سگي از کنار شيري رد مي شد
چون او را خفته ديد، طنابي آورد و شير را محکم به درختي بست.
شير بيدار که شد سعي کرد طناب را باز کند اما نتوانست.
در همان هنگام خري در حال گذر بود،
شير به خر گفت:
اگر مرا از اين بند برهاني نيمي از جنگل را به تو مي دهم.
خر ابتدا ترديد کرد و بعد طناب را از دورِ دستان شير باز کرد.
شير چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت:
من به تو نيمي از جنگل را نمي دهم.
خر با تعجب گفت: ولي تو قول دادي.
شير گفت: من به تو تمام جنگل را مي دهم زيرا جنگلي که شيران را سگان به بند کشند و خران برهانند، ديگر ارزش زندگي کردن ندارد.
برگرفته از کتاب «کليله و دمنه»
چون او را خفته ديد، طنابي آورد و شير را محکم به درختي بست.
شير بيدار که شد سعي کرد طناب را باز کند اما نتوانست.
در همان هنگام خري در حال گذر بود،
شير به خر گفت:
اگر مرا از اين بند برهاني نيمي از جنگل را به تو مي دهم.
خر ابتدا ترديد کرد و بعد طناب را از دورِ دستان شير باز کرد.
شير چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت:
من به تو نيمي از جنگل را نمي دهم.
خر با تعجب گفت: ولي تو قول دادي.
شير گفت: من به تو تمام جنگل را مي دهم زيرا جنگلي که شيران را سگان به بند کشند و خران برهانند، ديگر ارزش زندگي کردن ندارد.
برگرفته از کتاب «کليله و دمنه»
****بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
و حقیقتها را زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم****
بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
و حقیقتها را زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم****