دچار...

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برایش نوشت :
هیچ حواست به من هست؟ من که دارم از بین می‌روم. هیچ حواست هست که شب‌ها گریه می‌کنم و روزها دوری؟ حالا حواست هم باشد، تو مگر قرار نبود مراقبم باشی؟ مگر قرار نبود نگذاری دیگر گریه کنم؟ گریه ام زیاد شده، دردهایم‌ زیاد شده، آنقدر که درمان را پس می‌زنم.
عزیزم❤
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حس میکنم به تنهایی معتاد شدم
به هر روز با خودم خلوت کردن معتاد شدم
خلوت و تنهایی ازم گرفته بشه انگار خواب و خوراک و ازم گرفتن🙄
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به کسی که برایت نمی‌نویسد، مزاحمِ روزهایت نمی‌شود، درباره‌ات نمی‌خواند،
مهم‌ترین تاریخ‌های تو را حفظ نمی‌کند و زندگی‌ات را پُر از کارهای شگفت‌انگیز نمی‌کند، وابسته نشو.
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الان اگر غول چراغ جادو بیاد بیرون و بگه سه تا آرزو کن ازش می‌خوام سه بار حافظم رو پاک کنه. خسته شدم از این همه نشخوار فکری.
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در آخرین نامه اش نوشت: «دیدم که حتی در بهترین لحظه‌های زندگی‌ام هم نوعی غم و پوچی را در اعماق وجود خود حس می‌کنم.»
 
بالا