دل

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلتنگم و دیدار تو درمان منست

بی رنگ رخت زمانه زندان منست

برهیچ دلی مباد و بر هیچ تنی

آنچه ز غمت بر دل بیمار منست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود
من جاودانیم که پرستوی بوسه ات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه میکنی
دل
را که در بهشت خدا هم غریب بود

 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک سال شد و یک شب دلخواه نداشت
شب بودم و آسمانتان ماه نداشت
از اینهمه زندان تو، پیدا کردم
یک راهرو که به هیچ جا راه نداشت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بسی گفتند دل از عشق برگیر
که نیرمگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است اما نوشداروست
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک عمر فقط کهنه و نو شد دل من
در بین زباله ها ولو شد دل من
له گشت به زیر پای تان رهگذران
در شهر شما پیاده رو شد دل من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قهر مکن ای فرشته روی دلارا
ناز مکن ای بنفشه موی فریبا
بر دل من گر روا بود سخن سخت
از تو پسندیده نیست ای گل رعنا
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
با هرچه فریب و مکر و نیرنگ نشد
هربار زدم به دامنت چنگ نشد
یک عمر برای تو دلم تنگ شد و
یک بار دلت برای من تنگ نشد

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هیچ جز یاد تو رویای دلاویزم نیست
هیچ جز نام تو حرف طرب انگیزم نیست
عشق می ورزم و می سوزم و فریادم نه
دوست می دارم و می خواهم و پرهیزم نیست
نور می بینم و می رویم و می بالم شاد
شاخه میگسترم و بیم ز پاییزم نیست
تا به گیتی دل از مهر لبریزم هست
کار با هستی از دغدغه لبریزم نیست
بخت آن را که شبی پاک تر از باد سحر
با تو ای غنچه نشکفته بیامیزم نیست
تو به دادم برس ای عشق که با این همه شوق
چاره جز آنکه
به آغوش تو بگریزم نیست


 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
بردی دل و هوش را و عقلم را هم
هر لحظه در این تصوراتم باهم ...)

گفتم بروم حرم زیارت اما ،
دارم به تو فکر می کنم اینجا هم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بیا با دل و جان پاک
همه لحظه ها را به شادی سپار
نوایی هم آهنگ یاران برآر
خوش آمد بهار

 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
چندی ست دلم منطقه ای محروم است
انگار از عشق خسته ای ، معلوم است

لطفا به زبان دلمان صحبت کن
این سردی ِ عاشقانه نامفهوم است !
 

رسول فهیم

عضو جدید

در کوچه ی عشق عاشقی کمرنگ است ***حرف دل عاشقان چه رنگارنگ است

وقتی که ریا روی محبت باشد *** انگار تمام قلب ها از سنگ است:gol:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چون عهده نمی‌شود کسی فردا را

حالی خوش دار این دل پر سودا را


می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه

بسیار بتابد و نیابد ما را


خیام
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چون حاصل آدمی در این شورستان

جز خوردن غصه نیست تا کندن جان


خرم دل آنکه زین جهان زود برفت

و آسوده کسی که خود نیامد به جهان


خیام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بگذار بال و پر بزنم در هوای تو
ای واژه واژه ی غزلم مبتلای تو

تا پا گذاشتی. . . تو بر کوچه ی دلم
گل داد بوته بوته ی شعرم برای تو

با من بهار باش که پاییز بخت من
سبز و پر از شکوفه شود پا به پای تو

گفتی برقص با من و تا انتها بیا
باشد به روی چشم ولی با دعای تو

امروزهای با تو برایم غنیمت است
دارد عجیب می شود این ماجرای تو

این شادی تو ... شیطنتت ، خوب بودنت
آن قفل چشمهای شب ابتدای تو

من آدمم ولی تو گمانم فرشته ای
پر می کشم به قاف تو با بالهای تو

پس می دهم تمامی خاک بهشت را
با حوریان باکره اش در ازای تو

سید هادی هاشمی نژاد

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آیا تو نیز دردسری چند می خری؟
یعنی دلی ز دست هنرمند می خری؟

قلبی پر از غرور ز مردی بهانه‏ گیر
او را كه بی ‏بهانه شكستند می خری؟

بنشین و عاقلانه بیندیش خوب من
دیوانه‏ ای رها شده از بند می خری؟

یك لحظه آفتابی و یك لحظه ابر محض
آمیزه ‏ای ز اخم و شكرخند می خری؟

باری به حجم عاطفه بر دوش می‏كشی؟
دردی به وزن كوه دماوند می خری؟

بگذار شاعرانه بكوشم به وصف خویش
ابلیس در لباس خداوند می خری؟

وقتی كه لحظه ‏های من آبستن غم ‏اند
اخم مرا به قیمت لبخند می خری؟

محمد سلمانی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرام نمیگیرد قلبم اگر نیایی

میمیرد دل عاشقم اگر نمانی
تو خودت میدانی،
میدانی چقدر دوستت دارم و باز هم شعر رفتن را میخوانی
بدجور دلبسته ام به تو ، رحمی کن ، خواهش میکنم از دل بی وفای تو
نمیتوانم لحظه نبودنت را ببینم ، میدانم منتظر این هستی که از درد عشقت بمیرم
دلم میخواهد دوباره دستهای تو را بگیرم و دوباره تمام گلها را برایت بچینم
تنها از تو میخواهم که ، تنها نگذاری مرا
میسازم با بی محبتی هایت ، می مانم با دل بی وفایت، شب و روز را مینشینم به انتظارت
همین که هستی برایم کافیست ، نبودنت باورکردنی نیست ، هیچگاه حتی فکر رفتنت را هم نمیکردم
آرام نمیگیرد قلبم اگر نمانی ، بیش از این عذاب نده قلب عاشقم را
بیش از این نسوزان دل دیوانه ام را
بیش از این مرا در حسرت نگذار ، در حسرت بودنت، یا نه… انتظار زیادی است
در حسرت از دور دیدنت!
آرام نمیگیرد قلبم اگر نباشی ، میمیرد دل عاشقم اگر نیایی، تو خودت میدانی و باز هم مرا درحسرت دیدنت میگذاریاین رسمش نبود ، چرا مرا عاشق خودت کردی و خودت را رها از عشق؟
چرا دلت را به کسی دیگر دادی و مرا اسیر سرنوشت؟
آرام نمیگیرد قلبم
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده ... خیلی وقته دل تنگم نغمه ی شادی نخونده - بس که هر شب تا سحر خدا خدا کرده دلم ... دیگه در سینه ی سوزان آه و فریادی نمونده
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل من میل تو دارد,چه بجوئی چه نجوئی
دیده ام جای تو باشد , چه بمانی چه نمانی

من که بیمار تو هستم, چه بپرسی ,چه نپرسی
جان به راه تو سپارم , چه ندانی چه بدانی

می توانی به همه عمر دلم را بفریبی , ور بکوشی ز دل من بگریزی , نتوانی
دل من سوی تو آید , بزنی یا بپذیری

بوسه ات جان بفزاید , بدهی یا بستانی
جانی از بهر تو دارم , چه بخواهی چه نخواهی
شعرم آهنگ تو دارد چه بخوانی چه نخوانی
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل شکسته آخه بس که دل های شکسته دیده
نا امیده بس که درهای امیدو بسته دیده
تو جهان شب فروشان دل پیِ چراغ می گرده
تو کویر خشک و سوزان به امید باغ می گرده
من کلام عاشقی را روی سینه ام نوشتم
من به خاطر تو جانا حتی از خودم گذشتم
دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده
خیلی وقته دل تنگم نغمه ی شادی نخونده ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور


گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور


دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور


هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور


ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند

چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور


در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور


گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور


حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور


حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تتق... که در زدی و دست های من وا شد
زمان به صفر رسید و چه زود فردا شد
سماور از هیجان قل گرفت بشکن زد
برای رقص سر میز استکان پا شد
همین که شانه به دستت رسید آینه جَست
همین که شانه زدی در اتاق غوغا شد
تو شانه می زدی و آبشار می شورید
شرابخانه ی چادر نمازت افشا شد
تمام پنجره ها مات روی آینه اند
که روبروی تو هر کس نشست رسوا شد


دلت گرفت که دیدی دو ماهی قرمز..
دلت بزرگ شد و تنگ نیز دریا شد
قدم زدی لب قالی گرفت پایت را
تکاند سینه ی خود را و غنچه پیدا شد
بهار داخل این خانه قدعلم می کرد
کلاغ پر زد و گنجشک گفت: "حالا شد"
حضور گرم تو محسوس بود در خانه
که قد خانم یخچال از کمر تا شد

تو خواستی که ببوسی مرا معاذالله
میان چشم و لب و گونه هام دعوا شد
غزل به خط لبت آمد و سوالی شد
غزل به روی لبت تا رسید امضا شد

تمام قدرت مشکی ِ کردگار چطور
درون دایره ی خال صورتت جا شد ؟؟
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای کاروان آهسته ران کارام جـــانم می رود
وان
دل که با خــود داشتم با دلستانم می رود

در رفتن جــان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود


سعـدی شیــرازی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم بربود دوش آن نرگس مست

اگر دستم نگیری رفتم از دست


چه نیکو هر دو با هم اوفتادند

دلم با چشمت، این دیوانه آن مست


نمی*دانم دهانت هست یا نیست

نمی*دانم میانت نیست یا هست


تویی آن بی*دهانی کو سخن گفت

تویی آن بی*میانی کو کمر بست


بجانم بندهٔ آزاده*ای کو

گرفتار تو شد وز خویشتن رست


دگر با سیف فرغانی نیاید

دلی کز وی برید و در تو پیوست


گدایی کز سر کوی تو برخاست

به سلطانیش بنشاندند و ننشست
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


ای زن که دلی پر از صفا داری
از مرد وفا مجو ، مجو هرگز


او معنی عشق را نمی داند
راز
دل خود به او مگو هرگز!




فروغ فرخزاد
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلِ تنگ من از تو شِکوه داره ... آروم آروم ز چشمم گریه باره

خسته شد دل ز بیداد زمونه ... خوش به حال کسی که غم نداره

نکردم به جهان غیر از محبت ... که شد قسمت من اندوه و محنت

الهی نبینی تو رنگ شادمانی ... تو عاشق نبودی که حال ما بدانی
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلی دارم خریدار محبت ....... کز او گرم است بازار محبت

لباسی بافتم بر قامت دل ... ز پود محنت و تار محبت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

زهی با لعل میگونت شکر هیچ
خهی با روی پر نورت قمر هیچ

عزیزش کن به دندان گر بیفتد
ملاقاتی لبت را با شکر هیچ

عرق بر عارض تو آب بر آب
حدیثم در دهانت هیچ در هیچ

ز وصف آن دهان من در شگفتم
که مردم چون سخن گویند بر هیچ

من از عشق تو افتاده بدین حال
نمی پرسی ز حال من خبر هیچ

چنان بیگانه گشته ستی که گویی
ندیده ستی مرا بر ره گذر هیچ

نشستم سالها بر خوان عشقت
بجز حسرت ندیدم ما حضر هیچ

دلی از سیف فرغانی ببردی
چه آوردی تو ما را از سفر؟ هیچ!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم تنگ شده......
برای وقتی که میگفتی:دلم واست تنگ شده
دلم تنگه:
برای بودنت
شایدم لبخند خودم
دلم برای همه چیز تنگ شده

جز:نبودنت
 
بالا