

ای جان جهان بی تو چکار آید ازو؟


 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
صدبار ز من شنیده بودی کم و بیش
کایزد همه را هرچه کنند آرد پیش
در کرده‌ی خویش مانده ای ای درویش
چه چون کندی فزون ز اندازه‌ی خویش
فرخی سیستانی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بوئی ز تو و گل معطر نی نی
با دیدنت آفتاب و اختر نی نی
گوئی که شب است سوی روزن بنگر
گر تو بروی شب است دیگر نی نی

"مولوي"
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
هر آنچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در سكوت دادگاه سرنوشت
عشق بر ما حكم سنگينى نوشت

گفته شد دلدارها از هم جدا
واى بر اين حكم و اين قانون زشت
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

خیام....
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اوحدی

اوحدی

گل شرم چمن به هیچ رویی نبرد
از لاله خجالت سر مویی نبرد

شب غنچه ازان نواله بر شاخ آویخت
تا گربهٔ بید باز بویی نبرد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اوحدی

اوحدی

بس شب که به روز بردم، ای شمع طراز
باشد که شبی روز کنم با تو به راز

شد بی‌شب زلف و روز رخسار تو باز
روزم چو شب زلف تو تاریک و دراز
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اوحدی

اوحدی

از ژاله چو لاله راست لل در کام
برخیز و به سوی گل و گلزار خرام

تا در ورق جوی ببینی مسطور
صد بار که: می‌نیست درین فصل حرام
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اوحدی

اوحدی

ای خط تو گرد لاله وشم آورده
سیب زنخت آب ز یشم آورده

لعل تو ز من خون جگر کرده طلب
دل رفته روان بر سر و چشم آورده
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیام زمانه بس دلی دارد تنگ
جز در پی دلتنگ نیاید دلتنگ
تو بنگر و میدان که چه می خواهی کرد
نوشیدن می همی کند حالم تنگ
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم میان عالم وعابد چه فرق بود
چون اختیار کردی میان این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج
و این سعی میکند که بگیرد غریق را
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سعدی

سعدی

بیچاره کسی که بر تو مفتون باشد
دور از تو گرش دلیست پر خون باشد

آن کش نفسی قرار بی‌روی تو نیست
اندیش که بی‌تو مدتی چون باشد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سعدی

سعدی

سودای تو از سرم به در می‌نرود
نقشت ز برابر نظر می‌نرود

افسوس که در پای تو ای سرو روان
سر می‌رود و بی‌تو به سر می‌نرود
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سعدی

سعدی

کس با تو عدو محاربت نتواند
زیرا که گرفتار کمندت ماند

نه دل دهدش که با تو شمشیر زند
نه صبر کها ز تو روی برگرداند
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
کس با تو عدو محاربت نتواند

زیرا که گرفتار کمندت ماند

نه دل دهدش که با تو شمشیر زند

نه صبر کها ز تو روی برگرداند



با تشكر

رندان گاهی ملک جهان می‌بازند
گاهی به نگاهی ، دل و جان می‌بازند
این طور قمار ، نه چند است و نه چون
هر طور برآید ، آنچنان می‌بازند


 

Similar threads

بالا