دوستم کجایی؟؟
خدا رادلم لک زده است
برای یک دوستی صادقانه
به هر کس روی می کنی
خود درمانده است
هزار درد دارد
هزار درد بی درمان
در این شهر همه گرفتارند
گرفتار کارهای خود کرده و نکرده
دور خود حصاری کشیده اند
به بلندی دیوار چین
تا دشمنان در ان راهی نیابند
و چون راهی نیست
دوستان هم راهی ندارند
می مانی چه کنی
در را بسته اند
دیوار را کشیده اند
حق دارند
نامردی دیده اند
رندی دیده اند
این است که راهی نیست
و فریاد که دوستی نیست
هم دمی نیست
غم خواری نیست
تو راه را بسته ایی
تو دیوار کشیده ایی
راستی چه باید کرد
دلم لک زده است
برای یک دوستی صادقانه
اما چه کسی ان را باور دارد
گل را شادی را مهربانی را عشق را
همه را در بند کرده ایی
از ترس دشمن بد سگال
و خود مانده ایی
که دوستی نیست
من هستم و او هست
همه که نامرد نیستند
اما کیست که باور کند
اخر همه این حرفها را می زنند
همه یار وفا دارند
اما کو وفا
کافی است تا گلی چیده شود
گل را می برند
و گل را غارت می کنند
و تو می مانی
با حسرتی بی انتها
این است که تو تنهایی
و من تنهایم
و دوستی
واژه ایی غریب و گمنام و کمیاب
خدا را دلم لک زده است
برای یک دوستی صادقانه و صمیمی
دوستم کجایی ؟