گاهی لبخند میزنم به تمام دنیا
و تنها میگویم
سیلی این دفعه سخت و کوبنده بود
از سیلی ایندفعه ات
سخت ممنونم
شاید هنوز گیج سیلی ات مانده ام
اما این را هم باید به تنهایی گذر کنم
دردهایم را گاهی با نوشتن ارام میکنم
اما دردی در دلم هست که
دیگر
با هیچ نوشتنی ارام نمیگیرد
بلکه
شده نمکی بر زخمم که
هی میپاشم و هی میسوزانم
خودم
دلم و تمام احساسم را
یادته
یادته چقد میگفتی
شاید از من دل بکنی
یادته چقدر میگفتم
تا ابد دیگه مال منی
حالا داری میری میبینی
که دارم من جون میکنم
تو رو خدا بگو دروغه
اینجور پس نزنم عشقم
گاهی درد انجاست که
انقدر
ساده هستی که
هر چیزی را میگویی
بی انکه بدانی
زمانه
زرنگیست
اگر ناراحت میشوی
باید لبخند بزنی
اگر ترس سراغت میاید باید سکوت کنی تا شجاع بدانند تو را
اگر حرفهایت را با صداقت بزنی به تو میخندند ولی اگر
در عین بی صداقتی سخن بگویی
باورت میکنند
و تو را بیشتر دوست میدارند
پس اینقدر صادقانه سخن نگو
فریب بدهی نیرنگ بازی کنی
بیشتر میپسندند تو را