دست‌نوشته‌ها

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قلب میزند
اخر میدانم کسانی که دوستشان دارم دوستم دارند
ای فکر از من دست بکش
چگونه نمیبینی محبتهایشان را و تنها زمزمه میکنی
دوستت ندارند
انها دوستم دارند
من نیز انها را دوست میدارم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم کودکی میخواهد...

و یه خونه ی قدیمی پشت دیوارهای کاه گلی!!

و بوی نم بارون کنار اطلسی ها !!

و صدای خش خش گرامافون کنار طاقچه ی قدیمی

و یک حوض کوچک رو به مهتاب

و یه عالمه خاطره برای گفتن

کجاست خونه ی مادربزرگ؟!!:gol:


پ.ن:
کاش گاهی میشد به عقب برگشت:w05:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیباترین خاطره ام را مینویسم که اشناییم با تو بود و تلخ ترین خاطره ای که جدا شدن از تو بود – خاطره ای که از اولین روزهای اشناییمان شروع شد– اشناییمان در محیطی مجازی – اشنایی دوانسان حقیقی در محیطی مجازی ....محیطی که بیشمارافرادی مانند ما را به عضویت خود درمی اورد و ما تنها افرادی بودیم که تنها یکدیگر را برای دوستی باهم انتخاب کردیم – تو و من دوست هم شدیم وبه یکدیگر قول دادیم که یکدیگرراترک نگوییم – تعدی که من ان را در قلبم جای دادم – خوب بود ....خیلی خوب .... اولین روزها را میگویم ......اما زمان زیادی نگذشت که تعدی که به من داشتی شکسته شد .......ومن نمیدانستم که باید چه کار کنم .....
من تو را در قلبم داشتم و تو رهایم کردی
.......نرفتم وماندم به خاطر تو به خاطر قلبم ..ماندم .....در کنارت ......در سکوت ......من در کنارت ماندم چون به تو قولی و تعهدی در قلبم داشتم ......دوستت بودم و دوستت داشتم .....چه روزها که دلم شکست ....اما تو....هر گاه که دلم میشکست .....دریا را بهترین مکان برای اندیشیدن درباره همه اتفاقات میدانستم – درباره تو ...درباره همه چیز ..در ساحل دریا قدم میزدم و دل خود را ارام میکردم ......کنار تو ماندم باتمام مانع ها – باتمام مسائلی که مرا از با تو بودن منع میکرد .......در زندگیم تنها دلم را به تو داده بودم و از تو میخواستم ..... تنها وفقط .. نسبت به من صداقت داشته باشی ...............این خاطره برای توست ....... برای اینکه بیاد بیاوری گذشته را ....من دیگر نباید اندیشه تو را داشته باشم .....زیرا..... باید تنها باشم .....زیراتنهایی همیشه به من وفادار است ....خاطره من .......قلب من ....اندیشه من ......ستاره من ......به یاد داشته باش ...تو را تا ابد در قلبم خواهم داشت ...... در سکوت ......به تنهایی .....و در اسمانم ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چقدر ادمها عجیب هستند هر کس زندگی دارد یکی مهربانی کرده و پشیمان هست و یکی دست کشیده از احساس
یاد گرفتم همیشه بجای احساسم به منطقم اهمیت بدهم دلم همیشه میگوید کسی را داشته باش که دوستش داری و منطقم میگوید اگر دوستت نداشت و کس دیگر را دوست داشت بهتر هست نباشی کنارش اخر ممکن هست او اذیت شود پس همیشه منطقی عمل کنیم
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی گلها بشکفند من میخوابم و دیگر بلند نمیشوم
حتی برای لحظه ای به صدای انها که نامم را ببرند
نمیاندیشم
بلکه به جایی میروم که انجا تنها نامم را نمیخواهند بلکه روحم را میخواهند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غمها می آیند و می روند... گاهی آنقدر درگیرمان میکنند که نه دستی که به سویمان می آید را میبینیم و نه صدایی که هم آوایمان میشود...
 

daneh jou

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست نوشته من کوتاه است چه دلم به نوشتن نمیرود....
آدمی موجودیست که در اوج تهی دستی احساس قدرت میکند ... در اوج نادانی احساس دانایی.... در اوج خفت احساس عزت و در اوج هرچیزی کوچک احساس بزرگترین را دارد...
این روند در سرشت اوست برای همین است که خطا میکند ..... و تا وقتی خطا نکرده و نفهمیده حد واقعیش چیست به همین روند ادامه میدهد ....
اما نمیشود بدون امتحان کردن متوجه حد خود شد
اگر دیگران را به طور صحیح با خود مقایسه کنید میتوانید خود واقعیتان را ببینید ...
آنوقت است که دلتان نمیشکند و دلی را نمی شکنید
 

t4t

عضو جدید
من همیشه در این فکرم که چه چیز تو رو خوشحال میکنه
و تو همیشه دراین فکری که چطور ناراحتم کنی

شاید این دو نوع ابراز دوست داشتن متفاوته...
 

t4t

عضو جدید
شاید این دو نوع ابراز دوست داشتن متفاوته...

من با پنهان کردن عیبهای تو از خودت
تو با نشان دادن عیبهای من به خودم
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همنفس نازنین

بند بند وجودم را به ضریح پاک و مقدس چشمان تو گره زده ام

تا بدانی

چشم انتظار معجزه نگاه تو هستم

لب تشنه بوسه های تو...


 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز هم شانه ات را

را می بویم و می بوسم

تا که بدانی با تکیه بر شانه تو احساس امنیت می کنم و از عطر تن تو مست می شوم

همین که شانه های تنومند تورا در کنار شانه های ظریف خود ببینم

همین که سرم را به سینه ستبر تو بچسبانم

همین که در آغوش دریایی تو غرق شوم و در پی راه نجاتی نباشم

یعنی من در امن ترین جای زندگی ام قرار دارم و نباید نگران دسیسه های این روزگار بی معرفت و

حسود باشم

 

سارا..

عضو جدید
دلیلی ندارم وقتی توهم هستی دلم تن میشود
نبضم نمی زند فکر نمی کنم نگاهم سخت میشود
قرار نیست چیزی گفته شود که همه ارامند
درگیر من نیستی اجباری برای غرورت نیست توهم میدانی همه ازادنند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بعضی لحظات باید گفت
دلت تنگ که میشوم دلم میخواست گنجشک بودم
اخر گنشکها بعد گریه میمیرن
اینگونه هر روز وقتی دل تنگ میشوم اشک میریزم
اما گاهی جای اشک تنها میخندم ان هم از ان خندههای بدتر از گریه
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خسته ام

از ادمک های مجازی

خنده های مجازی

گریه های مجازی

دلشکستن های مجازی

بغض های مجازی


آمدن های و رفتنی های مجازی

خسته ام ....
.
.
.
.
.

درد میکند واقعیت های من

اشتباه از من بود

از واقعیت های زندگیم فرار کردیم و به دنیای مجازی پناه بردیم غافل از اینکه دنیات فقط یکیه اونم واقعی!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا نمی دونم چی شد و چرا اینقدر ناراحت تا حالا اینجوری پریشون نبود امیدوارم هیچ وقت سر دوراهی نذاریش می دونم خیلی سخت و می دونم خدایا خیلی سخته بتونی تصمیم درست بگیری از یه طرف دل و یه طرف دیگه عقل م و هزار اگر واما .......................

خدایا خودت کمکش کن تصمیمی بگیره که حداقلش همیشه لبخند از صورتش محو نشه ..............
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تازگیها به هیچکس لبخند نمیزنم
تا مبادا دل بدهد به لبخندم
تازگیها نامی را بر زبان نمیاورم
تا کسی را عذاب دهم
تازگیها من و سکوت مهمان همیشگی هم هستیم
تزگیها من و ب قراریهای شبانه مهمان هم هستیم
تازگیها لبخند مهمان لبانم اما نگاهم بی هیچ لبخندی هست
 

سارا..

عضو جدید
ارام میان واز های سکوتت پا میگذارم. تو شاکی میشوی ومن مدعی که همیشه میان افکارت بوده ام....
سکوت که میکنی وازهایم اعتماد به نفسشان را از دست میدهندمثل قلبم دل دل میکنند که روی زبان تو جاری شوند یانه.....

به نظرت این همه تردید برای شکنجه ام کافی نیست.تو به سردرگمی من دامن میزنی ومن برای اطمینانت غرورم را قربانی میکنم.توهنوز مرددی ومن خیال سنگین یک رویارا به تصویر میکشم. انگار نه ذهن من ونه خیال تو تاب این رویا راندارد ترک ها را میبینی وهنوز مرددی.....
به نظرم اصلا تردید وازهی قشنگی نیست که "ت" تماما درگیر توست و"د"میان دل دل های من دست وپا میزند.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی وقتا روزاتو..شباتو به خاطر یک فکر و خیال خراب می کنی، لحظه ها رو.. هم واسه خودت و هم واسه

اطرافیانت تلخ تر از تلخ می کنی...

و جالب اینه که وقتی اون اتفاق بلاخره می افته، راحت قبولش می کنی، باهاش کنار میای و بهش عادت می

کنی...

ما آدما موجودات عجیبی هستیم..!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
امشب قلبم کمی گرفته دوباره خاطرات تلخ به یادم اومدن
دوباره یاد اشکها و خدا خدا کردنها
یاد تمام بغضهایی که موقع نوشتن میشکست
اما نمیدانم چزا اینگونه میشوم
عوض شاد بودن غمگینم
اخر میترسم
کابوس دوباره شروع شود اما میدانی میدانم
که بالاخره خدا به من شادی را میدهد تنها کافیست امید داشته باشم
خدا جون تنها امیدم به توست
من فقط به در خونه تو میزنم
کمکم کن
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در بطن روزها و شبهای من

آدم هایی هستند

که نه میدانند از زندگی چه میخواهند ؟!

و نه میدانند چرا زندگی میکنند!

و اما من !

که دیگر نه زیستن را زندگی می نامم !

و نه میخواهم زندگی را برای زیستن بنامم!

و چه سخت از تفکیک این دو از هم !
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا نمی دونم چی شد و چرا اینقدر ناراحت تا حالا اینجوری پریشون نبود امیدوارم هیچ وقت سر دوراهی نذاریش می دونم خیلی سخت و می دونم خدایا خیلی سخته بتونی تصمیم درست بگیری از یه طرف دل و یه طرف دیگه عقل م و هزار اگر واما .......................

خدایا خودت کمکش کن تصمیمی بگیره که حداقلش همیشه لبخند از صورتش محو نشه ..............
خداوندا پناهش باش
تو آرامش جانی
خود نگهدارش باش
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
..........

..........

گاهی دست و دلم به نوشتن نمیره
اونم وقتهایی هست
که نمیدونم دلیلش چیه
تنها به یاد کسی
هستم
که دل تنگش هستم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی از چه بدم میاید
از ادمهایی
که نمیتوانند شادی دیگران را ببیند
و تا میتوانند
تخم فاصله را بینشان میافشانند
انگاه که فاصله انداختند
انوقت میدانی چه میشود
خیلی ساده شروع به خنده به ان دو نفر میکنند و تا میتوانند احساسشان را مسخره میکنند
 

سمیه نوروزی

عضو جدید
آروم ارومی. داری برای خودت کاراتو انجام میدی. یه دفعه ای حس میکنی یه چیزی داره زیر پوستت میخزه. نگاه می کنی می بینی حرفایی که اطرافیانت زدن، درباره ی زمان تحویل کارها، کارهای عقب موندشون و غیره باعث شده با اینکه تو کارات به موقع میرسه یه استرس بی صدای بی صدا بیاد طرفت و بخواد آرامشو زیر پوستی ازت بدزده.
اینجور وقتا بهترین کار اینه از همه فاصله بگیری. کتاب دعاتو باز کنی. یه دعایی که آرومت می کنه رو بخونی. دستاتو ببری سمت آسمون از خدای مهربونت بخوای آرامشو بهت هدیه کنه. بعد اونقدر صبر کنی تا خدا بهت لبخند بزنه. لبخندشو که دیدی بعد تو هم لبخند می زنی و میری سراغ کارات.
 

سمیه نوروزی

عضو جدید
پی نوشت پست قبلیم!
دلم برای این صفحه تنگ شده بود.
دلت میخواد بعضی وقتا فکراتو شیر کنی بقیه بخونن.
پی نوشت 2: هر وقت تو این صفحه چیزی نوشته بودم آروم آروم بودم. الانم دوباره آرومم. نه اینکه تا الان آروم نبوده باشم.... این آرامشه یه آرامشه خاصه.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارامش من تنها در لحظه مرگ من میسر میشود
ارامش من تنها وقتی قلبم را از سینه دربیاورم میسر میشود
ارامش من تنها در هق هق شبانه ام میسر میشود
در اغوشی که سرد هست اما حداقل ترکم نمیکند اری اغوش خودم
اشکهایم را دستان لرزان خودم پاک میکند
تا ابدیت من تنها خواهم ماند اخر خدا در حین خلقتم فراموش کرد برای نیمه گمشده خلق کند
فراموش کرد من چگونه قرار هست درد بکشم
اهای شما دو نفره هایی که قدر لحظات با هم بودن نمیدونید
حالا که خدا شما برای هم افرید
چرا کنار هم قرار نمیگیرد
اهای شما دو نفره ها خیلی خوش بحالتون اینجوری هم دارید که وقتی رازی دارید که پر از درد هست بهم بگید اشکهای هم پاک کنید
هم بغل کنید به هم بگید چرا ناراحتی مگه من مردم
اما من هیچکس را ندارم که اینگونه با من سخن بگوید اخر خدا یادش رفت مرا جفت بیافریند تا در لحظات پر دردم کسی کنارم باشد
 

یاکاموز تنا

عضو جدید
این یاداشت را در 13 سالگی نوشتم:
[FONT=&quot] یک کلمه ی نامعلوم رنگین کمانی از وجود و ابی از اسمان کهکشان بزرگ و یک [/FONT][FONT=&quot]کره ی خاکی و تو... کره خاکی اما مملوءازاب دراین کره خاکی اب مهم است یاخاک انسان مهم[/FONT][FONT=&quot] است یا اکسیژن جواب سوال این است اکسیژن اب خاک انسان اشرف مخلوقاتی که بدون اکسیژن یک [/FONT][FONT=&quot]لحضه نیز زنده نمیماند حال انسان قدرت منداست یااکسیژن انسانی که در دریا یا بکه ای از اب غرق[/FONT][FONT=&quot] میشود میمیرد اب قدرت بیشتری دارد یا انسان خاکی که خود از اوست انسان به نظر ما جسم به نظر [/FONT][FONT=&quot]ما خاک و گوشت که اکسیژن واب خاک از او قدرتمند ترند اما انسان معنی واقعی انسان روح است[/FONT][FONT=&quot] روحی که از ان میترسیم روحی که از وجودش بیم داریم اما خود از روحی بنام ادم که روی ان [/FONT][FONT=&quot]را چند تکه گوشت پوشانده نمترسیم هر روز هزاران نفر درکنارت هستند به تومیخندند باتو صحبت[/FONT][FONT=&quot] میکنند برایت نامه مینویسند وبا تو دست میدهند اما زمانی که کسی میمیرد روحی که از ان واهمه [/FONT][FONT=&quot]داشتی لابه لای گوشت استخانش نباشد نه به تو میخندد نه باتو دست میدهد نه حرف میزند نه نگاهت[/FONT][FONT=&quot] میکند ولی تو باز از او میترسی از یک جسم بی روح حال خودت نیز نمیدانی که از روح میترسی [/FONT][FONT=&quot]یااز جسم واقعا از کدام یک از انسانی که هم روح دارد هم جسم نمیتر سی ولی از روحی که هیچ[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]جسمی از جسمی که هیچ روحی ندارد میترسی روحی که در این کره ی خاکی زندگی نمیکند نه به [/FONT][FONT=&quot]سراخت میاید نه میتواند به سراغت بیاید جسمی که هیچ نمیفهمد نه زبان دارد نیش کنا یه بزند نه[/FONT][FONT=&quot] قدرت واما تو از انسانی نمیتر سی که روحیست در جسم که هم زبان دارد هم قدرت هم نیش و کنایه [/FONT][FONT=&quot]میزند وهم ازارت میدهد هروز هزار بار فریبت میدهد و هر روز ناراحتت میکند وهرروز به[/FONT][FONT=&quot] چشمانت زل میزند تحقیرت میکند به تو دروغمیگو ید و تو باور میکنی. وقتی هنوز نیستی روحی [/FONT][FONT=&quot]وقتی به دنیا می ایی امیخته ای از روح و جسم که نه روحش جسمش را میشناسد نه جسمش روحش را[/FONT][FONT=&quot] نه جسم میداند روح میتواند چه کار هایی برایش بکند نه روح اما تازه کار انجا شروع میشود که[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]کودکی زبان باز میکند زمانی که راه میرود وقتی راه میرود جسم مدیون روح است که بدون ان[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]نمیتواند حرکت کند جسم چه میتواند در برابر این هدیه ی بزرگ به روح دهد اری زبانش پیش کش[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]روح باشد حال جسم بی اختیار است روح فرمان میدهد حرکت کن بخند حرف بزن لال باش گریه کن[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]جسم بزگ میشود و این باز روح است که فرمان می دهد روحی حوس باز اتش وجودش را گرفته اتش[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]هر لحضه بیشتر میشود ابلیس این بار جای در قلب روح دارد ابلیس فرمان میدهد روح میپذیرد و جسم[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]انجام میدهد ابلیس که جا خوش کرده باشد فر زندانش نیز به این ضیافت دعوتند ولی خدا.خدا همیشه[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]کنار توست کنار قلبت هر بار میخاهد وارد قلبت شود که ابلیس نمی گذارد وتو بزرگ میشوی بزرگ[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]تر مردم از حرف هایت از نیشه کنایه هایت از رفتار هایت دیگر خسته میشوند تورا رها میکنند ولی[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]هنوز خدا کنار قلب توست از دستت خسته نمیشود رهایت نمیکند و هنوز هم منتظر است که تو اشرف[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]مخلوقاتش اورا بپذیری تا او هرچه که بخواهی به تو بدهد اگر به او ایمان اورده هر چه دوست[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]داری بطلب که او میبخشد زود تر از خودت با خودت کنار می اید و او تو را بخشیده ولی تودیگر[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]بزرگ شدی بزرگ تر از انکه جبران کنی این همه سالت را. باخود میگویی کاش زود تر پیدایش[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]میکردم واو همیشه کنار توبود و تو چشمانت را رو به حقیقت بسته بودی هرلحضه مواظبت بود و هر[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]لحضه دست به سوی توداز میکرد تو هر بار دستش را پس زدی و به خاطر این همه گناهت تو به کن[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]که او این بار نیز این را از تومیخواهد و تو این بار قبول کن تا همان اشرف مخلوقاتی باشی که او[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]میخواهد وتو دوباره میمیری و مردم این بار دوباره ازجسم بی گناهد میترسند ابلیس رهایت میکند[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]ولی او هنوز هم پیش توست و.......................................[/FONT]
 
بالا