درگذشت شاعر بسیجی حاج محمدرضا آغاسی

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز


متن پیام مقام معظم رهبری به مناسبت درگذشت حاج محمدرضا آغاسی:
بسمه تعالی

با تأسف و تأثر خبر در گذشت شاعر آزاده و بسیجی مرحوم محمد رضا آقاسی را دریافت كردم. این حادثه غم انگیز ضایعه ئی برای هنر و ادبیات متعهد كشور و بویژه شعر مذهبی و انقلاب به شمار می‌رود.

شعر روان و با مضمون و خوش ساخت آقاسی كه نمایشگر دل پاك و احساسات صادق و هنر خودجوش او بود، بی شك دارای جایگاه ویژه‌ای در ادبیات معاصر است. درگذشت این شاعر عزیز را به جامعه ی ادبی و شعرای كشور و به علاقمندان آثار او و بطور خاص به خانواده‌ی گرامی و دوستان و یاران این بسیجی دلباخته تسلیت عرض می‌كنم و شادی روح و علو درجات او را از خداوند متعال مسألت می‌نمایم.

سید علی خامنه ای - 07/03/1384
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
«محمدرضا آقاسی »، شاعری بود كه یك عمر در راه اشاعه فرهنگ حماسه و شهادت به خلق سروده های ماندگار پرداخت و زمانی كه چهره در نقاب خاك كشید، روح بزرگش چه زیبا توصیه خود را از پیام رهبر فرزانه انقلاب اسلامی دریافت كرد و آن اینكه آقاسی شاعر آزاده و بسیجی بود كه شعر روان و با مضمون و خوش ساختش ، نمایشگر دل پاك و احساسات صادق و هنر خودجوشش بود.
بی گمان شعر آقاسی ، آغازگر حركتی نو و پویا در شعر معاصر مذهبی و انقلابی است كه روح حماسه را در بندبند خود تنیده است . از این روی می توان به مجموعه اشعار او به منزله اسناد ماندگاری در پرونده شعر مذهبی و دفاع مقدس نگریست . رهبر معظم انقلاب در بخشی از پیام تسلیت خود شعر آقاسی را دارای جایگاه ویژه ای در ادبیات معاصر دانست.

از آقاسی در حال حاضر كتاب شعری به یادگار مانده است ولی اشعار فراوانی سروده كه در صورت جمع آوری و انتشار آنها جامعه ادبی كشور شاهد برخورداری از یك مجموعه بی نظیر در زمینه شعر مذهبی و انقلابی خواهد بود.
از ویژگی های عمده شعر آقاسی روانی و خوش حالت و خوش ساخت بودن ساختار روایی آن است . همین ها به شعر او ویژگی منحصر به فردی داده است.
مضمون در شعر او حرف اول را می زند و بیشتر زبان حماسی او در بیان مفاهیم مذهبی نمود دارد.
آزادگی او به شعر و سخنش ابعادی بیش از گنجایش قالب های رایج شعری داده است . بنابر این در اشعار او نمی توان به دنبال نمودهای ساختاری گشت ؛ چرا كه توجه عمده او بیش از صورت ساختاری اشعارش در بندبند مضمون شعرهایش نهفته است.
تجلیل رهبر انقلاب از شاعر آزاده یك بار دیگر این نكته را به اثبات می رساند كه هرگاه شاعری از روح آزادگی برخودار باشد و در قید و بند زر و زور و تزویر قدرتمندان و مادیگران نباشد و این بلندی روح را در اشعار خود نمود و به تصویر بكشد از نگاه تیزبین فرزانگان زمانه به دور نمی ماند.

منبع
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
من وجنگ یاران دیرینه ایم * کمر بسته در هشت وادی خطر

سپر ساخته سینه بر تیرها * شنا کرده در شط خون جگر


به کارون و اروند تا پل زدیم * گذشتیم از خویش تا رزمگاه


در آن سو دشمن کمین کرده بود * عظیم وتهی همچو ابری سیاه


چو طوفان وزیدیم و بر هم زدیم * ز خار و خسان خواب و آرام را


خلیج از تب و تاب ما موج زد * نوشتیم با خون سرانجام را


به یاد آر بس قایق تیز رو * شبانگاه بر خط دشمن زدند


به یک انتهار آخرین ضربه را * بر اسلام منحط ِ دشمن زدند


خطر بود و شط بود و غواص ها * سلاحی بجز عشق و ایمان نبود


ز نیزارها بی صدا رد شدیم * صدایی بجز صوت قرآن نبود


مرا حضرت ساقی آواز داد * که جنگ است باید محیا شویم


زنی آنچنان بر صف تیرها * که از کشتگان ره ما شوی


یکی قبضه چون قبضه های دگر * هماهنگ اصحاب احمد شدم


سپاهی مقدس تر از بدر بود * که من در رکاب محمد (ص) شدم


محمدرضا آغاسی
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی ها آغاسی را با این شعر شناختند:
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید...شاید
پرده از چهره گشاید...شاید
دست افشان...پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم
می روم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند
می روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
بر که بسپارد زمان خویش را
با همه لحن خوش آواییم
در به در کوچه ی تنهاییم
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ی تو از همه پر شور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو خط اوان من است
ای نگهت خاست گه آفتاب
در من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یارومدد کار ما
کی و کجا وعده ی دیدار ما




 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مراسم پنجمين سالگرد عروج شاعر آزاده و بسيجي حاج محمّدرضا آقاسي(ره) با عنوان شرح منظوم طلب با سخنراني استاد يوسفعلي ميرشکّاک در محل قطعه 25 بهشت زهرا)سلام الله عليها( برگزار می گردد.
اين برنامه به همت دفتر گردآوری و تدوين آثار استاد محمّدرضا آقاسي(ره) در تاريخ پنجشنبه 6 خرداد 1389 ساعت 17 برگزار خواهد شد.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
محمّدرضا آقاسی هستم

یک.
محمّدرضا آقاسی هستم. فرزند ششم یک خانواده ی مذهبی.24 فروردین سال 1338 در منزل پدری مان، واقع در تهران، خیابان خیّام، پشت امامزاده سیّد نصرالدین، به دنیا آمدم. مرحوم پدرم، با آنکه سوادی به آن صورت نداشت، امّا قاری قرآن بود و از مریدان مرحوم آیت الله« حاج سید احمد طالقانی آل احمد» که روحانی سرشناس محل ما بود و پدر جوانمرد فاضل؛ زنده یاد« جلال آل احمد». از طرفی، مادرم حدود چهل سال است افتخار مدّاحی حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) را دارد.
دو.
از زمان بچگی کلمات را به هم می بافتم. مشخصاً از سنین سیزده چهارده سالگی. تقریباً بیست ساله بودم که انقلاب شروع شد. قبل از انقلاب، دو سالی هنرجوی «هنرستان هنرهای زیبا»ی شهر تهران بودم. منتها، از آنجا که به نحوه ی آموزش متون درسی و مدیریت خشک و بی بهره از ظرافت های تعلیم و تعلّم هنری اولیاء امور هنرستان اعتراض داشتم، با مدیر، ناظم و بعضی از اساتید آنجا برخورد پیدا کردم. روی همین حساب هم، دو سال پیاپی مرا مردود کردند و دست آخر سال سوم؛ اخراج ام کردند. بعد از آن ماجرا، مدتی در تسلیحات ارتش کار می کردم. این وضع ادامه داشت تا حوالی تابستان 1357 که با اوج گیری مسائل انقلاب، از تسلیحات هم زدم بیرون.
سه.
از همان شب اول پیروزی انقلاب در بیست و دو بهمن 57، در کمیته ی انقلاب؛ مستقر در مسجد امامزاده سیّد نصرالدین تفنگ به دوش کشیدم و شدم یکی از صدها هزار جوان پاسدار انقلاب.
چهار.
شعار محوری آن روزهای انقلابیون این بود؛ «امروز ایران- فردا، فلسطین». بر مبنای همین باور، دوره های مقدّماتی جنگ چریکی را در تهران آموزش دیدم. در آذرماه 58 بود که به جمهوری عربی سوریه رفتیم. آنجا در یکی از پادگان های متعلّق به جناح نظامی «سازمان آزادی بخش فلسطین»- معروف به قوای العاصفه- مستقر شدیم و مربیان زبده ی فلسطینی، یک دوره ی تخصصی از رزم پارتیزانی را به ما آموزش دادند. در پایان آن دوره ی آموزشی، روزی که می خواستیم به سمت مرز حرکت کنیم، نیروهای مسیحی لبنانی طرفدار ارتش اسرائیل؛ معروف به فالانژها، مستقر در مرز مشترک سوریه- لبنان، راه عبور را به روی ما بستند و از ورود اکیپ ما به خاک لبنان جلوگیری شد. به ناچار، من به اتفّاق تعدادی از دوستان به تهران برگشتیم تا دستکم خودمان را به جبهه های نبرد افغانستان برسانیم؛ که تازه چند ماهی بود توسّط یکصد و چهل هزار چکمه پوش سپاه چهلم ارتش سرخ اتّحاد شوروی اشغال شده بود.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آثار استاد محمّدرضا آقاسی در حوزه ی شعر به حدود 6-7 هزار بیت می رسد، که یکی از مشهور ترین آنها مثنوی بلند شیعه نامه است.

ای شمایان آشنا با درد من
نور چشمان بیابانگرد من
حدود 3هزار و چند صد بیت از این اشعار، سوم خرداد 1387در سومین سالگرد عروج وی همزمان با سالروز فتح خرمشهر در مجموعه ای با عنوان بر مدار عشق طی مراسمی رونمایی شد.

البته از حاج محمّدرضا آقاسی آثار دیگری نیز در قالب فیلم و صوت به جای مانده است، که اولویت کاری دفتر گردآوری و تدوین آثار ابتدا گردآوری و بعد ارائه ی شایسته ی این گنجیه ی ارزشمند خواهد بود.

عنوان: بر مدار عشق
شاعر: استاد محمّدرضا آقاسی(ره)
ناشر : دفتر گردآوری و تدوین آثار استاد محمدرضا آقاسی(ره)
پی گفتار: استاد یوسف علی میرشکّاک، حسین بهزاد
تیراژ :
چاپ اول - 3 خرداد 1387 ، 5000 نسخه؛
چاپ دوم - 24 فروردین 1388، 5000 نسخه.
مرکز پخش : 6907002-0912


چاپ و انتشار هرگونه اثر از استاد محمّدرضا آقاسی، بدون نظارت و هماهنگی با دفتر گردآوری و تدوین آثار، ممنوع بوده و تمامی آثار رسمی، منقوش به طرح نام استاد محمّدرضا آقاسی می باشد.
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون من خیلی این شعر رو دوست دارم...

:gol:

محمّدرضا آقاسی هستم

یک.
محمّدرضا آقاسی هستم. فرزند ششم یک خانواده ی مذهبی.24 فروردین سال 1338 در منزل پدری مان، واقع در تهران، خیابان خیّام، پشت امامزاده سیّد نصرالدین، به دنیا آمدم. مرحوم پدرم، با آنکه سوادی به آن صورت نداشت، امّا قاری قرآن بود و از مریدان مرحوم آیت الله« حاج سید احمد طالقانی آل احمد» که روحانی سرشناس محل ما بود و پدر جوانمرد فاضل؛ زنده یاد« جلال آل احمد». از طرفی، مادرم حدود چهل سال است افتخار مدّاحی حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) را دارد.
دو.
از زمان بچگی کلمات را به هم می بافتم. مشخصاً از سنین سیزده چهارده سالگی. تقریباً بیست ساله بودم که انقلاب شروع شد. قبل از انقلاب، دو سالی هنرجوی «هنرستان هنرهای زیبا»ی شهر تهران بودم. منتها، از آنجا که به نحوه ی آموزش متون درسی و مدیریت خشک و بی بهره از ظرافت های تعلیم و تعلّم هنری اولیاء امور هنرستان اعتراض داشتم، با مدیر، ناظم و بعضی از اساتید آنجا برخورد پیدا کردم. روی همین حساب هم، دو سال پیاپی مرا مردود کردند و دست آخر سال سوم؛ اخراج ام کردند. بعد از آن ماجرا، مدتی در تسلیحات ارتش کار می کردم. این وضع ادامه داشت تا حوالی تابستان 1357 که با اوج گیری مسائل انقلاب، از تسلیحات هم زدم بیرون.
سه.
از همان شب اول پیروزی انقلاب در بیست و دو بهمن 57، در کمیته ی انقلاب؛ مستقر در مسجد امامزاده سیّد نصرالدین تفنگ به دوش کشیدم و شدم یکی از صدها هزار جوان پاسدار انقلاب.
چهار.
شعار محوری آن روزهای انقلابیون این بود؛ «امروز ایران- فردا، فلسطین». بر مبنای همین باور، دوره های مقدّماتی جنگ چریکی را در تهران آموزش دیدم. در آذرماه 58 بود که به جمهوری عربی سوریه رفتیم. آنجا در یکی از پادگان های متعلّق به جناح نظامی «سازمان آزادی بخش فلسطین»- معروف به قوای العاصفه- مستقر شدیم و مربیان زبده ی فلسطینی، یک دوره ی تخصصی از رزم پارتیزانی را به ما آموزش دادند. در پایان آن دوره ی آموزشی، روزی که می خواستیم به سمت مرز حرکت کنیم، نیروهای مسیحی لبنانی طرفدار ارتش اسرائیل؛ معروف به فالانژها، مستقر در مرز مشترک سوریه- لبنان، راه عبور را به روی ما بستند و از ورود اکیپ ما به خاک لبنان جلوگیری شد. به ناچار، من به اتفّاق تعدادی از دوستان به تهران برگشتیم تا دستکم خودمان را به جبهه های نبرد افغانستان برسانیم؛ که تازه چند ماهی بود توسّط یکصد و چهل هزار چکمه پوش سپاه چهلم ارتش سرخ اتّحاد شوروی اشغال شده بود.

سلام
مرسی از حضورتان.:gol:
 

آذرمهر

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسین ابن علی در خون شنا کرد
مرا با این حقیقت آشنا کرد
ولایت بی ولا معنا ندارد
نجف بی کربلا معنا ندارد
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
ای جنگ چه شد که قهر کردی
در کام امام زهر کردی
ای مرز میان مرد و نامرد
گر مرد رهی دوباره برگرد
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
اما بهترین شعرش به نظرم اینه
از ذکر علی مدد گرفتیم
ان چیز که میشود گرفتیم
در بوته ازمایش عشق
از نمره بیست صد گرفتیم
محکوم به حبس عشق گشتیم
حکم ازلی ابد گرفتیم
دیدم که رایت علی سبز
معجون هدایت علی سبز
در چنبر اسمان ابی
خورشید ولایت علی سبز
از باده حق سیاه مستیم
اما ز حمایت علی سبز
شیرین شکایت علی زرد
فرهاد شکایت علی سبز
دستار شهادت علی سرخ
لبخند رضایت علی سبز
در نامه ما سیاه رویان
امضای عنایت علی سبز
----------------------
یا‌علیب جان مقتدای من تویی
فاش می‌گویم خدای من تویی
در تو تصویر خدا را دیده‌ام
در صدا صاحب صدا را دیده‌ام
لیک می‌دانم که جز دندان تو
هیچ دندان لب نزد بر نان جو
----------------
باز کنم راز سه مظلومه را؟
فاطمه و زینب و معصومه را؟
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
عجب تاپیکی زدی ابجی
ایوالله
فک کنم بیشتر شعراش رو حفظم

سلام کربلایی
مرسی:gol:

ای جنگ چه شد که قهر کردی
در کام امام زهر کردی
ای مرز میان مرد و نامرد
گر مرد رهی دوباره برگرد

:gol:

اما بهترین شعرش به نظرم اینه
از ذکر علی مدد گرفتیم
ان چیز که میشود گرفتیم
در بوته ازمایش عشق
از نمره بیست صد گرفتیم
محکوم به حبس عشق گشتیم
حکم ازلی ابد گرفتیم
دیدم که رایت علی سبز
معجون هدایت علی سبز
در چنبر اسمان ابی
خورشید ولایت علی سبز
از باده حق سیاه مستیم
اما ز حمایت علی سبز
شیرین شکایت علی زرد
فرهاد شکایت علی سبز
دستار شهادت علی سرخ
لبخند رضایت علی سبز
در نامه ما سیاه رویان
امضای عنایت علی سبز
----------------------
یا‌علیب جان مقتدای من تویی
فاش می‌گویم خدای من تویی
در تو تصویر خدا را دیده‌ام
در صدا صاحب صدا را دیده‌ام
لیک می‌دانم که جز دندان تو
هیچ دندان لب نزد بر نان جو
----------------
باز کنم راز سه مظلومه را؟
فاطمه و زینب و معصومه را؟


مرسی از حضور بی نظیرت:gol:
 

Similar threads

بالا