دست‌نوشته‌ها
- شروع کننده موضوع کافر خداپرست
- تاریخ شروع
فرداها می رسند...
سالهاست که آمده اند
رسیده اند
گاهی بر خلاف میلم و گاهی هم همانطور که من خواستم
گذشته شد,کلی از عمرم!
دستانم را نگاه می کنم...جیبهایم را...دلم را...کنارم را..
که ببینم از گذشته چه دارم...چه برداشته ام
کار لحظه های خستگی من است,مرور آرزوها...
سالهاست که آمده اند
رسیده اند
گاهی بر خلاف میلم و گاهی هم همانطور که من خواستم
گذشته شد,کلی از عمرم!
دستانم را نگاه می کنم...جیبهایم را...دلم را...کنارم را..
که ببینم از گذشته چه دارم...چه برداشته ام
کار لحظه های خستگی من است,مرور آرزوها...
آخرین ویرایش:
همه میگویند سخت است وفادار دستانی باشی که هیچگاه انها را لمس نکرده ای ....
اما از نظر من این اشتباه است
..اگر در قلبت عهدی بسته باشی که وفادار باشی ...سخت نیست وفادار دستانی باشی که هیچگاه انها را لمس نکرده ای ..
و من این عهد را مدتهاست که در قلبم بسته ام ....
اما از نظر من این اشتباه است
..اگر در قلبت عهدی بسته باشی که وفادار باشی ...سخت نیست وفادار دستانی باشی که هیچگاه انها را لمس نکرده ای ..
و من این عهد را مدتهاست که در قلبم بسته ام ....
بدجـــور حسادت میکنم!
خوش بحالش که تو هرروز
دستی به سرش میکشی!
خوش بحالش که تو هرروز
دستی به سرش میکشی!
AYSAN.SH
عضو جدید
هميشه ميگفت تو اگه با من نمونى، بازم هميشه مال من ميمونى...!
اون موقع ها نميفهميدم چى ميگه، اما حالا، با اينكه چند سال گذشته، خاطره اش هر شب تو خوابم زنده ميشه، الان مطمئنم كه راست ميگفته..
درسته كه روز ها ديگه پيش من نيست، اما من تو هرشبى كه صبح ميكنم، باهاش زندگى ميكنم....
اون موقع ها نميفهميدم چى ميگه، اما حالا، با اينكه چند سال گذشته، خاطره اش هر شب تو خوابم زنده ميشه، الان مطمئنم كه راست ميگفته..
درسته كه روز ها ديگه پيش من نيست، اما من تو هرشبى كه صبح ميكنم، باهاش زندگى ميكنم....
نمی دونم این بزرگتر شدنه، بتونی اونطوری فکر کنی که بزرگترها برای تو تصمیم گرفتن، شاید هم فقط به جایی رسیدم که محرکهای قبلی دیگه نمی تونن خودنمایی کنن
باید یه چیزی از درونم کم شده باشه وخوشحالم که از دستش دادم
حس جالبیه، حماقت همراه با غرور بزرگ شدن یا خودبزرگ بینی، یا بزرگ شدن با حس حماقت در گذشته
باید یه چیزی از درونم کم شده باشه وخوشحالم که از دستش دادم
حس جالبیه، حماقت همراه با غرور بزرگ شدن یا خودبزرگ بینی، یا بزرگ شدن با حس حماقت در گذشته
زندگی یعنی ..........
گرفتن دستان عشقت ......
نگاه کردن در چشمان عشقت .....
تپیدن قلبت برای عشقت ...
نفس کشیدن از بازدم نفسهای عشقت ......
داشتن اغوش عشقت ......
سکوت در برابر عشقت ......
خواستن بهترینها برای عشقت ......
یعنی به عشق معشوقه ات لحظات را گذراندن .........
زندگی زیباست ......
نرگس فاطمی
گرفتن دستان عشقت ......
نگاه کردن در چشمان عشقت .....
تپیدن قلبت برای عشقت ...
نفس کشیدن از بازدم نفسهای عشقت ......
داشتن اغوش عشقت ......
سکوت در برابر عشقت ......
خواستن بهترینها برای عشقت ......
یعنی به عشق معشوقه ات لحظات را گذراندن .........
زندگی زیباست ......
نرگس فاطمی
و من در میان دستانم عشق تو را بخشیده شدم ......
عشق را در دستان پر مهر تو یافتم ...
عشقی به زلالیت اب ......به صداقت مهتاب ...
باور ......عشق را میسازد ....
دل کتیبه ی عشق ارغوانییست ....عشقی سرشار از نسیم احساس درون ...
عشق توست که که برایم موهبتی از جانب رنگین کمان عاشقیست ...
این توئی که باور را به من اموختی ......
زندگی من
نرگس فاطمی
عشق را در دستان پر مهر تو یافتم ...
عشقی به زلالیت اب ......به صداقت مهتاب ...
باور ......عشق را میسازد ....
دل کتیبه ی عشق ارغوانییست ....عشقی سرشار از نسیم احساس درون ...
عشق توست که که برایم موهبتی از جانب رنگین کمان عاشقیست ...
این توئی که باور را به من اموختی ......
زندگی من
نرگس فاطمی
آخرین ویرایش توسط مدیر:
و در بن بست خیالم به هزاران واژه ننگ آدمیت رسیدم
و در شاه راه روحم به تنهایی مبهم
تنهایی زمینی...
مگر آدمیان از جان هم چه می خواهند؟!؟!؟!
به تفسیر مثل معروف"ارث پدر طلب داشتن است..."
حریصی مایه ننگ...
دنیای آدمها بوی خون می دهد ، بوی ذلت...
بوی خوش پیراهن یوسفها گم شده...
بوی محبت ، انسانیت و راستی...
همه چیز و همه کس را برای خود می خواهند ...
حتی تکه سنگی کوچک...
این همه ولع ، حرص و طمع تا کجا؟!
"به کجا چنین شتابان"؟!
به خود ببال...
به سنگیت...
بعد نامش را *انسان*تقدیم کن!!!
شرم معنای غریبی دارد
کاشی یاد میگرفتی: راستی را...
و اکنون آهی سنگین از دروغ شما به سینه کوچک من وزین شده
به راستی کاش دلم نابینا بود و نا شنوا...
کاش برف این همه کبک ها اب می شد...
می اموختید که ماه زیر ابر نمی ماند...
و در شاه راه روحم به تنهایی مبهم
تنهایی زمینی...
مگر آدمیان از جان هم چه می خواهند؟!؟!؟!
به تفسیر مثل معروف"ارث پدر طلب داشتن است..."
حریصی مایه ننگ...
دنیای آدمها بوی خون می دهد ، بوی ذلت...
بوی خوش پیراهن یوسفها گم شده...
بوی محبت ، انسانیت و راستی...
همه چیز و همه کس را برای خود می خواهند ...
حتی تکه سنگی کوچک...
این همه ولع ، حرص و طمع تا کجا؟!
"به کجا چنین شتابان"؟!
به خود ببال...
به سنگیت...
بعد نامش را *انسان*تقدیم کن!!!
شرم معنای غریبی دارد
کاشی یاد میگرفتی: راستی را...
و اکنون آهی سنگین از دروغ شما به سینه کوچک من وزین شده
به راستی کاش دلم نابینا بود و نا شنوا...
کاش برف این همه کبک ها اب می شد...
می اموختید که ماه زیر ابر نمی ماند...
سکوت میکنم
اما فهمیده ام
دیگر وقتش
هست بزرگ بشوم
دیگر بفهمم
عشق
این
دوره
تنها
رسیدن به
خواسته جنسی خودشان هست
اینکه ادمها تا منفعتشان نباشد
کنارت نمیایند
و تا به نفعشان
هستی
کنارت هستند
تا نفعشان
تمام شد
تو هم تاریخ انقضایت
تمام میشود
پس به هیچ دوستت دارمی
اعتماد نمیکنم
دیگر و به
هیچ نگاهی که
از روی
هوس بر من
میاندازند
وهوا در سرش هست
ان هم زیاد
پس حوایش نمیشوم
اما فهمیده ام
دیگر وقتش
هست بزرگ بشوم
دیگر بفهمم
عشق
این
دوره
تنها
رسیدن به
خواسته جنسی خودشان هست
اینکه ادمها تا منفعتشان نباشد
کنارت نمیایند
و تا به نفعشان
هستی
کنارت هستند
تا نفعشان
تمام شد
تو هم تاریخ انقضایت
تمام میشود
پس به هیچ دوستت دارمی
اعتماد نمیکنم
دیگر و به
هیچ نگاهی که
از روی
هوس بر من
میاندازند
وهوا در سرش هست
ان هم زیاد
پس حوایش نمیشوم
خدایا
مرا که یادت می آید،
کارت گارانتی دلم را گم کرده ام
می شود بدون گارانتی قلبم را تعمیر کنی،
دیگر برای من نمی تپد
مرا که یادت می آید،
کارت گارانتی دلم را گم کرده ام
می شود بدون گارانتی قلبم را تعمیر کنی،
دیگر برای من نمی تپد
صدایی میشنوم .....
صدایی که زمزمه های دور شدن را نجوا میکند ..
صدای باد را
زمستان از عشق عریان خواهد شد...
عاشق میشود
اما پنهان میکند
عشقش را تقدیم میکند به بهار...
چکاوکهای عاشق شمیم دلنواز قاصدک های عاشق را میخوانند
پرستو ها در راهند
دلنامه ها به زودی در رودها جاری میشوند
فصل بهار تن پوش عشق را به تن خواهد کرد ...
نرگس فاطمی
صدایی که زمزمه های دور شدن را نجوا میکند ..
صدای باد را
زمستان از عشق عریان خواهد شد...
عاشق میشود
اما پنهان میکند
عشقش را تقدیم میکند به بهار...
چکاوکهای عاشق شمیم دلنواز قاصدک های عاشق را میخوانند
پرستو ها در راهند
دلنامه ها به زودی در رودها جاری میشوند
فصل بهار تن پوش عشق را به تن خواهد کرد ...
نرگس فاطمی