خودتو با یه شعر وصف کن...!

gharybeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
گـویـنـد روی سـرخ تـو سـعـدی , کـه زرد کـرد؟

گـویـم:اکسیـر عـشـق بـر مـسم افـتاد و زر شدم
 

nika65

عضو جدید
کاربر ممتاز
مي بوسم، مي بويم، مي جويم دلي را، دستي را، سخني را، نگاهي را، هر نسيم و بادي را که وجودم را به او و عشقم نزديک سازد،

من بنده عشقم، بنده عاشقي...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
باز لب های عطش کرده ی من
عشق سوزان ترا می جوید
می تپد قلبم و با هر تپشی
قصه ی عشق ترا می گوید...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ومن پنداشتم
اومرا خواهد برد
به همان کوچه ی رنگین شده از تابستان

به همان خانه ی بی رنگ و
ریا
و همان لحظه که بی تاب شوم
او مرا خواهد برد
به همان سادگی رفتن
باد
او مرا برد
ولی برد ز یاد...
 

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری؟
گویم که سری دارم درباخته در پایی
 

nika65

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کیستم؟به پای تو از دست رفته ای
تابی نمانده در تنم افسونگری مکن
من چیستم؟به راه تو از جان گذشته ای
صبری نمانده در دل من،دلبری مکن
 

nika65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]روزهافکر من اینست و همه شب سخنم[/FONT]
که چرا غافل از احوال دل خویشتنـم
از کجا آمده ام آمدنم بـهر چه بــود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مرا دوا از این ساختنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سر کویش پر و بالــی بزنم
کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدامین که سخن می کند اندر دهنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنـکه آورد مـرا باز بـرد تــا وطنــم
 

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی

سگم خواندی و خشنودم جزاک الله کرم کردی
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
بهار و باغ و گلگشت چمنن ها
كنار دلبران شيرين سخن ها
اگر قسمت شد از خلوت درآيم
و گرنه ما و دل تنهاي تنها....:gol:
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]باید بروی... چه وقت صبر است اینجا؟[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]قبر است اینجا... عزیز! قبر است اینجا؟[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]تاریکـــــی شـــعر های مــن می گوید[/FONT][FONT=&quot] :[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]خورشید همیشه پشت ابر است اینجا[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکیست
حرم و دیر یکیست سجده و پیمانه یکیست
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظریست
گر نظر صاف کنی کعبه و بتخانه یکیست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت
نخستین کلامی که دلهای ما را
به بوی خوش آشنایی سپرد
و به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
پر از شوق بودم
پراز شور بودی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من وتو چه دنیای پهناوری آفریدیم
من و تو به سوی افق های نا آشنا پر گشودیم
من و تو ندانسته ، دانسته رفتیم و رفتیم و رفتیم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
از حال من مپرس پر از آب و آتشم
مانند باد در تن صحرا مشوّشم
بايد ترا پرنده شود اين درخت پير
يعني در آسمان و زمين در كشاكشم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته است
دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریک اند
چراغ های رابطه تاریک اند

کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
 

Similar threads

بالا