ousta mozhde
عضو جدید
کلا با همه بودممژده به کیا گفتی؟؟
کلا با همه بودممژده به کیا گفتی؟؟
تسلیت چون خوابگاه نمیدن.
تبریک به خاطر بچه هایی که قراره برن چمران.
تعارف میکنید؟خو یکی بگه دیگهههههههههههههه...مریم بگو دیگه وگرنه خودم میگم
مدیری گفتنا مریم این تاپیک و زده اون باید بگهتعارف میکنید؟خو یکی بگه دیگهههههههههههههه...
حسین برقی؟یاد بابا برقی افتادممیگم این حسین همون حسین برقی خودمونه یا یکی دیگه است؟
مدیری گفتنا مریم این تاپیک و زده اون باید بگه
حسین شریفی نیا.[/QUا
اهان
مرسی
یک سال گذشت....
اولش سخت بود واسمون اقلیت بودن....سخت بود که به بقیه بفهمونی به چشم یک همکلاسی ببیننت نه یک دختر همکلاس..
خیلی وقتا کل کل می کردیم تا موقعیتمونو جا بندازیم...خوب سخته به هر حال بعد از 18 سال ...
تلاش کردیم تا منزوی نشیم...
تا وقتی کنارمون میشینین معذب نباشید....
دوستمون داشته باشین...مثل یه خواهر...
تنهامون نذارین...دست کم نگیرینمون...
کم کم اون یخ اولیه و رودر بایستی کمتر شد غرور هردو طرف اومد پایین....
کم کم باهم دوست شدیم ...صمیمی شدیم ...
باهم شیطونی کردیم...
خندیدیم ...تقلب کردیم...منفی گرفتیم...استاد دق دادیم....
آهنگ های شاد تو سرویس خوندیم و دست زدیم...
به هم عادت کردیم....من دلم نمیخواست برم از اینجا ...دیگه دلم نمخواست فرم انتقالی پر کنم.....
ولی یهو ...
فهمیدن ما زیادیم...دارن بیرونمون میکنن ..بدون اینکه نظرمونو بپرسن...
شما رو نمیدونم ...ولی من خیلی خیلی ناراحتم...
دلم براتون تنگ میشه....
خدایا حکمتتو شکر!
به شما میدنتسلیت چون خوابگاه نمیدن.
من عصر گریه کردم...تبریک به خاطر بچه هایی که قراره برن چمران.
خو داشتم مینوشتم هولیاااااااااافک کنم قش کرده...یه زنگی بهش بزن ببین کجاست
مرییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییمیک سال گذشت....
اولش سخت بود واسمون اقلیت بودن....سخت بود که به بقیه بفهمونی به چشم یک همکلاسی ببیننت نه یک دختر همکلاس..
خیلی وقتا کل کل می کردیم تا موقعیتمونو جا بندازیم...خوب سخته به هر حال بعد از 18 سال ...
تلاش کردیم تا منزوی نشیم...
تا وقتی کنارمون میشینین معذب نباشید....
دوستمون داشته باشین...مثل یه خواهر...
تنهامون نذارین...دست کم نگیرینمون...
کم کم اون یخ اولیه و رودر بایستی کمتر شد غرور هردو طرف اومد پایین....
کم کم باهم دوست شدیم ...صمیمی شدیم ...
باهم شیطونی کردیم...
خندیدیم ...تقلب کردیم...منفی گرفتیم...استاد دق دادیم....
آهنگ های شاد تو سرویس خوندیم و دست زدیم...
به هم عادت کردیم....من دلم نمیخواست برم از اینجا ...دیگه دلم نمخواست فرم انتقالی پر کنم.....
ولی یهو ...
فهمیدن ما زیادیم...دارن بیرونمون میکنن ..بدون اینکه نظرمونو بپرسن...
شما رو نمیدونم ...ولی من خیلی خیلی ناراحتم...
دلم براتون تنگ میشه....
خدایا حکمتتو شکر!
مرییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم
یک سال گذشت....
اولش سخت بود واسمون اقلیت بودن....سخت بود که به بقیه بفهمونی به چشم یک همکلاسی ببیننت نه یک دختر همکلاس..
خیلی وقتا کل کل می کردیم تا موقعیتمونو جا بندازیم...خوب سخته به هر حال بعد از 18 سال ...
تلاش کردیم تا منزوی نشیم...
تا وقتی کنارمون میشینین معذب نباشید....
دوستمون داشته باشین...مثل یه خواهر...
تنهامون نذارین...دست کم نگیرینمون...
کم کم اون یخ اولیه و رودر بایستی کمتر شد غرور هردو طرف اومد پایین....
کم کم باهم دوست شدیم ...صمیمی شدیم ...
باهم شیطونی کردیم...
خندیدیم ...تقلب کردیم...منفی گرفتیم...استاد دق دادیم....
آهنگ های شاد تو سرویس خوندیم و دست زدیم...
به هم عادت کردیم....من دلم نمیخواست برم از اینجا ...دیگه دلم نمخواست فرم انتقالی پر کنم.....
ولی یهو ...
فهمیدن ما زیادیم...دارن بیرونمون میکنن ..بدون اینکه نظرمونو بپرسن...
شما رو نمیدونم ...ولی من خیلی خیلی ناراحتم...
دلم براتون تنگ میشه....
خدایا حکمتتو شکر!
حالا من و مژده با حراست چه کنیم؟؟
اون استادای چمران؟؟
کلی خرخون؟
محیط جدید؟
...
.
ینی هیچ راهی وجود نداره؟شاید اگه بخواین بتونید بمونید...
ینی هیچ راهی وجود نداره؟شاید اگه بخواین بتونید بمونید...
مگه ما خواستیم بریم که حالا اگه بخوایم بتونیم بریم؟ینی هیچ راهی وجود نداره؟شاید اگه بخواین بتونید بمونید...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
>>> خبر خوش ..فاز 2 دانشگاه صنعتی شهدای هویزه | دانشگاه های دولتی | 2 | ||
دانشگاه صنعتی شهدای هویزه | دانشگاه های دولتی | 0 | ||
E | دانشگاه صنعتی شهدای هویزه | دانشگاه های دولتی | 19 | |
گفتگو با رئیس "دانشگاه صنعتی مالک اشتر" | دانشگاه های دولتی | 0 | ||
دانشگاه صنعتی ارومیه UUT | دانشگاه های دولتی | 0 |