queen72
عضو جدید
سلام دوستان
من مدت یک سال ونیم پیش ازدواج کردم
بامردی که عمیقا دوستش داشتم والانم دوستش دارم
همسرم مرد بسیار زحمت کش و با وفایی هستن و به شدت منو مورد لطف ومهربونی خودشون قرار میدن هرچی بخوام برام فراهم میکنن و بسیار بمن احترام میزارن
پدرشوهرم به شدت مرد مهربان ومظلومی هستن و بمن خیلی ارادت دارن
مادرشوهرم هم ادم خوبی هستن
تمام مشکل من همسر برادر شوهرم یعنی جاری بزرگ تر منه
من فقط یک جاری دارم وخواهرشوهر هم ندارم
جاری من ازمن 9سال بزرگتره .......خیاطی میکنه و به شدت بمن حسادت میکنه تاجایی که باعث بهم ریختن زندگی من میشه
راستش من اخرین فرزند خانواده وتک دختر هستم و برادرهام قبل از ازدواج خیلی روی من حساس بودن تا باادم خوبی ازدواج کنم
خداروشکرهم الان از زندگی وشوهرم خیلی راضی هستم
اما جاری من که ازهر لحاظی ازمن پاییین تره انقدر بمن حسادت میکنه که خدارو شاهد میگیرم هربار میبینمش همون شب منو شوهرم باهم دعوامون میشه
من از اون زیباترم....قد بلندتری دارم....وضعیت مالی خانواده ام خیلی بهتره....برادرهام منو همیشه ساپورت میکنن
من دانشجوهستم و اینده خوبی دارم
اما جاری من زیر دست نامادری بزرگ شده ..صورت زیبایی نداره و مادر وپدرش ازهم طلاق گرفتن
من خیلی سعی کردم که به اون نزدیک بشم ومثل خواهرنداشته ام دوستش داشته باشم اما اون دائما ابروی منو میبره
مثلا شله زرد نذری میبره دم خونه پدر ومادرم با کلی تزیین زیبا اما مادرم توش چندتا سوسک پیدا میکنن اما برای حفظ ابروی من نمیذارن پدرم بفهمه
چون پدرم خیلی روی من حساسن
ازمن پیش مادرشوهرم بدگویی میکنه.....حتی .دعا توی کیف شوهرم گذاشته بوده
حتی یکسری بامن نشست و انقدر ازشوهرم بد گفت که نزدیک بود من ازشوهرم طلاق بگیرم مثلا بمن گفته بود شوهرم قلیون میکشه و قبلا دوست دختر داشته
درحالی که بعد ازچند ماه من فهمیدم شوهرم پاکتر از این حرفاست و حتی نمیتونه به یک مورچه ازار برسونه
تو جمع منو مسخره میکنه وبلند بلند میخنده
امامن همیشه احترام شو نگه داشتم
انقد ادم پست و نظر تنگیه که حتی به لباس وشال و کفش من حسادت میکنه ومیره عین همونهارو میخره
من واقعا دیگه نمیتونم تحملش کنم
ازطرفی شوهرمو خیلی دوست دارم ازطرف دیگه زندگیم رو تموم شده فرض میکنم چون جاری من نمیزاره اب خوش ازگلوم پایین بره
نمیتونم رابطم رو باهاش قطع کنم چون پدرشوهر ومادرشوهم ناراحت میشن اما بااین وضع هم نمیتونم دیگه ادامه بدم
خواهش میکنم منو راهنمایی کنید وبگید چکارکنم....
من هربار که این موضوعات رو باشوهرم مطرح کردم فقط منو بوسیدن واظهار شرمندگی کردن وخواستن که تحمل کنم
اما من واقعا تحملم تموم شده تروخدا بگید با این ادم حسود چکارکنم.....ابرو و زندگیم درخطره
من مدت یک سال ونیم پیش ازدواج کردم
بامردی که عمیقا دوستش داشتم والانم دوستش دارم
همسرم مرد بسیار زحمت کش و با وفایی هستن و به شدت منو مورد لطف ومهربونی خودشون قرار میدن هرچی بخوام برام فراهم میکنن و بسیار بمن احترام میزارن
پدرشوهرم به شدت مرد مهربان ومظلومی هستن و بمن خیلی ارادت دارن
مادرشوهرم هم ادم خوبی هستن
تمام مشکل من همسر برادر شوهرم یعنی جاری بزرگ تر منه
من فقط یک جاری دارم وخواهرشوهر هم ندارم
جاری من ازمن 9سال بزرگتره .......خیاطی میکنه و به شدت بمن حسادت میکنه تاجایی که باعث بهم ریختن زندگی من میشه
راستش من اخرین فرزند خانواده وتک دختر هستم و برادرهام قبل از ازدواج خیلی روی من حساس بودن تا باادم خوبی ازدواج کنم
خداروشکرهم الان از زندگی وشوهرم خیلی راضی هستم
اما جاری من که ازهر لحاظی ازمن پاییین تره انقدر بمن حسادت میکنه که خدارو شاهد میگیرم هربار میبینمش همون شب منو شوهرم باهم دعوامون میشه
من از اون زیباترم....قد بلندتری دارم....وضعیت مالی خانواده ام خیلی بهتره....برادرهام منو همیشه ساپورت میکنن
من دانشجوهستم و اینده خوبی دارم
اما جاری من زیر دست نامادری بزرگ شده ..صورت زیبایی نداره و مادر وپدرش ازهم طلاق گرفتن
من خیلی سعی کردم که به اون نزدیک بشم ومثل خواهرنداشته ام دوستش داشته باشم اما اون دائما ابروی منو میبره
مثلا شله زرد نذری میبره دم خونه پدر ومادرم با کلی تزیین زیبا اما مادرم توش چندتا سوسک پیدا میکنن اما برای حفظ ابروی من نمیذارن پدرم بفهمه
چون پدرم خیلی روی من حساسن
ازمن پیش مادرشوهرم بدگویی میکنه.....حتی .دعا توی کیف شوهرم گذاشته بوده
حتی یکسری بامن نشست و انقدر ازشوهرم بد گفت که نزدیک بود من ازشوهرم طلاق بگیرم مثلا بمن گفته بود شوهرم قلیون میکشه و قبلا دوست دختر داشته
درحالی که بعد ازچند ماه من فهمیدم شوهرم پاکتر از این حرفاست و حتی نمیتونه به یک مورچه ازار برسونه
تو جمع منو مسخره میکنه وبلند بلند میخنده
امامن همیشه احترام شو نگه داشتم
انقد ادم پست و نظر تنگیه که حتی به لباس وشال و کفش من حسادت میکنه ومیره عین همونهارو میخره
من واقعا دیگه نمیتونم تحملش کنم
ازطرفی شوهرمو خیلی دوست دارم ازطرف دیگه زندگیم رو تموم شده فرض میکنم چون جاری من نمیزاره اب خوش ازگلوم پایین بره
نمیتونم رابطم رو باهاش قطع کنم چون پدرشوهر ومادرشوهم ناراحت میشن اما بااین وضع هم نمیتونم دیگه ادامه بدم
خواهش میکنم منو راهنمایی کنید وبگید چکارکنم....
من هربار که این موضوعات رو باشوهرم مطرح کردم فقط منو بوسیدن واظهار شرمندگی کردن وخواستن که تحمل کنم
اما من واقعا تحملم تموم شده تروخدا بگید با این ادم حسود چکارکنم.....ابرو و زندگیم درخطره
آخرین ویرایش: