رباعی و دو بیتی

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در خواب شــــــوم روی تو تصـــــــــویر کنم
بیدار شـــــــوم وصــــل تو تعبیـــــــر کنــــم
گر هر دو جهان خواهی و جان و دل و دین
بر هر دو و هر ســــــــه چار تکبیـــــــر کنم

"خاقاني"
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کوی تو که آواره هزاری دارد
هرکس به خود آنجا سر و کاری دارد

تنها نه منم تشنه‌ی دیدار، آنجا
جاییست که خضر هم گذاری دارد


وحشی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
الهی آتش عشقم به جان زن
شرر زآن شعله‌ام بر استخوان زن
ز شوقم برفروز از آتش عشق
در آن آتش دلم پروانه‌سان زن
 

mkarimi

عضو جدید
رباعی

مدتی است که قصد دارم به پاس داشت قالب شعر ایرانی،تاپیکی را به رباعی اختصاص دهم.رباعی یا چهار گانی از ابداعات شعر فارسی است که عرب ها نیز از آن تقلید کرده اند. رودکی_پدر شعر فارسی و شاعر بزرگ قرن چهارم هجری_را واضع آن می دانند.
رباعی از نظر عروضی،بر وزن کلی لا حول و لا قوه الّا بالله یا مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُن فع می آید.برای رباعی اوزان بسیاری_حدود24 وزن_یافته اند که هر کدام تفاوت اندکی با وزن اصلی دارد.در این قالب شعری،مصراع اول ودوم و چهارم هم قافیه اند؛البته گاهی مصراع سوم هم،قافیه دار است که این،بیشتر در رباعیات قدیم دیده می- شود.
درون مایه ی رباعی غالبا" یا فلسفی است یا عاشقانه یا غنیمت شمردن دَم و دعوت به خوش باشی.همان گونه که می دانیم،مشهور ترین رباعی سرای شعر فارسی،خیام_منجم و فیلسوف و شاعر بزرگ قرن پنجم_ است.

_نمونه ای از رباعیات با درون مایه ی فلسفی:

در پرده ی اسرار،کسی را ره نیست.......زین تعبیه ، جان هیچ کس آگه نیست
جز در دل خاک،هیچ منزلگه نیست....... می خور که چنین فسانه ها کوته نیست (1)

دنیا چو حباب است ولیکن چه حباب .......نه بر سر آب ، بلکه بر روی سراب
آن هم چه سرابی که ببینند به خواب .......آن خواب،چه خواب؟خواب بد مست خراب

_با درون مایه ی عاشقانه:

این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست....... در بند سر زلف نگاری بوده ست
این دسته که بر گردن او می بینی....... دستی ست که بر گردن یاری بوده ست

_دعوت به خوش باشی و اغتنام فرصت:

چندان بخورم شراب کاین بوی شراب....... آید ز تراب،چون روم زیر تراب
گر بر سر خاک من رسد مخموری....... از بوی شراب من شود مست و خراب

چون عهده نمی شود کسی فردا را....... حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه!که ماه....... بسیار بتابد و نیابد ما را

دو رباعی از دو شاعر معاصر:

همزاد دل است درد دیرینه ی من....... اندوه جهان است در آیینه ی من
ای کوه کهن!صدای نالیدن توست .......این ناله که بر می شود از سینه ی من (ه.ا.سایه)

این دل به کدام واژه گویم چون شد....... کز پرده برون و پرده دیگرگون شد
بگذار بگویمت که از نا گفتن....... این قافیه در دل رباعی خون شد (قیصر امین پور)




دو بیتی

در این میان دو بیتی را هم به خاطر تشابه اش با رباعی در تعداد ابیات،به موضوع تاپیک اضافه می کنم.
دو بیتی بر وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل می آید و از نظر قافیه آرایی مانند رباعی،و در آن آوردن قافیه برای مصراع سوم اختیاری ست.
مشهور ترین دو بیتی سرای فارسی زبان،بابا طاهر همدانی است و بیشتر دو بیتی هایی را که به او نسبت داده اند،به لهجه ی لری سروده.ادیبان قدیم،اشعاری را که به این لهجه و سایر لهجه های فارسی محلی ساخته شده باشد،"فهلویات" یا "پهلویات" می گویند.مانند این دو بیتی:

به صحرا بنگرم،صحرا تِه وینُم.......به دریا بنگرم،دریا تِه وینُم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت...نشان از قامت رعنا ته وینم (2)

دو نمونه از شاعران معاصر:

دگر این دل سرِ ماندن ندارد......هوای در قفس خواندن ندارد
چنان در دوزخ دنیا دلم سوخت....که دیگر بار سوزاندن ندارد (قیصر امین پور)

دلم گر قصه گوید،اینک آن گوش....لبم گر بوسه خواهد،این لب نوش
اگر شب زنده دارم،این سر زلف....چو خوابم در رباید،اینک آغوش (ه.ا.سایه)


تفاوت اصلی رباعی و دوبیتی در وزن آن هاست. هر دو این قالب ها به دلیل ابراز شدید احساسات و عواطف شاعر و نیز به دلیل کوتاه بودنشان،همواره بسیار مطلوب و خواستنی و مورد توجه بوده اند.
امیدوارم که دوستان از همراهی دریغ نکنند و رباعی یا دوبیتی های زیبا و مورد علاقه شان را_فرقی نمی کند کدام یک از این دو باشد_در این تاپیک بگذارند..
:gol:




(1) این،از جمله رباعیاتی است که در آن هر چهار مصراع دارای قافیه اند.

(2)ته وینم:تو را می بینم.

***​
از آن روزي كه مارا آفريدي به غير از معصيت چيزي نديدي
خداوندا به حق هشت و چارت زما بگذر شتر ديدي نديدي
((باباطاهر))​
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفتا که: به شیوه آبرویت ریزم
وز باد ستیزه رنگ و بویت ریزم

اندر تو زنم آتش سودا روزی
تا خاک شوی، شبی به کویت ریزم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
هزاران غم به دل اندوته دیرم
به سینه آتشی افروته دیرم
به یك آه سحرگاه از دل تنگ
هزاران مدعی را سوته دیرم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اوحدی

اوحدی

چون دوستی روی تو ورزم به نیاز
مگذار به دست دشمن دونم باز

گر سوختنیست جان من هم تو بسوز
ور ساختنیست کار من هم تو بساز
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق از ازل است و تاابد خواهدبود
جوینده عشق بی‌عدد خواهدبود
فردا که قیامت آشکارا گردد
هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عراقی

عراقی

چون قصهٔ هجران و فراق آغازم
از آتش دل چو شمع خوش بگدازم

هر شام که بگذشت مرا غمگین دید
می‌سوزم و در فراقشان می‌سازم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در گوشهٔ انزوا خزیدن خوش تر

پیوند ز غیر حق بریدن خوشتر

ای فیض مکن علاج گوشت ز نهار

کافسانه دهر ناشنیدن خوشتر
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کس عهد وفا چنانکه پروانهٔ خرد
با دوست به پایان نشنیدیم که برد

مقراض به دشمنی سرش برمی‌داشت
پروانه به دوستیش در پا می‌مرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نوشین لب

نوشین لب

گلبرگ یه نرمی چو بر و دوش تو نیست

مهتاب به جلوه چون بنا گوش تو نیست

پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست

آتشکده را گرمی آغوش تو نیست:gol:


رهی معیری:gol:
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
گلبرگ یه نرمی چو بر و دوش تو نیست

مهتاب به جلوه چون بنا گوش تو نیست

پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست

آتشکده را گرمی آغوش تو نیست:gol:


رهی معیری:gol:


*****************************
ابر آمد و باز بر سر سبزه گريسـت
بي باده ارغوان نـميبايد زيسـت
اين سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کيست

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل را کجا به زلف رسا می توان رساند
این پا شکسته را به کجا میتوان رساند

سنگین دلی وگر نه از آن لعل آبدار
صد تشنه را به آب بقا می توان رساند
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن لطف که در شمایل اوست ببین

وآن خندهٔ همچو پسته در پوست ببین

نی‌نی تو به حسن روی او ره نبری

در چشم من آی و صورت دوست ببین
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کرد از دل صافی برت این آب درنگ
تا دست تو بوسد چو بدو یازی چنگ

اکنون که نشان کژروی دیدی ازو
بگذاشته‌ای که می‌زند بر سر سنگ
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر دشمن من به دوستی بگزینی

مسکین چه کند با تو بجز مسکینی

صد جور بکن که همچنان مطبوعی

صد تلخ بگو که همچنان شیرینی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای جان من، از دل خبرت نیست، چه سود؟
در عالم جان رهگذرت نیست، چه سود؟

جز حرص و هوی، که بر تو غالب شده است
اندیشهٔ چیز دگرت نیست، چه سود؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سوختگان

سوختگان

هر لاله آتشین دل سوخته ای است
هر شعلۀ برق، جان افروخته ای است

نرگس که ز بار غم سرافکنده به زیر
بیننده چشم از جهان دوخته ای است

*رهی معیری*
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حافظ

حافظ

با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی
کنجی و فراغتی و یک شیشهٔ می

چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی
منت نبریم یک جو از حاتم طی
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
در حنجره‌ام شور صدا نیست رفیق
یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیق

بگذار که قصه را به پایان ببرم
آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
"شفیعی کدکنی"

"شفیعی کدکنی"

آیینه ی باران و بهار چمنی
شادابی بوستان و سرو سمنی


بیرون ز تو نیست آنچه می خواسته ام
فهرست کتاب آرزوهای منی:gol:



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
"مولانا"

"مولانا"

برگفتم بیت؛دلبر از من رنجید
یعنی که به وزن بیت از ما سنجید
گفتم که کدام بیت گویم؟فرما!
گفتا:"به کدام بیت خواهم گنجید"؟!
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حافظ

حافظ

عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خمار مگیر

صوفی چو تو رسم رهروان می‌دانی
بر مردم رند نکته بسیار مگیر
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سعدی

سعدی

من بندهٔ بالای تو شمشاد تنم
فرهاد تو شیرین دهن خوش سخنم

چشمم به دهان توست و گوشم به سخن
وز عشق لبت فهم سخن می‌نکنم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ناله بی اثر
ای ناله چه شد در دل او تاثیرت

کامشب نبود یک سر مو تاثیرت

با غیر گذشت و سوخت جانم از رشک

ای آه دل شکسته کو تاثیرت؟

رهی معیری:gol:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
رهی

رهی

بی روی تو گشت لاله گون مردم چشم
بنشست ز دوریت به خون مردم چشم

افتادی اگر ز چشم مردم چون اشک
در چشم منی عزیز چون مردم چشم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شفیعی کدکنی

شفیعی کدکنی

شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب
من بودم و جویبار و بیداری آب
وین جمله مرا به خامشی می گفتند
کاین لحظه ی ناب زندگی را دریاب!

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين يکد و سه روز نوبت عمر گذشـت
چون آب بـجويبار و چون باد بدشـت
هرگز غـم دو روز مرا ياد نـگـشـت
روزيکـه نيامده‌سـت و روزيکه گذشت

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفتم ز فراق یاسمن می‌گرید
این ابر که زار بر چمن می‌گرید
گل گفت به پای خویشتن برشکنم
بر خنده‌ی یک هفته‌ی من می‌گرید ....

انوری:gol:
 

Similar threads

بالا