دست‌نوشته‌ها

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت سرم ...

کـ ـویرِ خشکیست!

گویا پشتِ سر من به جای آب

خاک می ریزند .../
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کویر زیباست اخر بی ریا هست
هزار رنگ نیست میشود
به کویر اعتماد کرد
حتی باعث لبخندت میشود
اخر میدانی تو را به اغوش مرگ میسپارد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
............

............

چشمهایم را میبندم تا نبینم نامهربانیشان را
تا نشنوم دروغهایشان را
گاهی دلم میخواهد پرواز کنم به اسمانی ابی
دور از هیاهوی ادمها که حتی معنای احساس را نمیفهمند
میخواهم از گذر زمان بگذرم به جایی بروم
که اگر دوست داری بدون ترس بیان کنی
اگر مهربانی میکنی حداقل کسی کنارت هست در حالی که در این زمانه
اگر مهربان باشی تنهایت میگذارند
اگر دوست بداری باز هم تنهایت میگذارند ان هم به سادگی گاز زدن یک سیب سرخ
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در یک لحظه لبخندی زد دلم به تپش افتاد نمیدانستم که این نشانه دوست داشتن باشد
سالها گذشت دوباره لبخندی ناگاه زد و دوباره دلم به تپیدن گرفت نمیدانی چقدر پشیرین هست
کنار عشقم هستم ان هم با وجود موهای سپیدم و دستانی چروک خورده
میدانم عشقم مرا دوست دارد و همین مرا ارام میکند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خدایا کاش به این ادمها یاد میدادی جای دروغ و تزویر کمی حقیقت بگویند تا ادم عذاب نکشد
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام خدا خوبی؟

منم شناختی محمد همونی که همه چی بهش دادی

اونجایی هستم که همه چی دارم و زندگیم به آرامش رسیده و دارم ازش لذت می برم

( بترکه چشم حسود)

خدایا اگه هر لحظه صدبار تشکر ازت کنم بازم کمه خدایا دمت گرم خیلی مخلصیم
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الان یعنی که چی؟؟؟

از اون بالا نشستی داری برو بر منو نگاه می کنی؟؟

عمرا هرکار بکنی هر بلایی سرم بیاری بازم می گم شکرت

چیه چیکارت کنم خدایی دیگه هم بزرگی هم زورت زیاده هر کار که می خوای می کنی ما هم میگیم شکرت

خوبه آخه من تورو کجای دلم بذارم؟؟؟

اعصاب ندارمو بسه دیگه نگاه نکن یه چی بهت می گم

دل بود دادی بما

شدیم سنگ صبور ملت غم غصه شونو بخوریم

بازم شکرت


خیل خوب بابا از رو رفتم

:D

حالا کارم گیره 100 ملیون پول بده کاردارم

نخند پول می خوام دارما کمه

چی چی ندارممممممممم دهن منو باز نکن

باشه 90 بده 10 تومنشو خودم جور می کنم ماشینو می فروشم

بازم نداری؟؟؟؟؟


ما رو باش چه خدایی داریم

اصلا نخواستم می خوای من بهت پول بدم؟؟؟:surprised:
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا بخیر کنه

امروز از اون روز هایی که از هم خواب بیدار میشی حس بدی داری

یک اتفاق بد یک حادثه بد خدا بخیر کنه

اعصابم ندارم امروز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش ادمها را نخواه که همیشه با سردیشان مواجه میشوی
قلب ادمها را بخواه که همیشه گرم و دوست داشتنی هست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بعضی چیزها ماندنیست در قلبت همیشه میماند
نگاه سرد کسی که دوستش داری خیانت کسی که دوستش داری
بعضی چیزها هم فراموش میکنی
کسانی که واقعا دوستت دارند
 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر دوست داشتن گاهی شیرین است...
تا حالا شده یک "درد" برایت شیرین باشد...؟
چه حس عجیب غریبی است دوست داشتن...

یک حس مجازی....یک راز...دوست داشتن برایم همیشه مثل بغض است
باور کن وقتی فکر می کنم به "تو"
قلبم می لرزد و همزمان چیزی مثل بغض گلویم را می فشارد و گونه هایم سرخ می شود و داغ
این دل که می گویند, چرا فرق دارد با عقل
چه درد شیرینی سراغ قلبم می اید ...
از بودنش هم ناراحتم و هم نمی توانم اگر "برود"
:w05:
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
می خواهم انقدر دلم محکم باشد که حتی زیباترین طوفان ها انرا نلرزاند
می دانی چرا؟
چون تنها تو باید صاحب خانه ی دل من باشی
خدای من
 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهم انقدر دلم محکم باشد که حتی زیباترین طوفان ها انرا نلرزاند
می دانی چرا؟
چون تنها تو باید صاحب خانه ی دل من باشی
خدای من
ای کاش اختیار این دل را می گرفتی دست خودت و تمام
کاش این حس "شور" را می شد حس نکرد
عشق را میگویم...
شور است خیلی
مثل نمک بامزه اما...روی زخم که بپاشد خیلی سوز دارد
من احساس عمیق را دوست دارمو م شناسمش اما
داشتنش سخت است ،وقتی باید مدیریتش کنی...
تپش هایش را مرتب کنی...انگار باید مثل یک کبوتر که هر لحظه می خواهد پرواز کند محکم بگیری و فشارش دهی..
دلم واقعا بی قرار است
تو بخر و صاحبش شو...قبول می کنی؟:(
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ای کاش اختیار این دل را می گرفتی دست خودت و تمام
کاش این حس "شور" را می شد حس نکرد
عشق را میگویم...
شور است خیلی
مثل نمک بامزه اما...روی زخم که بپاشد خیلی سوز دارد
من احساس عمیق را دوست دارمو م شناسمش اما
داشتنش سخت است ،وقتی باید مدیریتش کنی...
تپش هایش را مرتب کنی...انگار باید مثل یک کبوتر که هر لحظه می خواهد پرواز کند محکم بگیری و فشارش دهی..
دلم واقعا بی قرار است
تو بخر و صاحبش شو...قبول می کنی؟:(

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،
من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،
با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست،
اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید
عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان
چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم،
آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،
توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد
بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،
می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.
آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،
تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،
من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی
وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت
گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
حالا که شب امده با من سخن بگو
بگو که برای بازگشت دیر نشده
بگو که شب پلکان عروج است
بگو که منتظرم می مانی
کنار اقاقیها
زیر نم باران
وقتی که شب می شود دلم می هراسد
که نکند بدون تو پریشان بخوابم
دوست ندارم از تو شکلی بسازم که بر و رویی داشته باشد
یا صدایش اهنگی
نه هیچ دوست ندارم تورا نزول دهم ودر قالب جسم بیابم
یاد تو برای من بس است
یاد توبرای من عین ارامش است
عین بیداری
عین لحظه هایی که کنار مادر نشسته ام
شب هایم را روشن کن
شب های من با تو مثل دریای نور می ماند
شبهای بی تو بس سنگین سیاه است
شب های که تو هستی دیگر رویا معنا ندارد
تو خود رویایی
کنارم بمان. اگر نادان شدم و رفتم . تو صدایم کن .مرا فریاد بزن.
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز





من همان سکوتم ،همچون دریا

که تنها
ساحل ،

امواج خروشانش را میفهمد .....





پ.ن : مرا گوش بده، بنواز...

همچون امواجی که جز رهایی از طوفان

خودش را به امتداد سنگهای سرنوشت میبرد........
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
شکوه اسمان ابری را میدانی
میخواهد ببارد اما غرورش نمگذارد
پس من نیز همچو اسمان ابری نمیبارم
شاید احساسم سرد شود
شاید دیگر به یادش نباشم
شاید دیگر اشک نریزم
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
شکوه اسمان ابری را میدانی
میخواهد ببارد اما غرورش نمگذارد
پس من نیز همچو اسمان ابری نمیبارم
شاید احساسم سرد شود
شاید دیگر به یادش نباشم
شاید دیگر اشک نریزم
بگذار اسمانت باشم همیشه خدا تو ابری هستی خودت را از اغوشم دریغ نکن
 

I2ose

عضو جدید
کاش یاد گرفته بودیم

دوستی، با هم را
تنها، دوستی
آموختن با هم را
تنها، آموختن
شناختن با هم را
تنها، شناخت
رشد کردن با هم را
رشد کردن،

بدون صدمه زدن به هم...

کاش یاد داده بودن!
کاش یاد بگیریم
مخاطب
!*


*پسر سرزمین من، مرد ایرانی!
 
آخرین ویرایش:

I2ose

عضو جدید
دیگه اینجا هم
نمیشه پیداش کرد..
جاییکه اول بار، دل بست..

هی "من"
کجایی
...
 

daneh jou

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل نه بستنی ست نه کندنی ... وقتی دل بستی یعنی جونتو بستی و وقتی بخوای دل بکنی باید جون بکنی
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
آنقدر خسته ام
سرم را که روی شانه ات بگذارم
قبل از آنکه آخرین قصه ات هم تمام شود
می خوابم
عمیق ترین خواب دنیا را...
و تو آغاز می کنی
"روزی دختری تمام قصه ها را باور کرد"
غمگین ترین قصه ی دنیا را...


پ.ن: تمام شد!
14 دی 91
 
بالا