دست‌نوشته‌ها

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام نامت را مینویسم
روی کاغذ
نمیدانی
کاغذ هم به نوشتن نامت عادت کرده
هر گاه قلم به دست میگیرم
از تو میسرایم
تو که همه چیز من هستی
از تو میگویم
و نامت را بلند میبرم
گاهی چه لذتی دارد
وقتی نامت به میان میاید
و ارام میگویی جانم
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادت ای دوست که هست
تو ز من پرسیدی
به چه می اندیشم؟
و من اندیشه خود را به نگاه دل خویش می نگرم!
تا که پاسخ گویم
آنچه می بینم من:
خدا هست،نور هست
مهر،وفا،دوستی، خاطره،عشق
آنطرف تر
غم و شادی
مرگ هم حتی هست...
لبخند
اشک...
و تو هم نیز
کنارِ دلِ من
و سوالی که پر است از ابهام
من و تو
آیا ما شدنی در پی خود خواهد داشت؟
یا که ما می مانیم و شما
جمع تو با او
جمع من با او...
من کماکان به نگاه تو دل خوش دارم
و جوابم
سکوتی است که به آرامش دنیای دلم می خندد!
smart student
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زندگی را به هر صورت میشود
گذراند
یا با لبخند یا با اشک
هر دو با هم هستند
و هر کدام زیبایی خودش را دارد
زندگیتان پاینده
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها همه انتظار میکشند برای یلدا...برای حافظ تا ببیند امسال چه تقدیری دارند

امــــا... مــــن...

خسته شده ام از این حافظ دروغگـــو...همیشه وعده های دروغین میدهد... نوید خوشبختی

خوشبختی من یعنـــی تـ ــ ــ ـو!!!...

کــــه تــــــو هم نیستـ ـ ـ ـ ـی..
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مادر زیباترین حس ناب دنیاست
انجا که
مرا در اغوش گرفتی
انگاه که
با درد کشیدنهایم درد کشیدی
اخر چگونه میشود
از تو سرود وقتی
تو خودت ناسرودنی ترین شعر خدا روی زمین هستی
مادر تو که تمثیل تمام فرشته ها هستی
مادر زیباترین حس خدا
مادر خوش اهنگ ترین نامی که
بر زبان جاریست از
لحظه تولد تا لحظه مرگ
تنها
دستان مادرانمان را ببوسیم که
بخاطر پرورش یافتنمان
تمام عشق و ایثارشان را تقدیممان کردند
 

zahra1386

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دیشب، اولین یلدا بدون تو

و امروز اولین روز از اولین زمستانِ بدون تو

.
.
.
.
سرما

برف

نبودنت

...

زمستانِ سختی خواهد بود اگر باشم و بمانم!


پ.ن:سخت است این بی تو بودن ها...خیلی سخت:w05:
 
آخرین ویرایش:

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


زمستان است
هر چند سرد
هر چند ساکت تر از پاییز
ولی اینقدر مهربان هست که درختان بی برگ را به تنپوشی سپید بیاراید
و اینقدر دلش بزرگ هست که
وقتی قدم بر برفهایش می گذاری با کمترین صدا فشرده می شود...
فریادش مثل برگ پاییزی با هر قدمت بلند نمی شود!

فقط
صبرش که تمام شد
یخ می زند...

ذخیره می شود برای روزهای گرم تابستان...

یادمان بماند
مهربانی زمستان از سرمایش خیلی بیش تر است...
زمستونتون قشنگ
smart student
 

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
سهم من از همه ی اون روزهای سفید یه پیرهن مشکی شد.......
سهم من از تو فقط یه پیرهن مشکی شد.....
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زمســتان ....

یادآورِ همه نداشته های منِ است!

یاد آورِ همه خواب رفتگی های مزمن!

همه ی روزهــای سرد نبودن!

همه ی نداشتن های بی تو!

همه ی خیال های شکسته ی من!

این زمستــان هم سپری خواهد شد

چه با تو ,چه بی تو!

مثل همه ی روزهای رفته ام ....



پ.ن: دلتنگــــــــــم...
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و طعم عشق ....درهوای سرد زمستان .چگونه است ؟؟؟

من بی تجربه ام .....

احساسی ندارم....

نمیدانم ......

من

حتی نمیدانم کیستم ؟؟


اینجا همه چیز رنگ سکوت به خود دیده است ....

همه چیز در خوابی به ابدیت شیرین رفته است ..

به مانند من ..


 

mahtab n

دستیار مدیر
کاربر ممتاز
و طعم عشق ....درهوای سرد زمستان .چگونه است ؟؟؟

من بی تجربه ام .....

احساسی ندارم....

نمیدانم ......

من

حتی نمیدانم کیستم ؟؟


اینجا همه چیز رنگ سکوت به خود دیده است ....

همه چیز در خوابی به ابدیت شیرین رفته است ..

به مانند من ..



در اطراف خود حساری ساختم
چهار چوبی سفتو محکم
نمیشکند
نمیتوانم
چه کنم
احساسم یخ زده
ترس وجودم را فرا گرفته
فرار میکنم
از میان قاب
ولی باز در آن گرفتارم

دست و دل دلو فکرم بسته شده

mahtab n


 

F iona

عضو جدید
خدایا
ما دیگر دلمان غیر منتظره ی خوب نمی خواهد
همان که بود، خوب ! است
بگذارید بماند.
تعریف خوب را ما اشتباه کرده ایم گویا
شما که اشتباه نمیکنید .
سپاسگزار الطاف بی دریغتان
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هر لحظه به اسمان مینگرم
و با یادت گرم میشوم
با حضورت جان میگیرم
و تنها هر لحظه زیر لب نامت را صدا میزنم
و منتظر میمانم تا نامم را صدا بزنی
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی من عاشق شدم...

وقتی من عاشق شدم...

یادمه اولین دفعه که دیدمش این شکلی بود, یه دختر لاغراندام ریزه میزه با پوست سفید رنگ پریده با یه دماغ کوچولو و یه صورت قشنگ. از سرما گونه هاش و نوک بینیش سرخ شده بود و تو اون سرما لباس تنش فقط یه بافت ساده با یه شلوار جین و یه کفش مشکی بود. دستهای کوچیک و انگشتهای ظریفی داشت.نگاهش حالت ناله و ناراحت داشت و کلا شاد نبود و خیلی کم حرف میزد. تو همون نگاه اول که دیدمش حس عجیبی دلمو لرزوند. جنس غم و اندوهی که تو وجودش میدیدم یه جورایی واسم آشنا بود. با اینکه اولین بار بود میدیدمش اما انگار سالهاست که میشناسمش. تو تمام مدت حواسم بهش بود اما اون اصلا به اطراف و به هیچکس توجهی نمیکرد و بعد از اون روزی که مسئول بخش کارش و وظیفه اش رو بهش معرفی کرد اون فقط مشغول کار خودش بود. بعد از ساعت کاری هم برخلاف اکثر کارکنان سریع محل کار رو ترک میکرد... روزها میومدن و میرفتن و من هر روز رو به شوق دیدن اون به سر کارم میرفتم و شبها هم کارم این شده بود که نوشته های تو وبلاگش رو که چند وقتی بود پیدا کرده بودم میخوندم. حس عجیبی داشتم اون روزا. آره به همین سادگی من عاشق شده بودم... الانم بدجوری دلم تنگشه
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق من ...


ندیده ام تو را ......ولی به اغوش کشیده ام مدت ها نگاهت را ....

به دل دیدم و با دل بدست اوردم وصالت را ....


در محفل هم اغوشی چنان مست شدم ...این لیلی را ...

به تن گرم شدم این تن زمستان دیده ی این لیلی را ...

به چشمان بسته ی یار دل بستم و پیدا شدم لیلی را ....

چون لیلی مجنون گشتم ....خودم را رها کرده دیدم در ان صحرای وانفسا ..

نفس دیدم و زندگی را ....

منه لیلی از مجنون دل خواستم فقط گاهی بر این دل کمی گاهی نگاهی اشتباهی را ...


تو بنگر بر من لیلی ای مجنون .....

درست که لیلی ام اما مجنون تر از هر مجنون به از هر عاشق عشق را در دل دیده ام ...ای مجنون...



نرگس فاطمی


 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از نوشتن خسته شدم ، دلم کمی فریاد میخواهد ...:w05:

نوشتن دل میخواد ....دل نیز قلم احساس ....

فریاد نیز دل میخواهد ..........

تو مینویسی اکنون با دلت بر ابرها احساس را....

برای گویا کردن احساست قلم داری .....قلم فریاد و قلم نوشتن بر دریا ...

تو حال با فریاد مینویسی با دلت از احساس بر اسمان دلها ....

نوشتن همان فریاد است بر ورق های دریا ...


نرگس فاطمی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قرار بود
همیشه کنار هم باشیم
قرار بود دستانت دستانم را بگیرد
و مرا ببرد به سرزمین خوشبخیت
قرار بود تو و من
مال هم باشیم
تمام قرار ها سر جایش مانده
در دل من
اما تو در دل تو
هنوز هم
قراری که
گذاشته اینم
را به یاد داریم که
هم را تنها نگذاریم که
تا ابد کنار هم باشیم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی از لبخند به گریه رسیدن
فاصله اش
فقط یک نفس هست
حواست باشد
انگاه که چشمی را بارانی میکنی
یا باعث لبخندی میشوی کسی میبیند
که دیده نمیشود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
حواست باشد انگاه که به خیالت کسین نمیبیند یا نمیشنود با اسودگی هر کاری را نکن بدان خدا میبیند و میشنود فقط تو حواست نیست غرور جلوی چشمانت را گرفته اخر فقط حواست هست که جلوی بنده خدا زیبا جلوه کنی اما فراموش کردی اگر جلوی خدا زیبا باشی جلوی تمام بندگانش زیباترین خواهی بود
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه آرامش بودن کسی که دوسش داری کنارت نیست شاید دیدن از راه دور اون باشه ولی ببینی که بدون تو که که خوشبخته و بتونی اینو تحمل کنی !
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه آرامش بودن کسی که دوسش داری کنارت نیست شاید دیدن از راه دور اون باشه ولی ببینی که بدون تو که که خوشبخته و بتونی اینو تحمل کنی !


و من هرگز نخواستم بدانی دلتنگی ام را .........

من تو را به حقیقت نداشتم تنها در رویایی به تمامیت شیرین تورادر خود زندگی کردم ...

حس ارامش را فقط به یاد تو بدست اوردم و یادت بخششی از تو برای من بود .....

گرچه هیچگاه تو را نخواهم داشت اماخود راغرق نفسهایت خواهم کرد که هرنفست مرا از دوردستها

نسیمی از ترنم زندگی باشد ...

این دل همیشه به یادت خوشبخت است و زندگی میکند ....

قبطه میخورم به هر انچه تو را میبیند و میشنودو تو را برای ابدیت دارد..

نرگس فاطمی


 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اصلا تو فضولی بتوچه که دخالت می کنی؟


هرکاری بخوام واسه کسی که دوسش دارم انجام می دم

حالا خوب کاری کردی؟


هم رفاقت چند ساله جفتومونو به گند گشیدی هم رابطه ما رو خراب کردی بتوچه فضول



مگه من تو رابطه های شماها دخالت می کنم؟


دوست داشتم براش خریدم بتوچهههههههههههههههههههههههههه
 
بالا