رباعی و دو بیتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از جرم گل سياه تا اوج زحل
كردم همه مشكلات گردون را حل
بگشادم بندهاي مشكل به حيل
هربند گشاده شد بجز بند اجل
خيام
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
روزم به غم جهان فرسوده گذشت
شب در هوس بوده و نابوده گذشت
عمري كه ازو دمي جهاني ارزد
القصه، به فكرهاي بيهوده گذشت
جامي:gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نازار دلي را كه تو جانش باشي
معشوقه پيدا و نهانش باشي
زان مي ترسم كه از دل آزردن تو
دل خون شود و تو در ميانش باشي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خوشا آنانکه الله یارشان بی :gol:
بحمد و قل هو الله کارشان بی:gol:
خوشا آنانکه دایم در نمازند :gol:
بهشت جاودان بازارشان بی :gol:
 

بارون

کاربر فعال
:gol:دل نبود،کلاغ بود
کاسه ی زهر ما بود
اگر کسی کلاغ بود
بهش بگید الاغ بود(خودم گفتم):gol:
 

بارون

کاربر فعال
شهیدان را به نوری ناب شوییم
درون چشمه ی مهتاب شوییم
شهیدان همچو آب چشمه پاکند
شگفتا آب را با آب شوییم:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم :gol:به دریا بنگرم دریا ته وینم

بهر جا بنگرم کوه و در و دشت :gol:نشان روی زیبای ته وینم


 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عمریست اسیر نفس و نفس خودم
ازخویش رها نه ام که درحبس خودم
من قصه نا نوشته نیک و بدم
من ماه فرو فتاده شمس خودم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات:gol: گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات

گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا :gol:شادی همه لطیفه گویان صلوات
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آمد به برم آن مه نو ، دوشینه
دستار به سر ، جامه به تن پشمینه
گفتا که از این راه به جایی نرسی
برخیز ز خواب ، رهرو دیرینه
 

Siren

عضو جدید
این كهنه سرای جای آسودن نیست
در آخر كار ، جز كه فرسودن نیست
ای چرخ زمانه دست ازاین خرقه بدار
این خرقه كهنه ، لایق سودن نیست
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نسيمي كز بن آن كاكل آيو
مرا خوشتر زبوي سنبل آيو
چوشو گيرم خيالش را در آغوش
سحر از بسترم بوي گل آيو
بابا طاهر
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جهان بی‌وفا زندان ما بی :gol:گل غم قسمت دامان ما بی

غم یعقوب و محنت‌های ایوب :gol:همه گویا نصیب جان ما بی
بابا طاهر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اینجا

اینجا

دفتر به مقابل و قلم در دستم
در نیم شبی خیالِ او می بستم
گفتم که خدا کجاست ؟در گوشِ دلم
آهسته کسی گفت من اینجا هستم
"سید حسن حسینی"
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خوشا آنونكه سوداي تو ديرند
كه سر پيوسته در پاي تو ديرند
به دل ديرم تمناي كساني
كه اند دل تمناي تو ديرند
بابا طاهر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای ماه برآمدی و تابان گشتی
گردِ فلکِ خویش خرامان گشتی
چون دانستی برابرِ جان گشتی
ناگاه فرو شدی و پنهان گشتی
"خواجه عبداله انصاری"
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آن عشق که دیده گریه آموخت ازو
دل در غم او نشست و جان سوخت ازو
امروز نگاه کن که جان و دل من
جز یادی و حسرتی چه اندوخت ازو

ابتهاج
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بلا رمزی زبالای تو باشه
جنون قِسمی ز سودای تو باشه

به صورت آفرینم این گمانه
که پنهان در تماشای تو باشه:gol:
"بابا طاهر"​
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم گر قصه گوید ، اینک آن گوش
لبم گر بوسه خواهد ، این لب نوش
اگر شب زنده دارم ، این سر زلف
چو خوابم در رباید ، اینک آغوش

ابتهاج
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلم گر قصه گوید ، اینک آن گوش
لبم گر بوسه خواهد ، این لب نوش
اگر شب زنده دارم ، این سر زلف
چو خوابم در رباید ، اینک آغوش
ابتهاج

سحر در شاخسار بوستانی
چه خوش میگفت مرغ نغمه خوانی
بر آور هر چه اندر سینه داری
سرودی ،ناله ای، آهی، فغانی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هر چند که گرد من برانگیخته ای
باران بلا بر سر من ریخته ای
چون اشک مرو ز پیش چشمم که هنوز
چون ناله به دامان دل آویخته ای
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بازآ،بازآ،هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بت پرستی،بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی،بازآ

ابوسعید ابوالخیر

 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این عشق کهن بوده ی نافرسوده
پیرانه سرم نمی هلد آسوده
در حسرت دیدار تو کردیم سفید
این ریش پریشان به اشک آلوده
ابتهاج
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یک بحر ... سرشک بودم و عمری سوز
افسرده و پیر می شدم روز به روز
با خیل گرسنگان چو همرزم شدم
سوزم : همه ساز گشت و شامم همه روز

كارو
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
واجب چو کند تنزل از حضرت ذات
پنج است تنزلات اورا درجات
غیب است و شهاده در وسط روح و مثال
والخامس جمعیة ملک الحضرات
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چشمت كه فسون و رنگ مى بارد ازو
افسوس كه تیر جنگ مى بارد ازو
بس زود ملول گشتى از هم نفسان
آه از دل تو كه مى بارد ازو
حافظ:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک جرعه ز جام تو تمامست،تمام
جز عشق تو در دلم کدامست؟کدام؟
در عشق تو خون دل حلال است،حلال
واسودگی عشق،حرامست،حرام
:gol:"مولانا" :gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پری بودی و با من راز کردی
به ناز و عشوه عشق آغاز کردی
مرا آواز دادی ، چون رسیدم
کبوتر گشتی و پرواز کردی

ابتهاج
 
  • Like
واکنش ها: floe

Similar threads

بالا