دفتر خاطرات گم شده من.... بیا تو نترس گم نمیشی

spow

اخراجی موقت
اره بارون میومد...خوب یادمه


آره بارون می یومدخوب یادمه...شب بود ومن بودم وتاریکی اتاقم وغم،پشت پنجره اتاق چه بی رحمانه قلب همیشه تنهایم آروم و بی صدا شکست آره بارون می یومد خوب یادمه...تو اون شب سرد وتاریک من ویاد چشمات که دیوانه وار آتیشم می زد.آره بارون می یومدخوب یادمه... نم نم بارون، عطر نفسات صدای دلنشینت،دستای گرمت،چشمات،دوست داشتنات... هنوزم یادمه!هنوزم این خاطرات تلخ شایدم شیرین واسم دوست داشتنی اند درست مث تو!
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اره بارون میومد...خوب یادمه


آره بارون می یومدخوب یادمه...شب بود ومن بودم وتاریکی اتاقم وغم،پشت پنجره اتاق چه بی رحمانه قلب همیشه تنهایم آروم و بی صدا شکست آره بارون می یومد خوب یادمه...تو اون شب سرد وتاریک من ویاد چشمات که دیوانه وار آتیشم می زد.آره بارون می یومدخوب یادمه... نم نم بارون، عطر نفسات صدای دلنشینت،دستای گرمت،چشمات،دوست داشتنات... هنوزم یادمه!هنوزم این خاطرات تلخ شایدم شیرین واسم دوست داشتنی اند درست مث تو!
اسپاو سپاو!!
مرور این شوکولت و شیرینیهای زندگی فقط تو ساحل خوشبختی میسره..
ولی وقتی لب مرز افغانستان و پاکستان داری تلو تلو میخوری و هر جا بری موشکای امریکایی به دیده طالبان هدف قرارت دادند. دیگه این خاطرات خوش فرصتی برای خوش کردن کامت ندارند مگر اینکه حسرت زا باشند.
قشنگ بود. اینا مشترکه نه!! :rambo:
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
اسپاو سپاو!!
مرور این شوکولت و شیرینیهای زندگی فقط تو ساحل خوشبختی میسره..
ولی وقتی لب مرز افغانستان و پاکستان داری تلو تلو میخوری و هر جا بری موشکای امریکایی به دیده طالبان هدف قرارت دادند. دیگه این خاطرات خوش فرصتی برای خوش کردن کامت ندارند مگر اینکه حسرت زا باشند.
قشنگ بود. اینا مشترکه نه!! :rambo:

حاجی چیزی مشترک نیست
ولی امروز گوشه یزرگی از اون دل بزرگتو به نمایش گذاشتی
علیرغم اون حس وحالی که داشتی
حاجی حاجی
من برای از میدون به در کردنا میمیرم هرچند دستم از ارنجم کوتاهتره(یاد پرویز شاپور زنده)
خیلی مخلصیم عموغلی :gol::gol:
 
  • Like
واکنش ها: bmd

spow

اخراجی موقت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] گویند :[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]در نبرد بین آدم های سخت و روز های سخت، این آدم های سخت هستند كه باقی می مانند.[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]امّا من نمی دانم كه آیا روزی كه روزهای سختم تمام شود آیا قدرت ایستادن و نگرستن به گذشته ام را دارم.[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دلم می خواهد در سرزمینی دور تنهای تنها در كلبه ای چوبین كوچك خود بر سر كوهی كنار آتش بنشینم و باریدن برف را بنگرم و كتاب بخوانم كتاب های خوب ... آنقدر دور كه جز صدای پرندگان را نشنوم و بوی گلهای وحشی و صدا جوی آبی نرم نرمك از دل كوه بیرون می زند،[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و من بیاد آرم روزی را كه پس از پایانی سخت از نبردی كه با روزگار داشتیم بر سر تپه ای تنها بیدق در دست و در پس راهم تمام یارانم خونین در دشتی پر از تیر و نیزه های شكسته از نبرد روزگار آرمیده اند و من تنها بازمانده آرام می نشینم و... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آه اگر دیروز برگردد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شادی هم خانه من گردد[/FONT]
 

spow

اخراجی موقت
آخدا دلم گرفته
یه سوال دارم ازت
بهت بگم؟
آخدا رفیقام میگن یه چیزی داری به نام مرگ
میگن وقتی آدم به بن بست میرسه
میگن وقتی از همه چیز میبره
میگن وقتی که به قولشون میرسه به ته خط
خیلی چیزه خوبیه
میگن اگه خدا نده مرگو هم خودت میتونی میتونی بگیریش
رفقا اسمشو گذاشتن خودکشی
نمیدونم چه جوریه
تاحالا حسش نکردم تاحالا درکش نکردم
ولی میگن خیلی باحاله
حالا خدا
رسیدم ته خط
یه حرف باهات بیشتر ندارم
یا مرگه رو بهم بده
به خودم میگیرمش این مرگو ازت
اکه دوست داری برم بهشت
خودت بده این مرگتو
اگه دوست داری این عاشق خسته بعد از مرگ بره جهنم
بهم نده
بزار خودم بگیرمش ازت بزار خودم خودکشی کنم
تا اونجا هم از گرمای عشقم همیشه آتیش جهنمتو گرم نگه دارم
خدا جون نگو نه دیگه
آخه بدون اون دیگه نمیشه
رسیدم ته خط
حرف آخرم باهات اینه
با مرگتو بده
یا میگیرم ازت


به نقل از یک وبلاگ
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه لحظه ترسیدم گفتم زده به سرت میخوای خودتو بکشی آخرش دیدن نقل قوله راستی من و تو همسنیم منم مال نسل سوختم :smile:
 

spow

اخراجی موقت
یه لحظه ترسیدم گفتم زده به سرت میخوای خودتو بکشی آخرش دیدن نقل قوله راستی من و تو همسنیم منم مال نسل سوختم :smile:

نه بابا مگه از جونم سیر شدم
نمیخواهم بمیرم مگر زوراست

ای بابا
متولدین بیچاره این نسل هنوزم نفیر ناله بمبها تو گوشاشونه
هنوزم با همون خاطرات کرسیا دارن طی میکنن
اخ !!!

:gol::gol:
 

شقایق21

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه بابا مگه از جونم سیر شدم
نمیخواهم بمیرم مگر زوراست

ای بابا
متولدین بیچاره این نسل هنوزم نفیر ناله بمبها تو گوشاشونه
هنوزم با همون خاطرات کرسیا دارن طی میکنن
اخ !!!

:gol::gol:

منم هنوز صدای آزیر خطر یادمه مث بید میلرزیدم به خودم :(
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
از این شعر خیلی خوشم اومد
دستکاری شده بسیار زیبا

گناه بیگناهی


هوا بس ناجوانمردانه سرد است! آآآآي‌ی‌ی!‌
مرا درياب!
مرا درياب اي همسايه ، اي همدل!
آآآآي‌ی‌ی! اي خنده بر لب ، در غم آتش به جاني‌هاي من
مرا سرماي جانفرسا ز پا افکند
در حالــيکه آتش ، تار و پودم را ز هم بگسست!
مي‌فهمي چه مي‌گويم!؟
آنچه حاصل کرده بودم روزها و ماهها و سالها
در نگاهي دادمش از کف
آآآآي‌ی‌ی! مي‌فهمي چه مي‌گويم!؟
من گناهم ، بيگناهي بود
اما نيک ميدانم
که منظور مرا هم از گناه و بيگناهي باز کج مي‌فهمي و
فرياد بر مي‌داري و
بار دگر
آتش و سردی ، بجان خسته و رنجور من داري
آآآآي‌ی‌ی!
اينکه من در دام سرمايي گرفتارم
شگفتي نيست!
هوا سرد ، آسمان سرد و زمانه بی‌جهت سرد است
دو دستانم کرخت و خشک مي‌کاود
اما در نمي‌يابد
بجز سرما
سرماي بيرحمي که ميسوزاندم هر روز
تناقض در تناقض
اين تمام زندگي و رمز و رازم شد!
به هر که دردي از دل مي‌نگارم
باز می‌دارم که در آتش ، ز سرما منجمد گشتم!
نمی‌فهمد!
فقط با زهرخندی
گرم و سردی‌هاي جانم را مضاعف می‌کند ، صد بار
پس چرا اين داستان را باز بنويسم؟!
در آن‌حاليکه من خود نيک ميدانم
نمي‌خواني
نمي‌ماني
نمي‌فهمي
آآآآي‌ی‌ی!
مي‌فهمي چه مي‌گويم!؟

 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حاجی این تایپیک بالا اومد من نمیدونم چرا ناخوداگاه یاد خاطرات فراموش شده ابتداییم افتادم.. خانم معلم , من و یه نفر دیگه رو مامور میکرد براش چوب تر از باغ بیاریم برا کتک زدن بچه تنبلا..
یادمه با چنان خوشحالی و ولعی میرفتیم دنبال اینکار که نگو..
گاهی خودمم از همون (شیو) چوبا میخوردم.. خیلی خوب بود هنوزم سوزشش کف دستم هست..
ای بابا هی هییییییی
:king:
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
حاجی این تایپیک بالا اومد من نمیدونم چرا ناخوداگاه یاد خاطرات فراموش شده ابتداییم افتادم.. خانم معلم , من و یه نفر دیگه رو مامور میکرد براش چوب تر از باغ بیاریم برا کتک زدن بچه تنبلا..
یادمه با چنان خوشحالی و ولعی میرفتیم دنبال اینکار که نگو..
گاهی خودمم از همون (شیو) چوبا میخوردم.. خیلی خوب بود هنوزم سوزشش کف دستم هست..
ای بابا هی هییییییی
:king:

حاجی حاجی حاجی
کاش الانم از اون کتکا ومعلما بازم بود تا میزدن وما رو به همون حس قشنگ وهمون فضای زیبا رجعت میدادن
تا برا لحظاتی هم که شده از این الوانکده رها بشیم
میدونم عموغلی سخته
ولی ....
تو میتونی
راستی این شکلکت خیلی خوشگله:D
 
  • Like
واکنش ها: bmd

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

حاجی حاجی حاجی
کاش الانم از اون کتکا ومعلما بازم بود تا میزدن وما رو به همون حس قشنگ وهمون فضای زیبا رجعت میدادن
تا برا لحظاتی هم که شده از این الوانکده رها بشیم
میدونم عموغلی سخته
ولی ....
تو میتونی
راستی این شکلکت خیلی خوشگله:D
قربونت حاجی این از حکمت چشای زیبای توئه عزیز دلم..
آره حاجی کاش بود
الان دیگه کاشش برامون مونده..
اگه بشه و روزی رسیدیم بجایی چون اون جایگاه معلمامون ,,شاید بتونیم لذت این چوب تر رو به شاگردامون هدیه کنیم.
تو تونستی من هم ازت امید میگیرم ممنون:gol:
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
قربونت حاجی این از حکمت چشای زیبای توئه عزیز دلم..
آره حاجی کاش بود
الان دیگه کاشش برامون مونده..
اگه بشه و روزی رسیدیم بجایی چون اون جایگاه معلمامون ,,شاید بتونیم لذت این چوب تر رو به شاگردامون هدیه کنیم.
تو تونستی من هم ازت امید میگیرم ممنون:gol:

:heart::heart:
 

quester

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقد خوبه بعضی وقتها چشمامون رو ببندیم ...و با بجای اینکه به صفحه مانیتور یا دفترمون نگاه کنیم ......و فکر کنیم که چه چیزی بنویسیم.............
به دلمون رجوع کنیم......و با دلمون بنویسیم........
اخوی SPOW هرجا هستی سلامت باشی و موفق........بازم از این کارای خوب بکن.......
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
چقد خوبه بعضی وقتها چشمامون رو ببندیم ...و با بجای اینکه به صفحه مانیتور یا دفترمون نگاه کنیم ......و فکر کنیم که چه چیزی بنویسیم.............
به دلمون رجوع کنیم......و با دلمون بنویسیم........
اخوی SPOW هرجا هستی سلامت باشی و موفق........بازم از این کارای خوب بکن.......

زنده باشی وهمیشه سلامت داداش:gol::gol:
 

mohammad 87 سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم....
دارم پست 2000 خودم مینویسم یه حس عجیبی دارم انگار دارم وصیت نامه مینویسم....
خیلی زود گذشت یه 5,6 ماهی از عضو شدنم میگذره یاد روزای اول بخیر نه کسی رو میشناختم نه به محیط اشنا بودم مثل بچه یتیمایی که خونه و خونواده ندارن فقط تو تالارا پرسه میزدم...
با یک سوال که تو زمینه کنترل فرایندکه داشتم امدم تو باشگاه که تقریبا جوابم گرفتم:surprised::D
بعدشم که نمک گیر مرام بر و بچ باشگاه شدم و سر سفره موندم ازین 2000 تا پست فکر کنم حداقل 1600 تا پستای سیاسی بود که حداقل ادای دینی بود به وضعیت موجود کشور نمیدونم تا چه حدی مفید بود (اصلا مفید بودم؟):surprised: بعدشم تقریبا تاپیکا و پستام جلف شد....:D;)
سجاد امده بودم یه گرد و قباری از رو دفترچه خاطرات بگیرم و لاش باز کنم که بگم من مینویسم پس هستم!
نمیدونم چند نفر از دستم دل خور شدن و ناراحت شدن و حتی فحشای ضایع بهم دادن تو دلشون(مستحق دار و دسته ا.ن باد) ولی ازشون معذرت میخوام دوس دارم هم بچه های سبز باشگاه هم طرفدارای رژیم ببخشند....
اره دیشب هم که ثنایی (یکی از دخملای گلم )برای همیشه رفت چون نتونست بین دنیای واقعی و مجازی تعاملی برقرار کنه و رفت پی زندگیش و خواست شانسش رو اون بیرون امتحان کنه که خدا پشت و پناهش باشه(محمد رضی الله علیه):razz:
کاش میتونستم تو خاطرات بچگیم غرق بشم و هیچ وقت بزرگ نشم لذت و حال و هوای اون موقع رو به یه دنیای مزخرفی مثل الان نمیدم
نمیدونم تازگیا شدم مثل فولدرای کامپیوتر هر حرفی رو باید دوبار بهم زد ....
اینجا نمیخوام از دوستام اسم ببرمچون خیلی زیادن(یه 300 نفر اونجا یه 5,6 تا هم جای دیگه) ! و از عوامل پشت صحنه تشکر و قدر دانی کنم ولی بچه ها خوشون میدونن که من خاک پای همشون هستم و از صمیم قلب دوشون دارم (کاش یکی من دوس داشت!!):redface:
 
آخرین ویرایش:

spow

اخراجی موقت
سلام ممد جان
اقا به مولا خیلی چاکرتیم
درست میشه عمو
همیشه کارت درست بوده
هممون به دنبال راهی برای اسایشیم
.........
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
3 ثانیه

3 ثانیه

دانشمندان می گن ما موقعی که خواب می بینیم بلند ترین اونها 3 ثانیه طول می کشه ولی برای ما شاید 12 ساعتی به نظر میاد
دوستان عمر سیاهی خیلی کمتر از اونی که ما فکرشو میکنیم و همون 3 ثانیه است امیود که شبهای زندگی تون کمتر و روزهای طلاییتون طولانی طولانی باشه خدا بزرگه هوای ما جونارو دارد فقط یه ذره حرکت........:gol:
 

Fo.Roo.GH

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم....
دارم پست 2000 خودم مینویسم یه حس عجیبی دارم انگار دارم وصیت نامه مینویسم....
خیلی زود گذشت یه 5,6 ماهی از عضو شدنم میگذره یاد روزای اول بخیر نه کسی رو میشناختم نه به محیط اشنا بودم مثل بچه یتیمایی که خونه و خونواده ندارن فقط تو تالارا پرسه میزدم...
با یک سوال که تو زمینه کنترل فرایندکه داشتم امدم تو باشگاه که تقریبا جوابم گرفتم:surprised::D
بعدشم که نمک گیر مرام بر و بچ باشگاه شدم و سر سفره موندم ازین 2000 تا پست فکر کنم حداقل 1600 تا پستای سیاسی بود که حداقل ادای دینی بود به وضعیت موجود کشور نمیدونم تا چه حدی مفید بود (اصلا مفید بودم؟):surprised: بعدشم تقریبا تاپیکا و پستام جلف شد....:D;)
سجاد امده بودم یه گرد و قباری از رو دفترچه خاطرات بگیرم و لاش باز کنم که بگم من مینویسم پس هستم!
نمیدونم چند نفر از دستم دل خور شدن و ناراحت شدن و حتی فحشای ضایع بهم دادن تو دلشون(مستحق دار و دسته ا.ن باد) ولی ازشون معذرت میخوام دوس دارم هم بچه های سبز باشگاه هم طرفدارای رژیم ببخشند....
اره دیشب هم که ثنایی (یکی از دخملای گلم )برای همیشه رفت چون نتونست بین دنیای واقعی و مجازی تعاملی برقرار کنه و رفت پی زندگیش و خواست شانسش رو اون بیرون امتحان کنه که خدا پشت و پناهش باشه(محمد رضی الله علیه):razz:
کاش میتونستم تو خاطرات بچگیم غرق بشم و هیچ وقت بزرگ نشم لذت و حال و هوای اون موقع رو به یه دنیای مزخرفی مثل الان نمیدم
نمیدونم تازگیا شدم مثل فولدرای کامپیوتر هر حرفی رو باید دوبار بهم زد ....
اینجا نمیخوام از دوستام اسم ببرمچون خیلی زیادن(یه 300 نفر اونجا یه 5,6 تا هم جای دیگه) ! و از عوامل پشت صحنه تشکر و قدر دانی کنم ولی بچه ها خوشون میدونن که من خاک پای همشون هستم و از صمیم قلب دوشون دارم (کاش یکی من دوس داشت!!):redface:
اخی محمد....همه تو رو دوست دارن یکیش خودم:w40::w40:
 

Similar threads

بالا